داستان قزاقی که با دستان آغشته به خون پاکبازترین رهبران انقلاب مشروطه و به دست استعمار به شاهی گماشته شد
قسمت اول: نگاهی به ایران و جهان در آستانه کودتای ۱۲۹۹
وضعیت عمومی اروپا
از اواخر قرن ۱۹میلادی و رشد روزافزون
تولیدات صنعتی، مناسبات جاری میان قدرتهای بزرگ جهان
بر سر چگونگی افزایش مستعمراتشان، به وخامت گرایید و مسأله تقسیم جهان و به دست آوردن مناطق نفوذ جدید، به معضل شماره یک کشورهای بزرگ تبدیل شد.
«سالزبوری سوم» نخستوزیر وقت انگلستان در همان اوان، با روشنبینی و به
درستی چالش اصلی اروپا را نحوه تقسیم کشورهای مستعمره اعلام کرد. امری که او
انتظار داشت به شکلی متمدنانه؟! انجام شود اما به وحشیانهترین شکل ممکن(جنگهای
خونین منطقهیی و نهایتاً جنگ جهانی اول با بیش از ۱۰میلیون کشته) عملی شد.
فرصتی که «جنگ» برای مستعمرات و ملل دربند بهوجود آورد. در خلال آن جنگها
و هنگامیکه قدرتهای بزرگ به نبرد با یکدیگر مشغول شدند، ملل مستعمره فرصتی برای
ابراز وجود یافتند. ضمن اینکه در فراز و نشیبهای آن جنگها افسانه شکستناپذیری
قدرتهای استعماری به دست خودشان درهمشکست و متقابلاً فضای تنفسی هم برای
آزادیخواهان و انقلابیون باز شد به این ترتیب که:
انقلابیون روس شکست نیروهای تزار از ژاپن را به فرصتی برای انقلاب تبدیل
کردند.
و ایرانیان از شکست روسیه تزاری، روحیه گرفته و خود و قدرت و امکانات نهفته
خویش را برای مبارزه با استعمار بازیافتند.
اندکی بعد انقلاب اکتبر رخ داد و دولت شو روی متولد شد و آرایش سیاسی جهان کیفاً تغییر کرد. نخستین مانورهای سیاسی انقلابیون روس در لغو یکجانبه امتیازات استعماری، سقف فلک دنیای کهن را فرو ریخت و در چشمبهمزدنی جهان را دوقطبی کرد.
*******
داستان قزاقی که شاه شد ـ انگلیسیها مرا بر سر کار آوردند ـ قسمت دوم
به این ترتیب آخرین مرحله از دوران «استعمار کهن» پس از قرنها بهسر آمد و
استعمار به مفهوم «کشورگشایی با نیرو و قشون نظامی» و تسلط مستقیم و بیپرده استعمارگر
بر مستعمره، عمرش به پایان رسید. کشورهای استعمارگر از آن پس باید فکر دیگری برای
حفظ و گسترش مستعمرات خود میکردند. در چنین شرایطی ایران که یک کشور نیمهمستعمره
بود نیز باید با روشهای جدیدی تحت سلطه استعمارگر نگهداشته میشد، بهویژه که
انقلاب کبیر مشروطه ایران نیز با ریشههایی عمیق در تمامی نواحی کشور شاخ و برگ
دوانیده بود و مقابله مستقیم استعمار با آن، جز افزایش رادیکالیسم انقلاب پیآمد
دیگری دربرنداشت.
«چرچیل» در موضع وزیر جنگ بریتانیا و «ژنرال ادموند آیرونساید» در مقام
فرمانده نیروهای شمال ایران، عبور ایران از وضعیت سابق به موقعیت آینده را با دقت
و انسجام کامل مدیریت کردند. یک «حاکم» مورد اعتماد و یک فرمانده جرار(توانا به
تصفیههای کیفی) که ضمن سرکوب انقلاب مشروطه، بتوانند ایران را کماکان در مدار
کشورهای وابسته به انگلستان نگهدارند، اولین قلم اجناس ضروریای بودند که باید
پیدا میشدند!
در همین راستا سید ضیاءالدین طباطبایی برای رهبری سیاسی و رضاخان قزاق برای
فرماندهی نظامی کودتایی که این تحول را در صحنه پیاده کنند، برگزیده شدند.
بازیگران از «اردشیر جی ریپورتر» مخبر اینتلیجنت سرویس گرفته تا ژنرال
آیرونساید و چرچیل و از رضاخان گرفته تا سیدضیاء همگی همانانی هستند که در اسناد
و مدارک موجود بهوفور اسم و مشخصاتشان آمده و شرح چگونگی خدماتشان به استعمار
انگلیس توضیح داده شده است.
*******
داستان قزاقی که شاه شد ـ رضا خان و سردار ملی ستارخان ـ قسمت سوم
بازیگران از «اردشیر جی ریپورتر» مخبر اینتلیجنت سرویس گرفته تا ژنرال
آیرونساید و چرچیل و از رضاخان گرفته
تا سیدضیاء همگی همانانی هستند که در اسناد و مدارک موجود بهوفور اسم و
مشخصاتشان آمده و شرح چگونگی خدماتشان به استعمار انگلیس توضیح داده شده است.
