۴ اردیبهشت
سالگرد ترور دکتر کاظم رجوی شهید بزرگ حقوق بشر بهدست تروریستهای حکومت آخوندی
خروش خـونی کـه چـون نسـیم
بـر صفـحات تـاریخ حقوق بشـر وزیـد
بـر صفـحات تـاریخ حقوق بشـر وزیـد
مسعود رجوی( اردیبهشت۱۳۷۲):
بزرگداشت کاظم بهعنوان شهید حقوقبشر و مقاومت ایران، بزرگداشت شهیدان و
شکنجهشدگانی است که او دادخواه خون و رنج آنان بود.کاظم گفته بود: «ما
تاریخ حقوقبشر را با خون خود مینویسیم». او به عهدش وفا کرد. ما نیز با او و با
خونش که به دست تروریستهای رژیم خمینی در برابر مقر اروپایی ملل متحد در ژنو بر
زمین ریخت، پیمان بستهایم که راهش را تا به آخر ادامه بدهیم، تا روزی که مردم
ایران به آزادی دست یابند و خود سرنوشتشان را بهدست بگیرند. یعنی تا روز تحقق
آرمانی که به او و به تلاشهای خستگیناپذیرش الهام میبخشید…
شهادت او، مثل زندگیش، نشان داد که مقاومت ایران و ارزشها و سمبلهایی مثل کاظم در هر حال پیروزند و این رژیم خمینی است که از بنبست و سقوط محتوم گریزی ندارد؛ هر چند که به کریهترین جنایتهای ضدانسانی و تروریستی دست بزند. کاظم با قلب پاک و روح زلالش به همه تعلق داشت. به همین خاطر در سالروز شهادتش بهخوبی روشن نیست که چه کسی به چهکسی باید تسلیت بگوید…
همه تأثر و انگیزشمان را باید به سلاحی علیه رژیم خونآشام خمینی تبدیل کنیم؛ علیه اختاپوس سرکوب و ترور که بر میهن ما چیره شده و چنگالهایش در اینجا و آنجای جهان قربانی میگیرد. مطمئنم که روح کاظم آرام و شادمان است چرا که راهش را پیروز و رو به اعتلا میبیند؛ چرا که در کنار رزمندگان شهیدی که به آنها عشق میورزید، آرمیده است…
سردمداران دیکتاتوری مذهبی و تروریستی حاکم بر ایران باید بهخاطر سرکوب و تروریسم و بهخاطر جنایتهایشان علیه بشریت در یک دادگاه بینالمللی مورد محاکمه قرار گیرند.
شهادت او، مثل زندگیش، نشان داد که مقاومت ایران و ارزشها و سمبلهایی مثل کاظم در هر حال پیروزند و این رژیم خمینی است که از بنبست و سقوط محتوم گریزی ندارد؛ هر چند که به کریهترین جنایتهای ضدانسانی و تروریستی دست بزند. کاظم با قلب پاک و روح زلالش به همه تعلق داشت. به همین خاطر در سالروز شهادتش بهخوبی روشن نیست که چه کسی به چهکسی باید تسلیت بگوید…
همه تأثر و انگیزشمان را باید به سلاحی علیه رژیم خونآشام خمینی تبدیل کنیم؛ علیه اختاپوس سرکوب و ترور که بر میهن ما چیره شده و چنگالهایش در اینجا و آنجای جهان قربانی میگیرد. مطمئنم که روح کاظم آرام و شادمان است چرا که راهش را پیروز و رو به اعتلا میبیند؛ چرا که در کنار رزمندگان شهیدی که به آنها عشق میورزید، آرمیده است…
سردمداران دیکتاتوری مذهبی و تروریستی حاکم بر ایران باید بهخاطر سرکوب و تروریسم و بهخاطر جنایتهایشان علیه بشریت در یک دادگاه بینالمللی مورد محاکمه قرار گیرند.
آخرین نامه دکتر کاظم رجوی به مریم رجوی یکماه قبل از شهادتش
۲۱ مارس ۱۹۹۰
مریم عزیز
تنها چند لحظه پیش با شما صحبت میکردم. اینک مکالمه تمام شده است، ولی طنین صدای شما را همچنان میشنوم.
بهشکلی ناگهانی شما را نزدیک بهخود مییابم. همین امروز: آرام، مصمم و گرم. من یکبار دیگر با خود میاندیشم، انگار که سرنوشت واقعاً بهدرستی زنی را که باید مسعود را برای عبور مشترک از تاریخ و برگرداندن یکی از مشکلترین اوراق تاریخ همراهی کند، برگزیده است. صفحهیی از تاریخ که از هم اینک نوشته شده، صفحهیی که اینجاست و در میان تاریکیها میدرخشد و نور و امید میپراکند. هرچند که وجود شما، حضور مسعود، حضور مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران، هریک بهتنهایی دلیلی بر حقانیت این صفحهی تاریخ است. صفحهیی که از هم اکنون نوشته شده، زیرا دهسال است شما در میان آتش و خون ایستادگی کردهاید. دهسال است که رودرروی جنایتکارترین دیکتاتورها، رودرروی خفقان، رودرروی سرکوب و رودرروی تحقیر، خطرات و بدگوییها و تحریکات ایستادگی کرده و بهای آن را نیز پرداختهاید.
در جهانی منقاد بیارادگی، بیتصمیمی و بیمسئولیتی، کنارکشیدن، تسلیمپذیری و تندادن، مسعود و شما پرچمداران پایداری، شورش، عزم جزم و مقاومت هستید.
ارادهی شما خود را از طریق حضور در مبارزه نشان میدهد. از طریق حضور دائمی در بستر زمان، از طریق این واقعیت که هرزمان رزمندگان بیشتری را بهخود جلب میکند.
با آگاهی از مسائل، مشکلات و سرخوردگیهای ناشی از صرفاً حمایت ساده از یک مقاومت واقعی، آیا همین برای تقدیر از شما، از مبارزهی شما و مبارزهی قهرمانانه همراهانتان کافی نیست؟ در جهان کنونی نفس حفظ ارادهی مبارزه و گام پسنگذاشتن از آن، بهخودی خود، یک ارزش عالی است. ارزشی همواره تازه. بهخصوص بهاین دلیل که در جهان امروز ما همهچیز بهسمت منزویکردن این اراده حرکت میکند: سیاستهای کشور و سیاستهای بینالمللی، آموزشها، تعلیم و تربیت ساختار اجتماعی، مؤسسات.
در غرب و در کشورهای اروپایشرقی «هیچ چیز جدیدی وجود ندارد». هم بهمعنی حقیقی و هم بهمعنی مجازی.
پول و سکس، بهعنوان کالا، ایدهآلهای اصلی است که در اینجا عرضه میشود. فقدان ایمان، اعتقاد، باور بهخدا و ارزشهای واقعی، جوانان را یا بهسوی رقابتی وحشیانه یا سرخوردگی، انزوا، خودکشی، مواد مخدر و الکل میراند. این بیمعنی نیست که از زمان جنگ جهانی اول، چهرهی قهرمانانه از مجموعه ادبیات مدرن غربی رخت بربسته است. تقصیر در اینجا متوجه شاعران یا نویسندگانی نیست که تلاش کردهاند این مسأله را بهشکلی مثبت مورد توجه قرار توجه قرار دهند. با این همه هیچیک نتوانستهاند خالق شخصیت قهرمانی باشند که دارای قدرت اقناع واقعی باشد: مردی قهرمان که زندگی خود را بهخاطر هدفی فراتر از خود، مفید برای جامعه، در نبردی فراتر خود، بهخطر بیندازد. در ورای آن، رودرروی سرمایهداری حاکم، تحت فشار صنایع و تکنولوژی و ناتوان از نشاندادن اهداف یا انگیزههای عمیقی که بتوانند این وضعیت را تغییر دهند، جامعهشناسی «مدرن» این وضعیت را توجیه میکند. ایدئولوگهای معروف جامعهشناسی کارشان را خوب انجام میدهند. مثلاً در فرانسه فرانسوا پرو میگوید: «جامعهیی که قهرمانپروری را گسترش میدهد، جامعهیی بیمار است!» و کارل کراوس آلمانی نیز از او حمایت میکند: «دوران قهرمانان بهسرآمده است. دیگر جز جنایتکاران و قربانیان کسی باقی نمانده است».
