با تأسف اما عاری از بغض و کین با روشنفکران، گروه ها و
افرادی که بی شک و تردید خواهان سرنگونی تام و تمام نظام سرشار از بلا و آفت و
فجایع سنگین و سرسام آور ولایت منحوس فقیه هستند.
با بغض و کین با سازمان ها، محافل و عناصری که همچنان نگران از سقوط این
جرثومه فساد و جنایت، بزرگ ترین و فعال و حاضرترین اپوزیسیون یعنی مقاومت سرفراز
ایران را در صحنه آشفته سیاسی؛ هدف خود قرار داده اند. ما اینان را مزدور و خائن
به ملک و ملت می دانیم. اینان را ننگ ایران و ایرانی و تاریخ خونبارش می دانیم.
مسئله مهمی که اذهان را تا حد یأس و حیرت به خود مشغول داشته عدم وحدت حد اقل میان بخش های اپوزیسیون است و نه اپوزیسیون نما ها. هر امری را علت یا عللی ست که نمی توان به صرف میل و علاقه آن را در جهت خواست خود قرار داد و نیز تا علل برطرف نگردد، اوضاع همان است که هست؛ بنابراین در چنین شرایط اسفباری دعوت برای وحدت خود یک ایدآل غیرعلمی و صرفا احساساتی بیش نخواهد بود.
عدم وحدت ناشی از اختلاف و اختلافات سیاسی ست. اختلاف یا بنیادی یعنی مبتنی بر نوع بینش و ایدئولوژی و تاکتیک های رسیدن به هدف است و یا سطحی ست و ناشی از عدم درک همه جانبه واقعیت های ناگزیر اجتماعی و سیاسی که عمدتا ریشه در روند ناسالم تاریخی دارند، می باشد. دراین مورد است که خصوصیات روحی و اخلاقی که در یک منیّت به شدت خودخواهانه و لجوجانه متمرکز و فعال می شود. به اعتقاد این نگارنده بخش عمده یی از انشعاب هایی که گروه های سیاسی خاصه چپ را تکه تکه و بی عمل کرد و حتا منحرف به علت همین روانشناختی مورد اشاره است که تفرقه افکنان بدان رنگ و لعاب و انگیزه سیاسی هم داده اند؛ و البته این سخن بدان معنا نیست که عامل سیاسی را کم بها دهیم. فقدان یک رهبری قوی و قاطع و بی تزلزل و تذبذب موجب گسیختگی برداشت های سیاسی می شود در یک حزب و سازمان سیاسی و نتیجه این گسست فکری و بینشی منجر به انشعاب می گردد. یکی از گناهان و اتهامات سازمان پرافتخار مجاهدین خلق همین است که به دلیل شخصیت های نیرومند رهبری، ساختار ایمان و هدف زیر سنگین ترین هجوم های ناباور همچنان محکم و منسجم مانده است. دشمن که از این انسجام در رنج و عذاب و ترس وتهدید دایمی ست، میان ضعیفان و متزلزلان می پراکند که تشکیلات، دیکتاتوری ست!!. شورای ملی مقاومت به سالیان پیش فراخوان داد برای همبستگی ملی. اختلافات و خودمحوری ها و خود خواهی های بیمارگون و شکاک مانع تحقق این ضرورت مبرم تاریخی شد و بهره اش نصیب دشمن غدار مکار گردید.
دیگر فرصت کم است. اعتراضات، اعتصابات و قیام ها به ما می گوید که انقلاب در راه است. کدام رهرو واقعی انقلاب می تواند به خاطر امتحان پس داده ها و پس مانده ها از رفتن باز بماند تا شاید دری به تخته خورد و مخرج مشترکی موجب وحدت شود؟
نکته بس مهم و تعیین کننده اینکه روشنفکر سیاسی نباید دستخوش شرایط نامساعد موجود گردد زیرا روشنفکران فراتر از چند و چون احزاب، در قبال مردم و استبداد حاکم، مسئولیتی تاریخی دارند و نباید فراموش کنند که خود را پیشرو می دانند و این دانستن تعیین کننده وظیفه اجتماعی ست. ایفای وظیفه در شرایط استبدادی آسان نیست مگر با فضیلت و تقوای اخلاقی. وقتی روشنفکر گرفتار پراکندگی فکر و چگونگی هدف شود، می تواند با محفل گرایی، وزن و تشخص روشنفکری خود را به رخ دیگران بکشاند و نام آن را بازبینی تاریخی و بنیادی بگذارد!. می تواند فرهنگ ورز سیاسی شود و چانه گرم کند اما باید بداند که به خرج مردم تحت ستم همه جانبه نخواهد رفت. باید مواظب باشد که شنونده یا خواننده خود را از مسئله اساسی منحرف نکند که متأسفانه می کنند و شاید خود ندانند که دارند چه می کنند؟. مردم زیر بختک سنگین رژیم فاشیستی و سرکوبگر و دردسر آفرین ولایت فقیه، به نفس نفس افتاده اند و من به عنوان روشنفکر پژوهشگر و تاریخ شکاف بگویم صبر کنید زیرا شما و تاریخ شما و رنج ها و دردهای کنونی شما از اسلام است تا اسلام سرنگون نشود، دردتان هم دوا نشود!!. این بازی های ایدآلیستی تفاخرآمیز در بحران هاست که میدان پیدا می کند برای مشغول داشتن خود و انگشت شماری؛ یعنی روشنفکر ناخواسته چنان از واقعیت های مطرح زمان خود به دور می افتد که ره به ترکستان می برد.
چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، چه ضروری بدانیم و چه ندانیم؛ صفحه تاریخ مبتنی بر حرکت جامعه که بیرون از اراده ماست ورق خواهد خورد. پس یا برویم در کنج خود بنشینیم و یا با این حرکت، همراه و راهنما شویم. راه دیگری نیست جز نشخوار تنقلات ذهن خسته، آزرده، پشیمان اما دوستدار در صحنه ماندن. دراین قلمرو تنگ می توان آسمان را به زمین دوخت و زمین را به آسمان.
مسئله مهمی که اذهان را تا حد یأس و حیرت به خود مشغول داشته عدم وحدت حد اقل میان بخش های اپوزیسیون است و نه اپوزیسیون نما ها. هر امری را علت یا عللی ست که نمی توان به صرف میل و علاقه آن را در جهت خواست خود قرار داد و نیز تا علل برطرف نگردد، اوضاع همان است که هست؛ بنابراین در چنین شرایط اسفباری دعوت برای وحدت خود یک ایدآل غیرعلمی و صرفا احساساتی بیش نخواهد بود.
عدم وحدت ناشی از اختلاف و اختلافات سیاسی ست. اختلاف یا بنیادی یعنی مبتنی بر نوع بینش و ایدئولوژی و تاکتیک های رسیدن به هدف است و یا سطحی ست و ناشی از عدم درک همه جانبه واقعیت های ناگزیر اجتماعی و سیاسی که عمدتا ریشه در روند ناسالم تاریخی دارند، می باشد. دراین مورد است که خصوصیات روحی و اخلاقی که در یک منیّت به شدت خودخواهانه و لجوجانه متمرکز و فعال می شود. به اعتقاد این نگارنده بخش عمده یی از انشعاب هایی که گروه های سیاسی خاصه چپ را تکه تکه و بی عمل کرد و حتا منحرف به علت همین روانشناختی مورد اشاره است که تفرقه افکنان بدان رنگ و لعاب و انگیزه سیاسی هم داده اند؛ و البته این سخن بدان معنا نیست که عامل سیاسی را کم بها دهیم. فقدان یک رهبری قوی و قاطع و بی تزلزل و تذبذب موجب گسیختگی برداشت های سیاسی می شود در یک حزب و سازمان سیاسی و نتیجه این گسست فکری و بینشی منجر به انشعاب می گردد. یکی از گناهان و اتهامات سازمان پرافتخار مجاهدین خلق همین است که به دلیل شخصیت های نیرومند رهبری، ساختار ایمان و هدف زیر سنگین ترین هجوم های ناباور همچنان محکم و منسجم مانده است. دشمن که از این انسجام در رنج و عذاب و ترس وتهدید دایمی ست، میان ضعیفان و متزلزلان می پراکند که تشکیلات، دیکتاتوری ست!!. شورای ملی مقاومت به سالیان پیش فراخوان داد برای همبستگی ملی. اختلافات و خودمحوری ها و خود خواهی های بیمارگون و شکاک مانع تحقق این ضرورت مبرم تاریخی شد و بهره اش نصیب دشمن غدار مکار گردید.
دیگر فرصت کم است. اعتراضات، اعتصابات و قیام ها به ما می گوید که انقلاب در راه است. کدام رهرو واقعی انقلاب می تواند به خاطر امتحان پس داده ها و پس مانده ها از رفتن باز بماند تا شاید دری به تخته خورد و مخرج مشترکی موجب وحدت شود؟
نکته بس مهم و تعیین کننده اینکه روشنفکر سیاسی نباید دستخوش شرایط نامساعد موجود گردد زیرا روشنفکران فراتر از چند و چون احزاب، در قبال مردم و استبداد حاکم، مسئولیتی تاریخی دارند و نباید فراموش کنند که خود را پیشرو می دانند و این دانستن تعیین کننده وظیفه اجتماعی ست. ایفای وظیفه در شرایط استبدادی آسان نیست مگر با فضیلت و تقوای اخلاقی. وقتی روشنفکر گرفتار پراکندگی فکر و چگونگی هدف شود، می تواند با محفل گرایی، وزن و تشخص روشنفکری خود را به رخ دیگران بکشاند و نام آن را بازبینی تاریخی و بنیادی بگذارد!. می تواند فرهنگ ورز سیاسی شود و چانه گرم کند اما باید بداند که به خرج مردم تحت ستم همه جانبه نخواهد رفت. باید مواظب باشد که شنونده یا خواننده خود را از مسئله اساسی منحرف نکند که متأسفانه می کنند و شاید خود ندانند که دارند چه می کنند؟. مردم زیر بختک سنگین رژیم فاشیستی و سرکوبگر و دردسر آفرین ولایت فقیه، به نفس نفس افتاده اند و من به عنوان روشنفکر پژوهشگر و تاریخ شکاف بگویم صبر کنید زیرا شما و تاریخ شما و رنج ها و دردهای کنونی شما از اسلام است تا اسلام سرنگون نشود، دردتان هم دوا نشود!!. این بازی های ایدآلیستی تفاخرآمیز در بحران هاست که میدان پیدا می کند برای مشغول داشتن خود و انگشت شماری؛ یعنی روشنفکر ناخواسته چنان از واقعیت های مطرح زمان خود به دور می افتد که ره به ترکستان می برد.
چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، چه ضروری بدانیم و چه ندانیم؛ صفحه تاریخ مبتنی بر حرکت جامعه که بیرون از اراده ماست ورق خواهد خورد. پس یا برویم در کنج خود بنشینیم و یا با این حرکت، همراه و راهنما شویم. راه دیگری نیست جز نشخوار تنقلات ذهن خسته، آزرده، پشیمان اما دوستدار در صحنه ماندن. دراین قلمرو تنگ می توان آسمان را به زمین دوخت و زمین را به آسمان.