۳اردیبهشت۱۴۰۰
دیوارنویسی مرگ بر خامنهای در جریان قیام آبان ۹۸
«رانده از خلق و مانده از قدرت»
این شاید مناسبترین تعبیر برای توصیف حال و روز اصلاحات قلابی و طیفهای مختلف شیادان این باند از نظام دستاربندان باشد. این مشاطهگران چهرهی خونریز استبداد دینی، اکنون به ته خط رسیدهاند. تاریخ مصرف آنها تمام شده است و اکنون حکم دستمال بهدور افکنده شدهای را دارند که با باد به هر طرف میروند و دستاویزی نمیجویند. این روزها که خامنهای برای حفظ عمامهی خود، برای انقباض نظام ولایت فقیه خیز برداشته، آنها را حتی شایان به بازی گرفتن نیز نمیداند. هر دو باند نظام در بنبستی مرگبار دست و پا میزنند و اعتراف میکنند که نمایش انتخابات با طرد و تحریم قاطع مردم روبهرو خواهد شد.
در نقطهی مقابل، شاهد فعالیت روزافزون کانونهای شورشی و استقبال عمومی مردم
از شعار «رأی من سرنگونی «هستیم.
مجیزگوییهای مهوع
در این فضا، مهرههای سوختهی اصلاحطلبی قلابی، برای رمق بخشیدن به «انتخابات
سرد» و بهدست آوردن تکه استخوانی از پسماند سفرهی قدرت، واکنشهای مضحک و مجیزگوییهای
مهوعی انجام میدهند که بیشازپیش احتضار این باند بهطور خاص و تمامیت نظام ولایت
فقیه بهطور عام را بارز میکند.
یکی از این مهرههای تاریخ مصرف گذشته، ابراهیم اصغرزاده، دانشجوی بریدهی خط
امامی و از گروگانگیرهای نمایش تسخیر سفارت آمریکا در سال۵۸ است که مانند دیگر شکنجهگران سابق، برای خدمت به استبداد دینی
به سلک اصلاحطلبی درآمده است.
بیبتهگی اصلاحطلبان قلابی
این اصلاحطلب قلابی در گفتگو با خبرگزاری حکومتی خبرآنلاین ۲ اردیبهشت۱۴۰۰ ناخواسته
اعتراف میکند که «نیروهای امنیتی بعضی از اصلاحطلبان را اداره میکنند» و در بیبتگی
این جماعت مجیزگو و مشاطهگر میگوید به هیچ پرنسیپی پایبند نیستند.
«اصلاحطلبان یک مانیفست مشخصی ندارند که مردم بگویند با این تابلو
وارد شدهاند و اینها اصلاحطلب هستند و قرار است وعدههایشان را عملی کنند».
اعتراف به پشتپردهی نمایش اشغال سفارت آمریکا
او همچنین اعتراف میکند که نمایش گروگانگیری و ایجاد جو ضدآمریکایی تافتن
یک تنور برای پخت دو نان! [تصویب قانون اساسی دستپخت خبرگان و انتخابات ریاستجمهوری
و مجلس ارتجاع در سال۵۸] بود. تلویحا اذعان میکند
که اشغال سفارت آمریکا تعطیلی دانشگاهها را نیز هدف گرفته بود؛ دانشگاههایی که
در آن زمان به سنگر آزادی و به پایگاهی برای گروهها، احزاب و سازمانهای مخالف
حکومت تبدیل شده بودند.
«ما دانشجو بودیم و به تعبیری کارهای نبودیم، بلکه شورای انقلاب و
رهبر انقلاب بودند که باید در این باره [آزادی گروگانها] تصمیم میگرفتند اما
متأسفانه آن را ادامهدار کردیم...
در آن تنوری که داغ بود دو نان پختیم!
این سخن درست است که قانون اساسی تصویب شد و انتخابات ریاستجمهوری و
انتخابات مجلس برگزار شد. بهقول امام خمینی در آن تنوری که داغ بود دو
نان پختیم، ولی بعدها که باید این مسأله حل میشد اما لاینحل باقی ماند در واقع
این یک الگو برای تعطیلی دانشگاهها شد» (سایت حکومتی خبرآنلاین. ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰).
