اصغر ادیبی قهرمان ملی پوش فوتبال ایران
خود من اکثرا با این سوال مواجه شدم که تو
با توجه به رشته ورزشیای که داشتی برای چه وارد سیاست شدی؟ سعی میکنم دراین وقت
اندکی که وجود دارد، گوشه هایی از این دلیل را توضیح دهم. من با استعداد متوسط، با
برخورداری از شانس، توانستم به محبوبترین تیم فوتبال ایران راه پیدا کنم و مدت ۱۶سال عضو این تیم باشم . و بعد هم «مربیگری تیم جوانان» را با
هزار آرزو بهعهده گرفتم. در دوران ورزشیام دوبار در اوج فوتبالم به دلیل مخالفت
و حرفی که میزدم، زبان درازیام، از تیم ملی محروم شدم. درجریان انقلاب ضدسلطنتی
از ابتدا فعال بودم ولی این شانس را داشتم که یک شب، ساعت سه صبح ریختند توی خانهمان،
درحالی که هیچ ارتباطی با هیچ سازمان انقلابی نداشتم، دنبال اسلحه میگشتند. برای
تمام آن کسانی که با شرایط آنروز تهران آشنا بودند، چیز عجیب و غریبی بود. بعد هم
افتخاراتم اضافه شد، اولین کارمندی بودم که توی ادارهای که کار میکردم، اداره
امور استخدامی کشور، قبل از اینکه کارمندهای ساواکی یا وابستگان به رژیم سابق را
تصفیه کنند، حکم منتظر خدمت را به من دادند و این هم به سندهای افتخارم اضافه شد.
با چنین تصوراتی، من سازمان مجاهدین و مسعود رجوی را ابتدا
در جریان انتخابات ریاست جمهوری شناختم، بعد در فاز نظامی، تمامی امکانات خودرا در
اختیار سازمان گذاشتم، بدون اینکه حتی یکبار به یکی از مقرهای مجاهدین تا آن تاریخ
رفته باشم. این که گفتم آدم خوش شانسی هستم، بعد از اینکه از ایران خارج شدم در
زمانی که شورا شکل گرفت، من در ایران مخفی بودم و به مجرد اینکه از ایران خارج
شدم، این شانس را پیدا کردم که به شورای ملی مقاومت پیوستم و
در همین اور، در یک اتاق بسیار بسیار کوچک، ۱۵نفری که عضو شورا بودند، شاهد وقایع تاریخی شدم که فکر میکنم
اعتقادات بنیادی و اساسی که امروز به آن شدیدا پایبند هستم، آنجا ذره ذره کسب
کردم. من تا آن تاریخ هیچ موقع این شانس را نداشتم مسعود رجوی را دیده باشم یا با
او صحبت کرده باشم. اولین باری که اورا دیدم در جلسه شورا توی همین جا، در آن اتاق
بسیار کوچک و فضای پر دودی بود که در حقیقت حتی تحملش هم فکر میکنم کار سادهای
نبود. خب در آن زمان شورا هر ماه جلسه داشت و آنجا با توجه به شخصیت هایی که توی
شورا وجود داشتند و شاید من غیر سیاسیترینشان بودم، یک میدان آزمایش بود برای
شناخت انسانها. شورایی که بر مبنای یک میثاق، بین یک آدمی که میخواهد همه هستی و
داراییاش را برای سعادت ملت ایران بگذارد و فردی که فکر میکرد که یک «گوهر بی
بدیل خودخواهی» بود و امروز در سایه حفاظت مجاهدین به این مکان امن، نقل مکان پیدا
کرده، ایجاد شده بود. آنچه که در طی این مدت من دیدم و شناختی که از مسعود
پیدا کردم من را بر این باور
رساند که برای یک کشوری مثل ایران، برای یک منطقه نفتخیز، برای یک کشور خاور میانه
که تا بحال روی دمکراسی را ندیده، تنها شانسی که میتواند مردم ایران را به این
موهبت برساند، «بنیانگذار شورای ملی مقاومت» است. با آن
افکاری که درسرش بود و در حقیقت یک بنیادی را بنا گذاشته بود که دیگه بر مبنای فرد
یا شخص وجود نداشت، ما در گذشته تاریخمان چندین بار ائتلافی داشتهایم که این
ائتلافها به دلیل خیانت بعضی ها و دلیل بیسازمان بودن، به شکست انجامید. ولی
خوشبختانه با تمام فراز و نشیبهایی که آنروز داشت، یعنی من امروز که نگاه میکنم
از آن جمع ۱۵نفره، شاید سه نفر یا
چهار نفر بیشتر باقی نمانده ولی امروز آن اتاق کوچک، تبدیل به این مکانی شده که
آدم عظمتش را در اینجا، در آلبانی، در آلمان، در آمریکا و در تمام نقاط میبیند و
عظمت کاملش را در جریان کهکشان امسال مشاهده میکند. مواردی که پایم مرا قرص میکند.