به گفته «سر دنیس رایت»(که از اواخر دهه ۳۰به بعد مأمور سیاسی یا سفیر انگلستان در ایران بوده)، «اردشیر جی
ریپورتر» اولین کسی بود که رضاخان را به ژنرال آیرونساید معرفی کرد.(کتاب رضاشاه
از تولد تا سلطنت ص ۲۶۴)
ملکالشعرای بهار در کتابش(تاریخ احزاب سیاسی ایران) از قول تلگرافچی اردوی
قزاق مقیم منجیل نوشته که «استاروزلسکی» فرمانده نیروی قزاق و فرمانده مستقیم
رضاخان ضمن شکایت از دسیسههای انگلیسیها بر ضد خودش، با اشاره به رضاخان گفته:
«این صاحب منصب بعد از صرف شام که اردو استراحت میکنند سوار شده به اردوی انگلیسیها
میرود و تا سحر تا پاسی از شب آنجا میماند…».
آن نشستهای شبانه، همان بود که به کودتای سوم اسفند توسط رضاخان انجامید.
ملک الشعرا در همان کتابش(ص ۶۶) نقل میکند
که بهعلت دوستی با سیدضیاء، با وی رابطه داشته و متوجه شده که در همان ایام
سیدضیا به قزوین رفت و آمد میکند که ظاهراً برای شرکت در همان نشستهای شبانه
فرماندهان انگلیسی با رضاخان و دیگر عوامل کودتا بوده است.
سرعت گرفتن تشکیل نیروهای آزادیبخش در نقاط مختلف ایران، حاصل مهمترین فرصت ناشی از تحولات جهانی برای ایران بود.
*******
رضا خان و کلنل محمدتقیخان پسیان ـ داستان قزاقی که شاه شد- قسمت چهارم
داستان قزاقی که با دستان آغشته به خون پاکبازترین رهبران انقلاب مشروطه و به
دست استعمار به شاهی گماشته شد
شاید کمتر کسی بداند که کلنل محمدتقیخان پسیان و رضاخان بهنوعی هم دوره
بودند؛ دو افسر ایرانی اما در دو جبهه کاملا متضاد و متخاصم.
کلنل محمدتقیخان پسیان در سال ۱۲۷۰ خورشیدی
به دنیا آمده بود و رضا در ۱۲۵۶ خورشیدی،
هر دو ایرانی بودند، یعنی شناسنامه ایرانی داشتند.
هر دو در یک دوره زندگی میکردند.
کلنل و رضاخان هر دو «نظامی» بودند.
کلنل تحصیلات نظامی آکادمیک خود را در مدرسه نظام تهران به پایان رسانده بود
و رضاشاه اساساً سواد خواندن و نوشتن درستی هم نداشت و یک قزاق ساده بود که به علل
ناشناختهای تا رده سرهنگی ارتقای درجه یافته بود.
کلنل و رضاخان هر دو، فرمانده یکانهای نظامی نسبتاً مهمی در دوره خود بودند.
هر دو در سالهای آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران، درجهای در حد سروانی و
سرهنگی داشتند.
کلنل فرمانده نیروی ژاندارم همدان بود و رضاخان که بعدها «رضاشاه» شد،
فرمانده قوای قزاق همدان یا به قولی سرکرده فوج تیراندازان بود.
هر دو در امر جنگ، به هر حال سررشته داشتند.
گر چه رضاخان اساساً عمده جنگهایش را از پشت مسلسل ماگزمش و از درون سنگر انجام داده بود و مرد نبردهای رو در رو نبود اما به هر حال هر دو اسمشان به جنگاوری معروف بود.
*******
داستان قزاقی که با دستان آغشته به خون پاکبازترین رهبران انقلاب مشروطه و به
دست استعمار به شاهی گماشته شد.
به هر حال ژنرال آیرونساید هنگام ترک ایران و بازگشت به بغداد، توافقهایش با
رضاخان را تکمیل کرده و در حضور سرهنگ «هنری اسمایت» فرمانده انگلیسی نیروی قزاق
با وی اتمامحجت میکند.
آیرونساید بر اساس خاطرات منتشر شدهاش روی ۲نکته به رضاخان هشدار میدهد:
۱. به توافقی که کردیم خیانت
نکن وگرنه نابود میشوی!داستان قزاقی که شاه شد ـ رضا خان و میرزا کوچک خان جنگلی
ـ قسمت پنجم
۲. شاه قاجار را برکنار
نکن!
رضاخان البته چند سال بعد مغلوب جاهطلبیهای دیوانهوار خود شد و در اجرای
تعهدی که به آیرونساید و دولت انگلستان داده بود، تخلف کرد، به این ترتیب که:
ابتدا احمدشاه قاجار را خلع کرد(سال ۱۳۰۴خورشیدی یعنی
۵سال بعد).
سپس سالها بعد تحت تاثیر بادجهانی به سوی آلمانها و فاشیسم هیتلری گرایش پیدا
نمود.
نتیجه آن شد که انگلستان در اولین فرصت و با یک تلگراف سهخطی او را از سلطنت
عزل و پسرش را به جای او گمارد.
انگلستان رضاشاه را همانموقع از ایران اخراج کرده، به جزیره موریس و بعدها
به آفریقای جنوبی تبعید نمود تا در همانجا مرد.
به این ترتیب، انقلاب مشروطیت ایران توسط ارتجاع داخلی و استعمار سرکوب شد و انگلستان با توجه به تغییرات عظیمی که در جهان به وقوع پیوسته بود، با بیرون کشیدن تدریجی نیروهایش از ایران، در ظاهر از ایران رفت در حالیکه یک حکومت دستنشانده با عوامل ایرانی خودش برای حفظ منافع و مطامع استعماریاش در ایران باقی گذاشت. حکومتی که شکل جدیدی از استعمار را به نمایش گذاشت. شکلی واسط میان استعمار کهن و استعمار نو.