۷اردیبهشت۱۴۰۰
تروریست و ماله کش نظام
رازهای بیرون افتاده
انتشار مصاحبهی محمدجواد ظریف با سعید لیلاز تحت عنوان «تاریخ شفاهی دولت» نفت بر آتش جنگ قدرت در بین باندهای نظام پاشیده است. خروجی این جنگ نه تنها به نفع هیچیک از جناحبندیهای قدرت نیست بلکه بخشی از اسرار مگو را از پرده بیرون انداخته است. معلوم میشود اقتدارنمایی پوشالی دیگر جواب نمیدهد. پوسیدگی، وارفتگی و درهمریزی حاکمیت آخوندی در واپسین روزهای آن از قوارهی تصور فراتر است و «موش تا انبار حکومت و اندرونی آن حفره زده است»! در واقع موشها در کاهدانی با هم میجنگند که از فرط نقبزدگی، سوراخ سوراخ است.
از این رو باند اصولگرا از آن بهعنوان «اظهارات کج، غلط و بعضاً سرشار از
دروغ و ضدامنیت و منافع ملی»! و «ساختن دوقطبی خطرناک برای امنیت ملی در انتخابات
بر سر سیاست خارجی» یاد میکند. کاربرد تعبیری مانند «ضدامنیت ملی» هم در ادبیات
سیاسی این رژیم بسیار واضح است، یعنی اقدامی که مرتبط است با لرزه سرنگونی رژیم.
موضوع دوم صحه گذاشتن بر نقل و انتقالهای قاسم سلیمانی و حمل جنگافزار و
شبهنظامی به سوریه در پوش هواپیمایی ماهان و ایرانایر است. علاوه بر آن در این
فایل صوتی مشخص میشود که چطور همهی ارکان حکومت با هم درصدد انکار جنایت سرنگون
کردن هواپیمای اوکراینی بودهاند و ظریف مأموریت مالهکشی آن را بهعهده داشته است.
موضوع دیگر آنکه بهمیان کشیدن پای نفر شمارهی ۲رژیم (قاسم سلیمانی) بازی با خط قرمزهای رژیم است و دود آن به
چشم تمامیت حاکمیت میرود.
دیپلماسی جلادان و جلادان دیپلماسی
تحلیل کل ماجرا و پشتپردههای آن در مجال این نوشتار نیست. فقط برشی از این
مصاحبه بولد میشود؛ آنجا که محمد جواد ظریف به رابطه بین سیاست خارجی نظام آخوندی
با تروریسم سازمان یافتهی این حکومت، که اولی را «دیپلماسی» و دومی را «میدان» مینامد،
جابهجا اذعان میکند که در حاکمیت بنا شده بر سرکوب و ترور آنچه پیش میرفت و
باید پیش میرفت سیاستهای میدان [بخوانید قاسم سلیمانی و نیروی تروریستی قدس] بود.
«من و سردار سلیمانی الزاماً هم نظر نبودیم در همه چیز. اما احساس
میکردیم که ما موظفیم که با هم هماهنگ باشیم و این کار رو میکردیم و من این رو
میتونم بهجرأت بگم. من دیپلوماسی رو بیشتر هزینه کردم برای میدان، در طول کار من
هیچ زمان من نتوانستم نه اینکه نخواستم نتوانستم به فرمانده میدان بگم این کار رو
بکن من در دیپلوماسی نیاز دارم. تقریباً هر بار که من برای مذاکره رفتم این شهید
سلیمانی بود که میگفت من میخواهم تو این خاصیت رو بگیری. این نکته رو بگیری. میگفت
تو میروی با لاوروف مصاحبه مذاکره میکنی ازش یک دو سه چهار بخواه. اما اینکه
مثلا من بگم به ایشون که شما مثلا فرض کنید از هواپیمای ایرانایر در خط تهران سوریه
استفاده نکن ایشون زیربار نمیرفت. ما بسیاری از هزینههای دیپلماتیک که دادیم بهخاطر
این بود که برای ما میدان اولویت داشت».
یعنی عنصر تعیینکننده سیاستی بود که از قبل توسط خلیفهی ارتجاع مشخص شده بود
و قاسم سلیمانی آن را دیکته میکرد، وزیر خارجه با خلعت دیپلماتیک آن را پیش میبرد.
ظریف به نقش خامنهای در پیوند «دیپلماسی» و «میدان» اینگونه اشاره میکند:
ظریف: بین من که مسئول این کار بودم و سردار سلیمانی ما توانستیم یک هماهنگی
بکنیم
مجری: میدان و دیپلماسی!
ظریف: تونستیم یک هماهنگی برقرار کنیم آقا هم در واقع هماهنگکننده این
هماهنگی بود. یعنی ما دستمان رو گذاشته بود رو دست همدیگه ما با هم کارکردیم.
مقاومت ایران با شناخت ژرفی که از فاشیسم دینی داشت، طی ۴دهه از اصطلاح «دیپلمات تروریست» برای نامگذاری دیپلماتهای رژیم
در سفارتخانههای مختلف آن در جهان استفاده میکرد.
ظریف و سلیمانی، مکمل هم
ظریف و سلیمانی با هم چهرهی مکمل خامنهای را میسازند. این همان پارادوکسی است
که واضعان و پیشبرندگان سیاست مماشات را به اشتباه میاندازد و گمان میکنند رژیم
دارای دو ارگانیسم یا دو ساختار و بهتبع آن دو سیاست است: «نرمتن و سختسر».
واضحتر بگوییم آنها بر اساس منافع ضدایرانی خود میخواهند چنین تقسیمبندی و
انفکاکی را القا کنند. برخلاف این دوآلیسم واقعیت صحنه آن است که ظریف و سلیمانی
دو روی یک سکه و دو وجه یک سیاست جنایتکارانه و ضدایرانی هستند.
در جریان بمبگذاری در گردهمایی مقاومت ایران در ویلپنت، وقتی دیپلمات
تروریست اعزامی (اسدالله اسدی) لو رفت و دستگیر شد، محمد جواد ظریف برای مالهکشی
این افتضاح با چشمان ورقلمبیده و رگان برآمدهی گردن به اروپاییها میگفت:
«شما فکر میکنید ما واقعاً دیوانهایم؟ ما این کار را در چنین
روزی میکنیم؟ دستکم ما میتوانستیم یک روز بعد، ۱۰روز بعد چنین کاری کنیم؛ نمیتوانستیم؟»
او داشت کاری را انجام میداد که برای آن توجیه شده بود. یکبار دیگر برگردیم
و حرفهای او را در مصاحبه مرور کنیم:
«ما موظفیم که با هم هماهنگ باشیم و این کار رو میکردیم».
بمب مورد نظر برای انفجار گردهمایی در دستگاه زیر دست و از طریق سفارت او
ارسال شده بود. تنزهطلبی و دامن آب کشیدن محمد جواد ظریف در این
مصاحبه و تلاش برای جدا کردن خود از تروریسم و کارچرخان اصلی آن قاسم سلیمانی، یک
هدف تبلیغاتی سوخته است. در کشاکش سهمخواهی باندهای نظام برای قدرت، برای او و
اصلاحطلبان قلابی آبی گرم نخواهد کرد.
علامت احتضار و لرزههای سرنگونی
این مصاحبه و بیرونی کردن آن با هر مکانیزم بیانگر افزایش شقه و شکاف در
استبداد دینی است. این اقدام در حالی صورت گرفته است که خامنهای با اعلام دولت
جوان حزباللهی، عزم خود را برای انقباض حاکمیت آشکار ساخته است. او با جلو
انداختن گماشتهی خود در کیهان و نامهنگاری ۲۰۰تن از نمایندگان مجلس سرسپرده، القا کرده است که میخواهد چه کسی
از صندوق بیرون بکشد.
تشدید جنگ قدرت بین باندهای نظام و سرایت آن از اندرونی به متن جامعه همانگونه
که رهبر مقاومت، مسعود رجوی تصریح کرد، «علامت احتضار و لرزههای سرنگونی» است؛ و
بیگمان آثار خود را بارز خواهد کرد.