مشاطهگری خلیفه در منتهای ذلت
این دانشجوی بریدهی خط امامی، با دم تکان دادن، مداهنه و التماس،
از باند غالب نظام و خلیفهی ارتجاع میخواهد که به او مارک «برانداز» نزنند و اجازه
دهند چالشهای حکومت را به عرض برساند؛ در همان حال با مثالآوری از سرنوشت شوروی
سابق، عواقب انقباض نظام را؛ ـ بهگونهیی که به تریج قبای خامنهای
برنخورد ـ یادآور میشود.
«نظام شوروی نظام مقتدری بود و اتفاقاً بهلحاظ قدرت نظامی، لجستیک
تسلیحاتی، زرادخانه اتمی و یک حزب کمونیست قدرتمند و یک کا. گ. ب قدرتمند بهمراتب
از الگویی که اینها در ذهنشان است قویتر بود ولی بهخاطر اینکه اقتصاد نداشت و
بهخاطر اینکه آزادی سیاسی نداشت مثل برف آب شد و بدون شلیک یک گلوله فروپاشیده
شد.
بنابراین فروپاشی ربطی به این ندارد که مثلا ما درس بگیریم و هسته اصلی قدرت
را متمرکزتر کنیم، هر کسی با ما متفاوت است را کنار بگذاریم و دائماً تلاش
کنیم این محدودیتها و این خودی و غیرخودی کردنها، این دایره تبعیض مثلا کنار زدن
نیروها را تقویت کنیم، همه این مسائل باعث میشود الآن شرایطی داشته باشیم که کسی
جرأت حل مسأله و طرح چالشها را ندارد، میگویند بگویید چالشها چیست. در واقع ما
سیاسی هستیم و باید چالشها را مطرح کنیم البته تا جایی میتوانیم بگوییم چالش زیستمحیطی،
اما وقتی میگوییم محیطزیست، غارت میشود و سیستم نیز آن را غارت میکند، یا مثلا
زمانی که میگوییم فساد در حال سیستماتیک شدن است یا وقتی میخواهیم بگوییم حد و
مرز حکومت دینی کجا است یا حد و حدود ولایت مطلقه فقیه چیست، شاهدیم که مقاومتی
ایجاد میشود و این مسائل تبدیل میشود به بحثهایی که،
بحثهای براندازانه محسوب میشوند بنابراین اگر ما نتوانیم ابرچالشهای ممکلت را
بگوییم... این چالشها که شوخی است» (همان منبع).
اتفاق در راه
علت اینکه مارها و مورهای اینچنینی در روزهای نزدیک به نمایش انتخابات جنبیدن آغازیدهاند،
فرو ریختن هیمنهی خامنهای و شکستن طلسم او بهدلیل قیامهای ۹۶ و ۹۸ و نیز فعالیت کانونهای
شورشی است. آنها در حالی که مردم ایران به تحریم انتخابات فراخوان دادهاند، ضمن
اذعان به سرد بودن انتخابات، در منتهای رذالت در خدمت بازارگرمی این نمایش نشسته و
منتظر یک «اتفاق» هستند تا در این کالبد مرده جان دمیده شود.
«جامعه، جامعه سردی است، امکان حضورش در انتخابات به حداقل رسیده
است و هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاده که جامعه دوباره گرم شود و چشماندازی که ما میبینیم
چشمانداز چندان روشنی نیست اما همانطور که قبلاً گفتم چون معتقد به حادثه هستم،
معتقد به شانس، به اتفاق، معتقد به یک شرایط غافلگیرانه، بیشتر آینده را با یک عدم
قطعیت میبینم تا اینکه بگویم حتماً مردم قهر هستند، خیر، امکان دارد اتفاقی
بیفتد که مردم پای صندوق های رأی بیایند» (همان منبع).
جامعه سرد نشده است. در نقطهی جوش و آمادگی برای قیام قرار دارد. جامعه در حال
غلیان است و علامت غلیان آن، خروش هر روزه در کف خیابانها و بایکوت نمایش
انتخابات و طرد همهی باندهای نظام ولایت فقیه است.
بهبنبست رسیدن هر دو باند نظام در معرفی کاندید، بیانگر اعتلای شعور سیاسی
مردم و رویآوری آنها به استراتژی سرنگونی، بهعنوان تنها راهحل در شرایط کنونی
است. تیک تاک ثانیهها ضربآهنگ گامهای قیام را مینوازند. آری، اتفاقی در راه
است. یک اتفاق بزرگ.