از دکتر سینا دشتی
در فردای گردهمائی بزرگ مقاومت ایران که از ٣٠٠٠٠ نقطه در بیش از صد کشور دنیا
انجام شد، و پوشش مستقیم بخشی از آن توسط تلویزیون ایران اینترنشنال، واکنشهای
بسیاری از جانب رژیم و باند اصلاحطلبان خارج کشوری و ماموران ریز و درشت وزارت
اطلاعات تحت پوش خبرنگار و تحلیلگر و منتقد سیاسی و برخی مخالفین سیاسی صورت گرفت
که واقعا عمق و وسعت ضربه ی وارد شده بر رژیم را در این دوران نشان داد.
تحلیل محتوای لجن پراکنی و جنگ روانی رژیم علیه مجاهدین در اساس به دو محور
در مجاهدین میپردازد و آنها را مورد حمله قرار میدهد.
١- انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین
٢- خط تشکیل ارتش آزادیبخش و ادامه دادن مبارزه مسلحانه
حاصل جمع این دو محور در یک کلام تشکیلات مجاهدین خلق ایران است. یعنی هم جنس و روح و دینامیزم درونی تشکیلات و دستاوردهای ایدئولوژیکی آن و هم عملکرد بیرونی و حرکات سیاسی اش در این دو محور جاری است و به همین خاطر در معرض حمله است.
توضیح بیشتری لازم است.
در بحث خانوادههای محروم شده از دیدار "فرزندان و عزیزانشان" که همان فامیل الدنگ قصد خودشان را از قبل مبنی بر "جویدن گلوی همین فرزندان و عزیزان مجاهد" اعلام کرده بودند، اتهام نقض حقوقبشر در درون مجاهدین، ادعای کیش شخصیت رهبری مجاهدین، افسانه سرائی درمورد بیرحمی زنان فرماندهی مجاهد، شکنجه درونی به دستور تشکیلات، در مورد سرهم کردن خزعبلات در مورد کار انتقاد و انتقاد از خود که بارها توسط انقلابیون کبیری از اصول مسلم انقلابی معرفی شده است، فی المثل ژنرال جیاپ، فاتح نبرد دین بین فو، مینویسد "در گرماگرم نبرد دین بین فو، ما دو کار اصلی را فراموش نکردیم. انتقاد و انتقاد از خود."
این افترائات سخیف که توسط وزارت اطلاعات ساخته شد و توسط بلندگوهای ان تکرار میشود روی انهدام تشکیلات متمرکز است.
در این هدف جنگ نرم دوران محاصرهی اشرف، تیفسازی و فشار روانی بیحد و حصر بسا بیشتر از تهاجم و موشک و تیر و تبر برای رژیم اهمیت داشت. تصور بیش از سیصد بلندگو که صوت گوش خراش جلادان، بریده مزدوران و .. را بیست و چهار ساعت پخش کرده و شکنجهی صوتی را به حد جدیدی رسانده بودند، از تصور یک فرد عادی خارج است.
محتوای سیاسی این جنگ بر این محور استوار شده است که رژیم، مستقل است، مدافع منافع مردم ایران است، و اکنون در تیررس یک امپریالیست جهانخوار است که با استفاده از مجاهدین میخواهد فلان و فلان! البته چون همزمان ریش عظمای گرفتار در تنازع بقا، گیر تحریمهاست، احوط آن است که عربستان و اسراییل دراز بشوند که «منابع مادی مجاهدین» هستند و بقیهی این قبیل لاطائلات که ارزش نوشتن ندارد.
این داستان بافی با DNA حزب توده ای و دوران جنگ سرد و خط امام ضد امریکائی، آنقدر سر و ته آن ناشیانه بهمآورده شده که نمیشود از تناقضهای آن گذشت.
هجرت بزرگ مجاهدین به آلبانی در دوران رئیس جمهوری بود که مماشات با رژیم آخوندی محور و مبنای سیاست خارجی آن بود و بارها بر کشتار مجاهدین در عراق چشم بسته بود. دولت عربستان هم از مدتها قبل تلاش کرده که از گزند رژیم خود را امان نگاه دارد و تحرکات تروریستی رژیم را بدون جواب مناسب گذاشته و نخواسته که از جانب این دولت تحرکی صورت بگیرد که خطر تشدید تضادهایش با رژیم را در بر داشته باشد. حتی حملهی سنگین رژیم به مهمترین تاسیسات نفتی این کشور بدون جواب گذاشته شد.
هدف فشارهای امریکا به رژیم تا بحال به مذاکره کشاندن رژیم بوده است. اما بر خلاف دوران کارت بلانش دادنها، الان از رژیم پرداخت حداقل ها را میطلبد که از توان رژیم خارج است.
