۴ اردیبهشت ۹۹
ایران در دو تابلو تامتجانس
در ایران دو خبر متفاوت، از دو منظر و دو خاستگاه متضاد، انسان را مانند برقگرفته
بر جا خشک میکند.
در یک خبر، تبلیغات مهوع و برنامهریزی شدهی حکومتی حول پرتاب یک ماهوارهی نظامی را میبینیم که با هدف باد انداختن در آستین مترسکی به نام سپاه پاسداران و شوت بحرانهای نظام به فضا رونمایی شده است. خبر دیگر برخلاف اولی از زرق و برق تبلیغاتی عاری است اما مانند موشک ضدزره در عمق جان نفوذ میکند و تا دورترین مویرگهای تن آدمی را به آتش میکشاند: «زیرزمینخوابی که از تازهترین دستآوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی است».!
در یک خبر، تبلیغات مهوع و برنامهریزی شدهی حکومتی حول پرتاب یک ماهوارهی نظامی را میبینیم که با هدف باد انداختن در آستین مترسکی به نام سپاه پاسداران و شوت بحرانهای نظام به فضا رونمایی شده است. خبر دیگر برخلاف اولی از زرق و برق تبلیغاتی عاری است اما مانند موشک ضدزره در عمق جان نفوذ میکند و تا دورترین مویرگهای تن آدمی را به آتش میکشاند: «زیرزمینخوابی که از تازهترین دستآوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی است».!
در میان چرخهی سرسامآور خبرها با هشتک کرونا، این دو خبر ـ از دو منظر متفاوت
ـ بیانگر واقعیت ایران هستند. در یکی چهرهی حاکمیت را میبینیم، در دیگری سیمای مردم
فلکزده و محتاج به سرپناه و یک لقمه نان را. در یکی آخوندهای متفرعن و کاخنشین و
خرجهای میلیاردی از کیسه مردم ایران با جلوههای تروریستی و صنایع نظامی آنها را،
در دیگری فریادیهای در گلو شکستهی زحمتکشان گرسنهی ایرانی که از فرط نداری به مرگ
با کرونا رضایت دارند.
در یکی آخوندها را میبینیم که به تیولدرآوردن، آلودن و بلعیدن زمین قانع
نیستند و میخواهند چنگ به آسمان بیندازند، در دیگری مردمی را که در فلات پهناور
ایران، جایی به اندازه رختخواب یک انسان ندارند و ناگزیرند برای گذران شب، مانند
اجداد غارنشین ما و بلکه عقبتر از آنها به زیرزمین پناه ببرند و در مغاک نمور و
سرد و ترسناک بخوابند.
این را داشته باشید تا در تونل زمان ۴۹سال به عقب
برگردیم و دوباره این دو تابلو و نمای سراپا نامتجانس را در برههای دیگر از تاریخ
ایران به تماشا بنشینیم و از آن نتیجه بگیریم.
برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ساله
شاهنشاهی
برای سالها در ایران سینما شهر فرنگ (۱) جای موبایل و تبلت و لبتاپ و تلویزیونهای دیجیتال را پر میکرد.
در آن روزها هنوز سینما فراگیر نشده بود. تلویزیون گنجهی لاک الکل خوردهی اسرارآمیزی
بود با شاخکهای آهنی که در هنگام پخش سریالهای اجتماعی، نگاههای کنجکاو را دور
هم جمع میکرد. در آن روزگاران عموم مردم ایران در شهرهای کوچک از نعمت برق محروم
بودند. خبر ورود اولین فیلم سیاه و سفید و بدون صوت سینما به شهر برای اکران یک
روزه، اهمیتی مانند قدم گذاشتن اولین انسان بر سطح ماه طنین و انعکاس داشت. در
چنین شرایطی خبر برگزاری جشنهای ۲۵۰۰سالهی شاهنشاهی
با بوق و کرنا به همه جا رسید.
این جشنها از ۲۰ تا ۲۴مهر همان سال در تخت جمشید برگزار شد. محمدرضا پهلوی ۲۰پادشاه و امیر، ۵شهبانو، ۲۱شاهزاده، ۱۶رئیسجمهور،
۳نخستوزیر، ۴معاون رئیسجمهور و ۶۹وزیر خارجه
از ۶۹کشور را برای این جشن دعوت کرد تا در پاسارگاد
قدرتنمایی کند و بگوید: «کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم».
هزینهی این سلسله جشنها به گفتهی عبدالرضا انصاری، که وزیر کشور وقت شاه و
مسئول مستقیم برگزاری جشن بود نزدیک به ۲۰۰میلیون
تومان بود البته ویلیام شوکراس مدیر کمیسیون خیریه انگلیس و ولز و نویسنده و مفسر
بریتانیایی متولد ۱۹۲۶ هزینه جشنها و پروژههای
عمرانی مرتبط به آن را ۳۰۰میلیون دلار برآورد
کرده است.