با توجه به آن که زمانی که من از ایران خارج شدم، با همسرم، با هم یک پیمان بستیم
و آن پیمان این بود که ما این راه را تا به آخر خواهیم رفت. علیرغم تمامی فراز و
نشیبهایی که داشته باشد و آخرین وصیتی هم که همسرم بهمن کرد این بود که من دارم
میروم، ولی از تو میخواهم که به آخر این راه را بروی و مبادا به راه کسانی بروی
که به این مقاومت، به این مردم، به خواسته های اینها و به خود مسعود خیانت کردند.
آن چیزهاییکه که گفتم پای من را قرص میکند.
یک: بر این باورم که تنها نیرویی که میتواند انتخابات آزاد در ایران برگزار کند و مردم ایران آزادانه آن خواسته خودرا عملی کنند، این مقاومت، این شورا و این سازمان مجاهدین هست.
دوم: تنها نیرویی که میتواند تمامیت ارضی ایران را به تمام معنا، حفظ کند، این مقاومت است و استقلال سیاسی ایران را در بین کشورهای همجوار و قدرتهای منطقه ای و قدرتهای جهانی متیواند حفظ کند باز هم این مقاومت است.
نکته سوم: تمامی این مقاومت، از خود مسعود تا رئیس جمهور این مقاومت، برای این مبارزه نمیکنند که قدرت را بدست گیرند، آنها برای این مبارزه میکنند که برای اولینبار در تاریخ ایران و برای اولینبار در تاریخ خاورمیانه یک ملتی بتواند به خواسته واقعی خود برسد.
برای همین، باز من این شانس را هم داشتم که دو سه بار مورد گفتگوی خصوصی خود مسعود قرار گرفتم و افکاری که بیان کرد برای ایران ویران شده، برای ایرانی که امروز تمامی منابع طبیعیاش درحال از دسترفتن است، برای ایرانی که اعتماد بین مردم بطور کامل از بین رفته، تنها پادزهری که وجود دارد و تنها چیزی که میتواند مردم ایران را به طرف سعادت ببرد، این مقاومت، این اهداف و حرفهایی است که چهل سال قبل، مکتوب کرده و در طی این مدت تام و تمام به آنها پایبند بوده است. پس سخنی که با هموطنانم دارم، در این شرایط پاسیو بودن، بی تفاوت بودن، اسیر یاس و ناامیدی شدن، چاره کار نیست. تنها چاره کار، این مقاومتی است که وقتی مشکلی برایش بوجود آمده، یک راه حل دیگر برایش پیدا کرده. امروز ما شاهدیم که در سراسر میهن آخوندزدهمان، کانون های شورشی بهبهترین نحو درمیان مردم درتمامی اجتماعات، حضور پیدا میکنند. هرکس که به آزادی ایران، هر کس که از این رنج و ستم آخوندی جانش به لب آمده، وظیفه ملی و میهنیاش هست که به یاری این مقاومت بپردازد. از آنطرف، در مقابل آن، رئیس جمهور مقاومت، با آن خصوصیاتی که دوستان بهتر میدانید، امروز ما شاهد یک رئیس جمهوری هستیم که بهبهترین نحو کار تیمی و کار گروهی را منهای خودخواهیهای فردی، بهتمام و کمال، بهمنصه ظهور رسانده و ما امروز شاهد هستیم که در سرتاسر دنیا و در سرتاسر میهن، چگونه افرادی حاضرند با فدای تام و تمام، در راه این آرمانها قدم بردارند. من هم همینطور که گفتم من به چند نفر مدیون هستم: «محمود ملک مرزبان»، «حسین ابریشمچی»، «محمد صدیقی» اینها کسانی بودند که مدتی درخانه من زندگی میکردند، برای پیشبردن تمامی اهداف، جانشان را در دست گرفته بودند و برای آن اهداف مبارزه میکردند. به دو نفر دیگر هم یکی «ثریای ادیبی» و یکی «مهناز جهانبانی» تعهد دادهام و اینجا تعهدم را در مقابل دوستان شورایی تکرار میکنم که تا آخرین قطره خونم، تا آخرین لحظه حیاتم، در این راه که تنها راه سعادت مردم ایران هست، ذرهای از کار، فداکاری و کوشش فرو گذار نکنم و در فردای آینده ایران هم با دست خالی به ایران خواهم رفت و هیچگونه فعالیت سیاسی نخواهم کرد و به مردم ایران نشان خواهم داد که نگاه کنید این مقاومت به تمامی وعدههای داده شده خود، تام و تمام عمل کرده و اکنون وظیفه شماست که با این جانبازانی که از همه چیز خودشان را در طی چهل سال گذشتند، دست به آبادانی ایران بزنید و میهن ویران شده را دوباره بسازید و سر در میان کشورهای دنیا در بیاوریم و نشان بدهیم که فرهنگ غنی ایرانی قادر است تمامی این بلاها را همینطور که در گذشته از بین برده، امروز هم از بین ببرد. بسیار از شما متشکرم که به حرف های من گوش کردید!
یک: بر این باورم که تنها نیرویی که میتواند انتخابات آزاد در ایران برگزار کند و مردم ایران آزادانه آن خواسته خودرا عملی کنند، این مقاومت، این شورا و این سازمان مجاهدین هست.
دوم: تنها نیرویی که میتواند تمامیت ارضی ایران را به تمام معنا، حفظ کند، این مقاومت است و استقلال سیاسی ایران را در بین کشورهای همجوار و قدرتهای منطقه ای و قدرتهای جهانی متیواند حفظ کند باز هم این مقاومت است.
نکته سوم: تمامی این مقاومت، از خود مسعود تا رئیس جمهور این مقاومت، برای این مبارزه نمیکنند که قدرت را بدست گیرند، آنها برای این مبارزه میکنند که برای اولینبار در تاریخ ایران و برای اولینبار در تاریخ خاورمیانه یک ملتی بتواند به خواسته واقعی خود برسد.
برای همین، باز من این شانس را هم داشتم که دو سه بار مورد گفتگوی خصوصی خود مسعود قرار گرفتم و افکاری که بیان کرد برای ایران ویران شده، برای ایرانی که امروز تمامی منابع طبیعیاش درحال از دسترفتن است، برای ایرانی که اعتماد بین مردم بطور کامل از بین رفته، تنها پادزهری که وجود دارد و تنها چیزی که میتواند مردم ایران را به طرف سعادت ببرد، این مقاومت، این اهداف و حرفهایی است که چهل سال قبل، مکتوب کرده و در طی این مدت تام و تمام به آنها پایبند بوده است. پس سخنی که با هموطنانم دارم، در این شرایط پاسیو بودن، بی تفاوت بودن، اسیر یاس و ناامیدی شدن، چاره کار نیست. تنها چاره کار، این مقاومتی است که وقتی مشکلی برایش بوجود آمده، یک راه حل دیگر برایش پیدا کرده. امروز ما شاهدیم که در سراسر میهن آخوندزدهمان، کانون های شورشی بهبهترین نحو درمیان مردم درتمامی اجتماعات، حضور پیدا میکنند. هرکس که به آزادی ایران، هر کس که از این رنج و ستم آخوندی جانش به لب آمده، وظیفه ملی و میهنیاش هست که به یاری این مقاومت بپردازد. از آنطرف، در مقابل آن، رئیس جمهور مقاومت، با آن خصوصیاتی که دوستان بهتر میدانید، امروز ما شاهد یک رئیس جمهوری هستیم که بهبهترین نحو کار تیمی و کار گروهی را منهای خودخواهیهای فردی، بهتمام و کمال، بهمنصه ظهور رسانده و ما امروز شاهد هستیم که در سرتاسر دنیا و در سرتاسر میهن، چگونه افرادی حاضرند با فدای تام و تمام، در راه این آرمانها قدم بردارند. من هم همینطور که گفتم من به چند نفر مدیون هستم: «محمود ملک مرزبان»، «حسین ابریشمچی»، «محمد صدیقی» اینها کسانی بودند که مدتی درخانه من زندگی میکردند، برای پیشبردن تمامی اهداف، جانشان را در دست گرفته بودند و برای آن اهداف مبارزه میکردند. به دو نفر دیگر هم یکی «ثریای ادیبی» و یکی «مهناز جهانبانی» تعهد دادهام و اینجا تعهدم را در مقابل دوستان شورایی تکرار میکنم که تا آخرین قطره خونم، تا آخرین لحظه حیاتم، در این راه که تنها راه سعادت مردم ایران هست، ذرهای از کار، فداکاری و کوشش فرو گذار نکنم و در فردای آینده ایران هم با دست خالی به ایران خواهم رفت و هیچگونه فعالیت سیاسی نخواهم کرد و به مردم ایران نشان خواهم داد که نگاه کنید این مقاومت به تمامی وعدههای داده شده خود، تام و تمام عمل کرده و اکنون وظیفه شماست که با این جانبازانی که از همه چیز خودشان را در طی چهل سال گذشتند، دست به آبادانی ایران بزنید و میهن ویران شده را دوباره بسازید و سر در میان کشورهای دنیا در بیاوریم و نشان بدهیم که فرهنگ غنی ایرانی قادر است تمامی این بلاها را همینطور که در گذشته از بین برده، امروز هم از بین ببرد. بسیار از شما متشکرم که به حرف های من گوش کردید!
صحبت خانم مریم رجوی پساز سخنان آقای اصغر ادیبی: با تشکر از آقای ادیبی و سپاس از شما که یاد مهناز عزیز را برای ما مجددا زنده کردید. اگر چه که حی و حاضراست، تعهداتش در این مسیر، آرمانش، راه و رسمش و پرنسیپ هایش. مطمئنم که روز آزادی، روزی که مردم ایران روی آزادی را ببینند، او حی و حاضر است. کما اینکه در این دوران سخت، در تمام مراحل نبرد بوده است. بههرحال با تشکر مجدد از شما و همه نکاتتان.