اتخاذ سیاست انقباض از جانب خامنه ای، ضعف این رژیم را در میدان مبارزه در معرض دید میگذارد.
این ضعف در پذیرش برجام خودش را عیان کرد و رژیم را در منظر قدرتمداران بین المللی و منطقهای افشاء کرد.
قیامهای ٩۶ و ٩٨ هم فاصله ی عمیق بین مردم و رژیم را عیانتر از گذشته نشان داد.
بالاتر رفتن حرارت تحولات اجتماع ایران، محافل و افرادی را که مدتها بود به سرودن اشعار "انقلاب گریزی"، "گفتمان متمدانه برای گذار"، " خاتمه یافتن توهم تحولات انقلابی " و ... مشغول بودند را به این صرافت انداخت که برای عرض اندام باید حرف از انقلاب بزنند. در این مسیر مشکل حضرات فقر تشکیلات است. به زبان ساده اگر بخواهند به طور واقعی دم از انقلاب بزنند باید در قدم بعدی به قبول هژمونی مجاهدین خلق برسند. دنیای واقعی قوانین خودش را دارد که خارج از ذهن ما عمل میکند. منافع طبقاتی افراد تا حد زیادی تعیین کننده جایگاه سیاسیشان میشود ولی در مورد رژیم ضد بشری خامنهای، هرگونه انقلاب گریزی بدون هیچ زانوبندی به این نتیجه میرسد که مجاهدین از رژیم بدتر و در نتیجه این رژیم با سپاه و بسیج و دار و شکنجه و جنتی و احمد خاتمی بهتر است و باید در پشت سرش ایستاد.
این به خاطر ضعف تاریخی بورژوازی در ایران و تمکین تاریخی این طبقهی ناقض الخلقهی وطنی به نظام استبدادی فئودال مسلک زمان رضاخان میر پنج، محمدرضا پهلوی و بعد از تطورات زودگذر انقلاب ۵٧ به خمینی تمکین کرد و در نهایت به صیغهی رفسنجانی تبدیل شد. از آن وقت این پیوند جدا ناپذیر را باید به مثابهی یک آلیاژ شکننده و نامانوس و ضعیف ارزیابی کرد که تنها روی کشتار دههی ۶٠ و سیاست تقویت رژیم از جانب امریکا و اروپا تا این دوره، سوار شد و به حیاتش ادامه داد.
ضعف تاریخی و نهادینهی رژیم قرون وسطائی که برای بقاء خودش وارد ماجراجوئی بمب اتمی شد در برجام عیان گردید.
نیروئی که میتواند از این ضعف استفادهی عملی بکند باید دارای توان و عرض و طول تشکیلاتی باشد که بتواند در کشور بزرگ و پر جمعیتی مثل ایران عمل کرده و مبارزه را به پیش ببرد. در اینجا دم خروس مدافعان حرم خامنه ای بیرون میزند. علت اصلی هجوم به مجاهدین خلق و رهبری آن در کر هماهنگ با وزارت اطلاعات چیزی جز تلاشی برای کم کردن فاصلهی عظیم حضرات با مجاهدین نیست. آنها حساب میکنند که در یک قیام تودهای بزرگ جایی ندارند، تحولات عمیق در راه است، بنا بر خصلت فرصت طلبانه (در مورد برخی اپورتونیستی) میخواهند از بهرهی انقلاب جدید محروم نمانند، پز ترقیخواهی و تجددطلبی میدهند، اما بهایش را نداده و از جیب خودشان مایه نمیگذارند. شاید اصلاً در جیبشان چیزی نباشد. فکر میکنند میشود بلوف زد. اما در صحنهی واقعیت، داشت و نداشت نیروهای سیاسی عیان میشود. پیروزیها و شکستها قابل پوشاندن برای هیچ کس نیست.
نمایش نیمه کار نشست سالیانهی موقت برای یک و نیم ساعت کفایت میکند که فاصلهی سال نوری مجاهدین در توانمندی تشکیلاتی با بقیهی مدعیان را نشان بدهد.
در واکنش به این فاصله میشود ذرهای درد مردم را داشت و از ضعف رژیم و توانمندی یک نیروی مخالف رژیم خوشحال شد، علیرغم تمامی اختلافات سیاسی و عقیدتی موجود، میشود هم در مرداب خودپرستی به روی هر آزادیخواهی چنگال کشید، ناسزا گفت، حقایق را تحریف کرد، به شلوغبازی و گرد و خاک راه انداختن پرداخت و هر چه وزارت اطلاعات در چنته شان گذاشته را به رهبری مجاهدین و سازمان مجاهدین و هواداران مجاهدین نسبت داد. اما نتیجه گیری منطقی چیزی جز این نیست که تهاجم به مجاهدین خلق ایران در زمان کنونی چیزی جز دفاع تمام عیار از خامنهای نیست.
این جنگ تاریخی نو و کهنه مشمول جعل سیاست بازی سطحی نمیشود.
این یک انقلاب سازمان یافته هست که هر چیزی که مدعیان ندارند را با خود دارد.
رهبری، سازمان کار، استراتژی، تاریخ و هدف مشخص، نیروی تشکیلاتی که برای رسیدن به هدف آزادی مردم یادگرفته که بها بپردازد. فرق این است.
فرق کمی نیست.
١- انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین
٢- خط تشکیل ارتش آزادیبخش و ادامه دادن مبارزه مسلحانه
حاصل جمع این دو محور در یک کلام تشکیلات مجاهدین خلق ایران است. یعنی هم جنس و روح و دینامیزم درونی تشکیلات و دستاوردهای ایدئولوژیکی آن و هم عملکرد بیرونی و حرکات سیاسی اش در این دو محور جاری است و به همین خاطر در معرض حمله است.
توضیح بیشتری لازم است.
در بحث خانوادههای محروم شده از دیدار "فرزندان و عزیزانشان" که همان فامیل الدنگ قصد خودشان را از قبل مبنی بر "جویدن گلوی همین فرزندان و عزیزان مجاهد" اعلام کرده بودند، اتهام نقض حقوقبشر در درون مجاهدین، ادعای کیش شخصیت رهبری مجاهدین، افسانه سرائی درمورد بیرحمی زنان فرماندهی مجاهد، شکنجه درونی به دستور تشکیلات، در مورد سرهم کردن خزعبلات در مورد کار انتقاد و انتقاد از خود که بارها توسط انقلابیون کبیری از اصول مسلم انقلابی معرفی شده است، فی المثل ژنرال جیاپ، فاتح نبرد دین بین فو، مینویسد "در گرماگرم نبرد دین بین فو، ما دو کار اصلی را فراموش نکردیم. انتقاد و انتقاد از خود."
این افترائات سخیف که توسط وزارت اطلاعات ساخته شد و توسط بلندگوهای ان تکرار میشود روی انهدام تشکیلات متمرکز است.
در این هدف جنگ نرم دوران محاصرهی اشرف، تیفسازی و فشار روانی بیحد و حصر بسا بیشتر از تهاجم و موشک و تیر و تبر برای رژیم اهمیت داشت. تصور بیش از سیصد بلندگو که صوت گوش خراش جلادان، بریده مزدوران و .. را بیست و چهار ساعت پخش کرده و شکنجهی صوتی را به حد جدیدی رسانده بودند، از تصور یک فرد عادی خارج است.
محتوای سیاسی این جنگ بر این محور استوار شده است که رژیم، مستقل است، مدافع منافع مردم ایران است، و اکنون در تیررس یک امپریالیست جهانخوار است که با استفاده از مجاهدین میخواهد فلان و فلان! البته چون همزمان ریش عظمای گرفتار در تنازع بقا، گیر تحریمهاست، احوط آن است که عربستان و اسراییل دراز بشوند که «منابع مادی مجاهدین» هستند و بقیهی این قبیل لاطائلات که ارزش نوشتن ندارد.
این داستان بافی با DNA حزب توده ای و دوران جنگ سرد و خط امام ضد امریکائی، آنقدر سر و ته آن ناشیانه بهمآورده شده که نمیشود از تناقضهای آن گذشت.
هجرت بزرگ مجاهدین به آلبانی در دوران رئیس جمهوری بود که مماشات با رژیم آخوندی محور و مبنای سیاست خارجی آن بود و بارها بر کشتار مجاهدین در عراق چشم بسته بود. دولت عربستان هم از مدتها قبل تلاش کرده که از گزند رژیم خود را امان نگاه دارد و تحرکات تروریستی رژیم را بدون جواب مناسب گذاشته و نخواسته که از جانب این دولت تحرکی صورت بگیرد که خطر تشدید تضادهایش با رژیم را در بر داشته باشد. حتی حملهی سنگین رژیم به مهمترین تاسیسات نفتی این کشور بدون جواب گذاشته شد.
هدف فشارهای امریکا به رژیم تا بحال به مذاکره کشاندن رژیم بوده است. اما بر خلاف دوران کارت بلانش دادنها، الان از رژیم پرداخت حداقل ها را میطلبد که از توان رژیم خارج است.
اتخاذ سیاست انقباض از جانب خامنه ای، ضعف این رژیم را در میدان مبارزه در معرض دید میگذارد.
این ضعف در پذیرش برجام خودش را عیان کرد و رژیم را در منظر قدرتمداران بین المللی و منطقهای افشاء کرد.
قیامهای ٩۶ و ٩٨ هم فاصله ی عمیق بین مردم و رژیم را عیانتر از گذشته نشان داد.
بالاتر رفتن حرارت تحولات اجتماع ایران، محافل و افرادی را که مدتها بود به سرودن اشعار "انقلاب گریزی"، "گفتمان متمدانه برای گذار"، " خاتمه یافتن توهم تحولات انقلابی " و ... مشغول بودند را به این صرافت انداخت که برای عرض اندام باید حرف از انقلاب بزنند. در این مسیر مشکل حضرات فقر تشکیلات است. به زبان ساده اگر بخواهند به طور واقعی دم از انقلاب بزنند باید در قدم بعدی به قبول هژمونی مجاهدین خلق برسند. دنیای واقعی قوانین خودش را دارد که خارج از ذهن ما عمل میکند. منافع طبقاتی افراد تا حد زیادی تعیین کننده جایگاه سیاسیشان میشود ولی در مورد رژیم ضد بشری خامنهای، هرگونه انقلاب گریزی بدون هیچ زانوبندی به این نتیجه میرسد که مجاهدین از رژیم بدتر و در نتیجه این رژیم با سپاه و بسیج و دار و شکنجه و جنتی و احمد خاتمی بهتر است و باید در پشت سرش ایستاد.
این به خاطر ضعف تاریخی بورژوازی در ایران و تمکین تاریخی این طبقهی ناقض الخلقهی وطنی به نظام استبدادی فئودال مسلک زمان رضاخان میر پنج، محمدرضا پهلوی و بعد از تطورات زودگذر انقلاب ۵٧ به خمینی تمکین کرد و در نهایت به صیغهی رفسنجانی تبدیل شد. از آن وقت این پیوند جدا ناپذیر را باید به مثابهی یک آلیاژ شکننده و نامانوس و ضعیف ارزیابی کرد که تنها روی کشتار دههی ۶٠ و سیاست تقویت رژیم از جانب امریکا و اروپا تا این دوره، سوار شد و به حیاتش ادامه داد.
ضعف تاریخی و نهادینهی رژیم قرون وسطائی که برای بقاء خودش وارد ماجراجوئی بمب اتمی شد در برجام عیان گردید.
نیروئی که میتواند از این ضعف استفادهی عملی بکند باید دارای توان و عرض و طول تشکیلاتی باشد که بتواند در کشور بزرگ و پر جمعیتی مثل ایران عمل کرده و مبارزه را به پیش ببرد. در اینجا دم خروس مدافعان حرم خامنه ای بیرون میزند. علت اصلی هجوم به مجاهدین خلق و رهبری آن در کر هماهنگ با وزارت اطلاعات چیزی جز تلاشی برای کم کردن فاصلهی عظیم حضرات با مجاهدین نیست. آنها حساب میکنند که در یک قیام تودهای بزرگ جایی ندارند، تحولات عمیق در راه است، بنا بر خصلت فرصت طلبانه (در مورد برخی اپورتونیستی) میخواهند از بهرهی انقلاب جدید محروم نمانند، پز ترقیخواهی و تجددطلبی میدهند، اما بهایش را نداده و از جیب خودشان مایه نمیگذارند. شاید اصلاً در جیبشان چیزی نباشد. فکر میکنند میشود بلوف زد. اما در صحنهی واقعیت، داشت و نداشت نیروهای سیاسی عیان میشود. پیروزیها و شکستها قابل پوشاندن برای هیچ کس نیست.
نمایش نیمه کار نشست سالیانهی موقت برای یک و نیم ساعت کفایت میکند که فاصلهی سال نوری مجاهدین در توانمندی تشکیلاتی با بقیهی مدعیان را نشان بدهد.
در واکنش به این فاصله میشود ذرهای درد مردم را داشت و از ضعف رژیم و توانمندی یک نیروی مخالف رژیم خوشحال شد، علیرغم تمامی اختلافات سیاسی و عقیدتی موجود، میشود هم در مرداب خودپرستی به روی هر آزادیخواهی چنگال کشید، ناسزا گفت، حقایق را تحریف کرد، به شلوغبازی و گرد و خاک راه انداختن پرداخت و هر چه وزارت اطلاعات در چنته شان گذاشته را به رهبری مجاهدین و سازمان مجاهدین و هواداران مجاهدین نسبت داد. اما نتیجه گیری منطقی چیزی جز این نیست که تهاجم به مجاهدین خلق ایران در زمان کنونی چیزی جز دفاع تمام عیار از خامنهای نیست.
این جنگ تاریخی نو و کهنه مشمول جعل سیاست بازی سطحی نمیشود.
این یک انقلاب سازمان یافته هست که هر چیزی که مدعیان ندارند را با خود دارد.
رهبری، سازمان کار، استراتژی، تاریخ و هدف مشخص، نیروی تشکیلاتی که برای رسیدن به هدف آزادی مردم یادگرفته که بها بپردازد. فرق این است.
فرق کمی نیست.