از آنزمان، ادبیات جفاکار نسبت بهمقولهی قهرمانی، شکوفا شدهاند. از این ایده حمایت میشود که حتی موضوع قهرمانی تغییر شکلیافته و دیگر وجود خارجی ندارد. بدینترتیب، کارل بدناریک، فیلسوف آلمانی، مینویسد: «ایدهآل قهرمان بهشکل غیرقابل تفکیک بهواقعیت نظامی وابسته است». و در حال حاضر «مقولهی قهرمانی مطلقاً امری واهی است». وی با نتیجهگیری از چیزی که آن را تکامل مؤسسات و تکنولوژی نظامی مینامد و نیز این واقعیت که بهدنبال دو جنگ جهانی یادبودهای «سرباز گمنام» تقریباً در همهجا بهمنظور «بزرگداشت قهرمانی در گمنامی برپا شدهاند. چنین مینویسد: «قهرمان باستانی بهشکل نهایی رخت بربسته است. جنگ بهشکل قطعی مرگ توسط سلاح و بهدنبال آن شجاعت را دموکراتیزه کرده است. اینک هرکس قهرمان است». درست است، دموکراسی برای مرگ، ترویج مصرف قهرمانانه هروئین و تبلیغ فرهنگ انبوهی که شاخص آن جستجو برای برآوردهساختن نیازهای کاذب پایانناپذیری است که همچنان خلق میشوند تا اطمینان حاصل شود که سیستم بهراه خود ادامه میدهد. سیستمی بدون قانون و بدون ایمان، بدون ایدهآل، بدون قهرمان و بدون هدف. همهچیز آنطور پیش میرود که گویی قبل از شروع شمارش معکوس، این چرخ باید تا بهآخر بچرخد. در حال حاضر غرب لجوجانه اصرار دارد در خلاء بهدور خود بچرخد. همهی ارزشهای شاخص انسانیت رخت بربسته و در سیاستهای خودخواهانه و فردیتگرایانه کشورها ذوب شدهاند. آنچه در شرق نیز میگذرد تنها تأکیدی براین اصرار لجوجانه است. بدینترتیب قبل از همه، جوانان نگران، مضطرب و سرگردان هستند. در این میان، نزد شما و بهخاطر عمل شما، جوانان مجاهدین، یعنی آگاهترین بخش جوانان ایران، از این وضعیت در امان ماندهاند. آنها امید خود را حفظ کردهاند، پا عقبنگذاشتهاند و بهمبارزه ادامه میدهند. زیرا، شما و مسعود، خود تجسم پاکباختگی، از خودگذشتگی و فداکاری هستید. شما ارزشهای عالی را نمایندگی میکنید. قهرمانی را، هرکس میتواند در شما، قهرمانانش، پیروزیهایش، آرزوهایش، خطراتش، شکستهایش، ناامیدیهایش، اعمال شجاعانهاش، تسلط برخودش، فداکاریهایش، رنجهایش و نظایر آنها را گرامی بدارد.
مریم عزیز
تنها چند لحظه پیش با شما صحبت میکردم. اینک مکالمه تمام شده است، ولی طنین صدای شما را همچنان میشنوم.
بهشکلی ناگهانی شما را نزدیک بهخود مییابم. همین امروز: آرام، مصمم و گرم. من یکبار دیگر با خود میاندیشم، انگار که سرنوشت واقعاً بهدرستی زنی را که باید مسعود را برای عبور مشترک از تاریخ و برگرداندن یکی از مشکلترین اوراق تاریخ همراهی کند، برگزیده است. صفحهیی از تاریخ که از هم اینک نوشته شده، صفحهیی که اینجاست و در میان تاریکیها میدرخشد و نور و امید میپراکند. هرچند که وجود شما، حضور مسعود، حضور مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران، هریک بهتنهایی دلیلی بر حقانیت این صفحهی تاریخ است. صفحهیی که از هم اکنون نوشته شده، زیرا دهسال است شما در میان آتش و خون ایستادگی کردهاید. دهسال است که رودرروی جنایتکارترین دیکتاتورها، رودرروی خفقان، رودرروی سرکوب و رودرروی تحقیر، خطرات و بدگوییها و تحریکات ایستادگی کرده و بهای آن را نیز پرداختهاید.
در جهانی منقاد بیارادگی، بیتصمیمی و بیمسئولیتی، کنارکشیدن، تسلیمپذیری و تندادن، مسعود و شما پرچمداران پایداری، شورش، عزم جزم و مقاومت هستید.
ارادهی شما خود را از طریق حضور در مبارزه نشان میدهد. از طریق حضور دائمی در بستر زمان، از طریق این واقعیت که هرزمان رزمندگان بیشتری را بهخود جلب میکند.
با آگاهی از مسائل، مشکلات و سرخوردگیهای ناشی از صرفاً حمایت ساده از یک مقاومت واقعی، آیا همین برای تقدیر از شما، از مبارزهی شما و مبارزهی قهرمانانه همراهانتان کافی نیست؟ در جهان کنونی نفس حفظ ارادهی مبارزه و گام پسنگذاشتن از آن، بهخودی خود، یک ارزش عالی است. ارزشی همواره تازه. بهخصوص بهاین دلیل که در جهان امروز ما همهچیز بهسمت منزویکردن این اراده حرکت میکند: سیاستهای کشور و سیاستهای بینالمللی، آموزشها، تعلیم و تربیت ساختار اجتماعی، مؤسسات.
در غرب و در کشورهای اروپایشرقی «هیچ چیز جدیدی وجود ندارد». هم بهمعنی حقیقی و هم بهمعنی مجازی.
پول و سکس، بهعنوان کالا، ایدهآلهای اصلی است که در اینجا عرضه میشود. فقدان ایمان، اعتقاد، باور بهخدا و ارزشهای واقعی، جوانان را یا بهسوی رقابتی وحشیانه یا سرخوردگی، انزوا، خودکشی، مواد مخدر و الکل میراند. این بیمعنی نیست که از زمان جنگ جهانی اول، چهرهی قهرمانانه از مجموعه ادبیات مدرن غربی رخت بربسته است. تقصیر در اینجا متوجه شاعران یا نویسندگانی نیست که تلاش کردهاند این مسأله را بهشکلی مثبت مورد توجه قرار توجه قرار دهند. با این همه هیچیک نتوانستهاند خالق شخصیت قهرمانی باشند که دارای قدرت اقناع واقعی باشد: مردی قهرمان که زندگی خود را بهخاطر هدفی فراتر از خود، مفید برای جامعه، در نبردی فراتر خود، بهخطر بیندازد. در ورای آن، رودرروی سرمایهداری حاکم، تحت فشار صنایع و تکنولوژی و ناتوان از نشاندادن اهداف یا انگیزههای عمیقی که بتوانند این وضعیت را تغییر دهند، جامعهشناسی «مدرن» این وضعیت را توجیه میکند. ایدئولوگهای معروف جامعهشناسی کارشان را خوب انجام میدهند. مثلاً در فرانسه فرانسوا پرو میگوید: «جامعهیی که قهرمانپروری را گسترش میدهد، جامعهیی بیمار است!» و کارل کراوس آلمانی نیز از او حمایت میکند: «دوران قهرمانان بهسرآمده است. دیگر جز جنایتکاران و قربانیان کسی باقی نمانده است».
از آنزمان، ادبیات جفاکار نسبت بهمقولهی قهرمانی، شکوفا شدهاند. از این ایده حمایت میشود که حتی موضوع قهرمانی تغییر شکلیافته و دیگر وجود خارجی ندارد. بدینترتیب، کارل بدناریک، فیلسوف آلمانی، مینویسد: «ایدهآل قهرمان بهشکل غیرقابل تفکیک بهواقعیت نظامی وابسته است». و در حال حاضر «مقولهی قهرمانی مطلقاً امری واهی است». وی با نتیجهگیری از چیزی که آن را تکامل مؤسسات و تکنولوژی نظامی مینامد و نیز این واقعیت که بهدنبال دو جنگ جهانی یادبودهای «سرباز گمنام» تقریباً در همهجا بهمنظور «بزرگداشت قهرمانی در گمنامی برپا شدهاند. چنین مینویسد: «قهرمان باستانی بهشکل نهایی رخت بربسته است. جنگ بهشکل قطعی مرگ توسط سلاح و بهدنبال آن شجاعت را دموکراتیزه کرده است. اینک هرکس قهرمان است». درست است، دموکراسی برای مرگ، ترویج مصرف قهرمانانه هروئین و تبلیغ فرهنگ انبوهی که شاخص آن جستجو برای برآوردهساختن نیازهای کاذب پایانناپذیری است که همچنان خلق میشوند تا اطمینان حاصل شود که سیستم بهراه خود ادامه میدهد. سیستمی بدون قانون و بدون ایمان، بدون ایدهآل، بدون قهرمان و بدون هدف. همهچیز آنطور پیش میرود که گویی قبل از شروع شمارش معکوس، این چرخ باید تا بهآخر بچرخد. در حال حاضر غرب لجوجانه اصرار دارد در خلاء بهدور خود بچرخد. همهی ارزشهای شاخص انسانیت رخت بربسته و در سیاستهای خودخواهانه و فردیتگرایانه کشورها ذوب شدهاند. آنچه در شرق نیز میگذرد تنها تأکیدی براین اصرار لجوجانه است. بدینترتیب قبل از همه، جوانان نگران، مضطرب و سرگردان هستند. در این میان، نزد شما و بهخاطر عمل شما، جوانان مجاهدین، یعنی آگاهترین بخش جوانان ایران، از این وضعیت در امان ماندهاند. آنها امید خود را حفظ کردهاند، پا عقبنگذاشتهاند و بهمبارزه ادامه میدهند. زیرا، شما و مسعود، خود تجسم پاکباختگی، از خودگذشتگی و فداکاری هستید. شما ارزشهای عالی را نمایندگی میکنید. قهرمانی را، هرکس میتواند در شما، قهرمانانش، پیروزیهایش، آرزوهایش، خطراتش، شکستهایش، ناامیدیهایش، اعمال شجاعانهاش، تسلط برخودش، فداکاریهایش، رنجهایش و نظایر آنها را گرامی بدارد.