برگزاری افسانهیی این جشن و ریخت و پاشهای مربوط به آن در حالی بود که بیش
از نیمی از مردم ایران و بهطور خاص اکثر خانوادههای محروم روستایی و نیز شهرهای
دورافتادهی، نان بخور و نمیر نداشتند و برخی از آنها با گاوها و گوسفندهایشان در
یک اتاق مشترک زندگی میکردند؛ اتاقی که در حقیقت یک طویله بود و قسمت گرمتر آن
به دامها اختصاص داشت.
یک و نیم کیلو نخ طلا برای هر اونیفورم
«برج شهیاد» که بعد از سقوط شاه به «میدان آزادی» معروف شد، به
یادبود این جشن ساخته شد. همچنین منشور حقوقبشر کوروش نیز برای چند روز از دولت
وقت انگلیس امانت گرفته شد تا در ایران به نمایش دربیاید.
ویلیام شوکراس نویسنده کتاب «آخرین سفر شاه» در تشریح جزئیات این جشن پرهزینه
و بسیار مجلل و تشریفاتی نوشته است:
«در دشت خاکی خشک و مرتفع تخت جمشید اردوگاهی مرکب از خیمههای
گران بها به وسیله «ژانسن» دکوراتور فرانسوی برپا شد و آرایشگران تراز اول از
سالنهای کارینا والکساندر پاریس به تخت جمشید پرواز کردند. «الیزابت آردن» یک
نوع کرم صورت تولید کرد که نام آن را «فرح» گذاشت تا در جعبههای مخصوص به
میهمانان هدیه شود.
«باکارا» گیلاس پایهدار کریستال طراحی کرد، «سرالین» جایگاه
میهمانان را روی سفالهای قرن پنجم پیش از میلاد ساخت. «رابرت هاویلند» فنجان و
نعلبکیهایی ساخت که فقط یک بار مورد مصرف میهمانان قرار گرفت... «لان ون»
اونیفورمهای جدیدی برای کارمندان دربار تهیه کرد که نیم تنه آن به طرز شکیل ولی
نه زننده با بیش از یک و نیم کیلو نخ طلا دوخته شده بود. دوختن هر یک از این
اونیفورمها، نزدیک به ۵۰۰ساعت کار لازم داشت.
غذاهای ضیافت تخت جمشید را نیز رستوران «ماکسیم» تهیه میکرد».
شوکراس در جای دیگر نوشته است:
«صورت غذای ضیافت شام جشن با مرکب سیاه روی صفحات پوست آهو نقش شد
و با یک ریسمان تابیده طلایی بهصورت یک کتاب کوچک با جلد ابریشمی آبی و طلایی
صحافی گردید. تخم بلدرچین با مروارید دریای خزر، ته دم خرچنگ با سس «نانتوآ»،
خوراک پشت بازوی بره سرخ شده همچنین خوراک طاووس به سبک شاهنشاهی با سالاد مخلوط
طبق سلیقه «الکساندر دوما» برخی از غذاهایی بود که در این مراسم سرو میشد».
عبرتهای تاریخ
بذل و بخشش میلیاردی خامنهای در سوریه، عراق، لبنان و یمن، ساخت زرادخانهها
و شهرهای موشکی، خامفروشی منابع ملی ایران، دمیدن در کورهی اتمی، ماهوارهپرانیهای
پیدرپی و شکستخوردهی آخوندها در بحبوحهی کرونا در ادامهی ریخت و پاشهای شاه
در جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی است.
سؤال این است که چه نیازی خامنهای را وادار کرده است که در دوران تاخت و تاز
کرونا، به چرخش سانتریفوژها، دعاوی ساخت زیردریایی اتمی و به پرتاب ماهواره رو
بیاورد؟
بیتردید این پارازیت انداختن روی موج توجهات جهانی در روز نفرتانگیز سپاه
پاسداران جز برای لاپوشانی وضعیت شکنندهی نظام نیست. شاه بعد از «جزیرهی ثبات» نامیدن
قلمرو شاهنشاهیاش دیری نپایید. شیخ بر مردهریگ او به اندازه روزهای پایانی شاه
نیز فرصت نخواهد یافت.
عبرتمندانه به یاد بیاوریم که نیکولای چائوشسکو، دیکتاتور منفور رومانی با
طعنه و تعریض به مردمش میگفت حکومت وی وقتی ساقط خواهد شد که بر درختان سیب به
جای سیب گلابی بروید. این اتفاق هرگز نیفتاد اما او در ساعت ۱۰صبح ۱۷دسامبر ۱۹۸۹ هنگامی که مشغول نهادن دسته گل بر گور خمینی بود، در شهر تیمیشوارا
وضعیت فوقالعاده اعلام شد. تنها ۵روز کافی
بود تا او بعد از بازگشت به رومانی بهطرزی خفتبار از کاخ بگریزد و به یک انبار
پناه ببرد. دو روز بعد همه چیز تمام شده بود.
این درس عبرتآموز بارها در تاریخ تکرار شده است.