۲۹مرداد۱۳۹۹
دکتر محمد مصدق
یادداشتی در حاشیهی توئیت خامنهای و
حقد هیستریک ارتجاع به مصدق
یک حقد هیستریک و تاریخی
کینهی تاریخی ارتجاع و دودمان تارعنکبوت نسبت به پیشوای ملی ما ایرانیان، دکتر
محمد مصدق، نه چنان است که با گذشت سالیان به اتمام برسد. هنوز حافظهی تاریخی مردم
ما به یاد دارد که خمینی در ۲۵خرداد۶۰ و درست در روزهایی که میخواست حاکمیتاش را یکپارچه کند، به
بهانهی راهپیمایی انجام ناگرفتهی جبهه ملی علیه لایحهی ضدبشری قصاص، حقد و کین
خود را بر سر مصدق خالی کرد و مدعی شد که او از «اسلام»!؟ سیلی خورد.
«... اینها فخر میکنند بهوجود
او، او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را
شنیدم که یک سگی را عینک زدهاند و به اسم آیتالله توی خیابانها می گردانند.
من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد و
طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی بر اسلام میزد. اینها تفالههای
آن جمعیت هستند که حالا قصاص را، حکم ضروری اسلام را غیرانسانی میخوانند» (صحیفهی
خمینی، ج ۱۴، صص ۴۵۷- ۴۵۶).
عقدهگشایی نسبت به مصدق
نزدیک به ۳۹سال پس از آن عقدهگشایی
علیه پیشوا، علی خامنهای از منظری دیگر طی توئیتی در صفحه خود نوشت:
«مصدق برای اینکه خود را از زیر فشار انگلیسها نجات بدهد، به
آمریکاییها متوسل شد؛ آمریکاییها، مأمورشان را فرستادند اینجا و #کودتای_۲۸_مرداد را راه انداختند . مصدق اعتماد کرد، کتکش را خورد؛ حتی
کسانی که با #آمریکا میانهشان هم خوب بود و به آمریکا اعتماد کردند، ضربهاش را
خوردند» (منبع: توئیتر خامنهای).
کاربرد ترمهای آخوندپسند و پر از حقد «سیلی» و «کتک خوردن»! مصدق لابد آن هم
از «اسلام» مورد نظر خمینی و خامنهای، موفقیت تاریخی مصدق بزرگ در انجام رسالتی
است که فقط پیشوایی شرافتمند مانند او قادر به انجام آن بود. این رهبر پاکباز و
وطنپرست، در آن واحد باید علاوه بر سینه سپر کردن در برابر استعمار، زخمهای
زهرآگین ارتجاع راست و چپ را نیز بر پیکر خویش برمیتافت و یک آن از هدف بازنمیایستاد.
امروز نسل ما در نبرد چنگ در چنگ و نفسگیر با ارتجاع غدار و به کسوت ولایت فقیه
درآمده بهخوبی میداند که پیشوای آزادی، یک تنه چه آزمایشهای سهمگینی را از سر
گذرانده است.
با لمس فجایع سلطهی ولایت فقیه از نزدیک و کنار رفت لایههای ستبر تحریف و جاهلیت
به یمن پاکبازیهای نسل مقاومت و ایمان، اکنون بهتر میتوان از یکسو، سیمای درخشان
مصدق را بازشناخت و از سوی دیگر به نقش اسلاف تاریخی خمینی و خامنهای مانند آخوند
کاشانی و بهبهانی برای تهییج شعبان بیمخها و رمضان یخیها و سایر اجداد پاسداران
و بسیجیها و لباسشخصیهای امروزی در زمینهسازی و پیشبرد کودتای ننگین ۲۸مرداد۳۲ پی برد. واضحتر از
هر گاه میتوان دریافت که آخوندهای وطنفروش چگونه با دجالیت و به بهانهی «در خطر
بودن بیضهی اسلام»! به عالیترین مصالح ملی ما خیانت کردهاند.
تحریف تاریخ معاصر با تکیه بر کرسی ولایت
اظهارات علی خامنهای، تحریف آشکار تاریخ معاصر ایران و همسویی با کودتایی
است که هدف آن حاکم کردن محمدرضا پهلوی و استبداد سلطنتی به مدت ۲۵سال دیگر بر میهن ما بود. در این نقطه است که شاه و شیخ عنان به
عنان میروند و در یک آبشخور آرام میگیرند. علی خامنهای در یک خلط مبحث آشکار
پیشوای ملی را به هیأت حاکمهی وقت آمریکا و کودتای سیاه ۲۸مرداد ۱۳۳۲ میچسباند تا از یکطرف
شخصیت تاریخی و بیجایگزین و کاریزماتیک دکتر محمد مصدق را در اذهان نسل جدید لکهدار
سازد و از طرف دیگر به سینهچاکان مذاکره با آمریکا در نظام زهوار در رفته دهنه
بزند.
خرمرد رند مردک! گویی تاریخ را با صدور فتوا در مورد طهارت و نجاست و احکام
مربوط به پای راست و چپ اشتباه گرفته است. تصور میکند، میشود تاریخ را با این طنازیهای
مهوع و اظهار لحیههای گندهتر از دهان در دنیای آکنده از اطلاعات دیجیتال تحریف
کرد.
یاد مولانای بزرگ به خیر که فرمود:
شمع حق را پف کنی تو ای عجوز!
هم تو سوزی هم سرت ای گندهپوز!
کی شود دریا ز پوز سگ نجس
کی شود خورشید از پف منطمس
...
هر که بر شمع خدا آرد پف او
شمع کی میرد بسوزد پوز او
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
کین جهان ماند یتیم از آفتاب
تنها گناه بزرگ و بسیار بزرگ مصدق
بگذار شیخ پا در جای پای شیخ بر شخصیت بیهمتای مصدق بتازد و در سالگرد آن
کودتای خائنانه به همسویی با سلف تاجدار خود بپردازد. این زهرپاشی بیگمان چهرهی
قهرمان ملی مردم ایران را بیشتر از پیش جلا خواهد داد و او را بر تارک همهی تحسینها
و تقدیرها خواهد نشاند. او پیشتر پیشبینی کرده بود که به جرم ایستادگی و پافشاری
بر منافع ملت ایران و بهعنوان مسئول شرافتمندترین و پاکدستترین دولت تاریخ
ایران، از طرف شیخ و شاه و پسانداختگان آنها در معرض رذیلانهترین اهانتها قرار
خواهد گرفت.
زهی شرف! زهی شرافت!
«آری تنها گناه من و گناه بزرگ من و بسیار بزرگ من این است که صنعت
نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمترین امپراطوری
جهان را از این مملکت برچیدم و پنجهدرپنجه مخوفترین سازمانهای استعماری و جاسوسی
بینالمللی درافکندم و بهقیمت از بین رفتن خود و خانوادهام و به قیمت جان و عرض
و مالم. خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت، بساط
این دستگاه وحشتانگیز را درنوردم» (مصدق. در بیدادگاه نظامی شاه).
بیشتر
بخوانید: