۱۱ اردیبهشت ۹۹
«کارگران غیررسمی هم هستند که برای امرار معاش کار سیاه میکنند.
اینجا نه از عضله خبری است، نه از کلاه ایمنی و نه از ابزارآلات و ماشینهای سنگین. اینجا حتی بچههای نحیفی را میبینی که کارگری میکنند برای بخور و نمیر... هیچ آیندهای را در برابر خود نمیبینند. میدانم که این گزارش ممکن است کمی حالتان را خراب کند و کامتان را تلخ بسازد،... اینجا نه بحث سیاهنمایی است و نه سفیدنمایی، بلکه بحث واقعیت تلخی است که هیچکس نمیتواند و نباید کتمانش کند».
اینجا نه از عضله خبری است، نه از کلاه ایمنی و نه از ابزارآلات و ماشینهای سنگین. اینجا حتی بچههای نحیفی را میبینی که کارگری میکنند برای بخور و نمیر... هیچ آیندهای را در برابر خود نمیبینند. میدانم که این گزارش ممکن است کمی حالتان را خراب کند و کامتان را تلخ بسازد،... اینجا نه بحث سیاهنمایی است و نه سفیدنمایی، بلکه بحث واقعیت تلخی است که هیچکس نمیتواند و نباید کتمانش کند».
***
این جملات، مطلع نوشتهای در روزنامهی حکومتی اعتماد ۱۰اردیبهشت ۹۹ در مورد
وضعیت فلاکتبار زبالهگردهایی است که روزانه تا «۲۰ ساعت» به کار جمعآوری و فروش زباله به گاراژهای خرید و فروش
زباله اشتغال دارند و بیمناک از ابتلاء به ویروس کرونا ناچارند شبها نیز در میان
همان زبالهها بیتوته کنند.
«سرپناهی بدون سر» در میان زبالهها
این گزارش قطرهچکانی «نوک کوه یخ» از واقعیت «خشم و اندوه» افزای محرومانی
است که نان خود را در میان زبالههای کثیف میجویند تا فقط زنده بمانند؛ همین! اما
در عوض تا بخواهی از نعمت «امنیت» و «عزت» در نظام ولایت فقیه بهرهمندند!
«۲۵ سالمه، ۳ساله کارتنخوابم.... ۴۴ سالمه، ۵ساله کارتنخوابم..... ۳۸ سالمه، ۱۲ساله کارتنخوابم...»
به راستی سهم اینان از میهنی که در آن چشم به جهان گشودهاند، چیست؟ تکه نانی
بخور و نمیر و «سرپناهی بدون سر» در میان آشغالها!
«کل زمستونو بیرون بودیم، پوستمون کنده شد..... آره، بد سرمایی بود.
۱۲روز، از ترس اینکه یخ نبندیم، تا صبح از بغل
آتیش تکون نمیخوردیم، میگفتیم اگه بخواییم، یخ میبندیم. بعد ۱۲روز دیگه از بیخوابی چپ میکردیم، از حال میرفتیم، بچهها میاومدن
یه چیزی رومون مینداختن که یخ نزنیم.... میگفتیم اگه بهار رو ببینیم، دیگه نمیمیریم».
این نمونهیی از تنازع بقای انسانهای مستضعفی است که خمینی ملعون وعدهی نان
و مسکن مجانی به آنان را میداد و بهخاطر آن «بنیاد مستضعفان» را بنا نهاد؛ بنیادی
که هرگز و هیچگاه جز در مسیر مقاصد شوم آخوندها و استقرار سلطنت ولیفقیه و حکومت جائرانهاش
بر مستضعفین، گامی برای مردم برنداشت.
لقمه نانی از دهان اژدهای کرونا
نتیجهی ۴دهه حکومت ظالمانه
آخوندی ساخته شدن یک جامعه هشتاد میلیونی شامل اقلیتی فاسد که به بهای سرکوب و
اختناق بیش از ۹۵درصد از ثروت کشور را
به چنگ خود درآورده و از زندگیهای لاکچری افسانهای برخوردار گشتهاند؛ و اکثریتی
میلیونی که در اثر جور و ستم آخوندی از هستی ساقط شده و آهی در بساطش باقی نمانده
است. از کارمندان و کارگران فقیر و کارگران قراردادی و روز مزد، تا ارتش بیکاران
و تهیدستان، گرسنگان، کارتن خوابها و زبالهگردها که بهویژه این آخرین گروه در
شرایط تاخت و تاز کرونا که لقمه نان خود را از دهان اژدهای مرگ بیرون میکشند.
مقصود «اعتماد» و سایر رسانههای حکومتی از بازتاب فقر و مسکنت در جامعه و
فجایعی نظیر زندگی تلخ و دردآور زبالهگردها، هشدار هراسآلود نسبت به قیام
گرسنگان و انفجاری بس مخربتر از آبان است. از این رو تصریح میکند که «اینجا نه
بحث سیاهنمایی است و نه سفیدنمایی، بلکه بحث واقعیت تلخی است که هیچکس نمیتواند
و نباید کتمانش کند».
سکوت معنادار خامنهای
تاکنون کسی ندیده است که هیچ رأسی از رئوس رژیم بیاید و بگوید به چه علت
تحت حاکمیت «نظام مستضعفان» روزبهروز بر شمار مستضعفان افزوده میشود؟! و مسئولیت
چنین وضعیتی متوجه کیست؟ آیا پولی در بساط نبوده؟ آیا در آمد ۳۰۰۰ میلیاردی مملکت از محل منابع و ذخائر سرشار طبیعی نفت و گاز
توهمی بیش نبوده است؟ آیا... و آیا...؟ علت اصلی چیست؟
یگانه تمهید رژیم در قبال این حد از فقر و گرسنگی جز رو آوردن به پرداخت چندر
غاز یارانه چیز دیگری نبوده است.
سؤال این است که رژیم تا کی قادر است با صدقه دادن این شکاف عظیم اجتماعی را
هم بیاورد؟
سکوت خامنهای و روحانی و سایر رئوس نظام فاسد آخوندی نسبت به زندگیهای
افسانهای و لاکچری آقازاده ها؛ آنان که پدرهای نابکارشان بر منابر تزویر روضهٔ قناعت میخوانند
و مردم را به صبر دعوت میکنند، معنایش این است که فساد از رأس نظام آغاز میشود. در
یککلام مقصر اصلی به خاک سیاه نشستن کارتنخوابها و زبالهگردها جز خامنهای و نهادهای
وابسته به او نیست و تنها راه پایان دادن به این تراژدی به زیر کشیدن آنان است.