آب که خیلی گل آلود شد، هوس صید به سر هر ماهیگیری میزند.
صیادی، هم وسیله مناسب میخواهد و هم تجربه و مهارت و تدبیر. ورنه به جای ماهی، لنگه کفش یا بلوز مغروقی بیچاره سر چنگک بالا میآید و موجب خنده می شود. حال حساب کنید ماهیگیر ترسو و ناشی که بخواهد کوسه خونخوار را شکار کند.
در سال ۶۳ شمسی که ما به تبعید آمدیم، ساواکیها از ترس ایرانیان خود را پنهان میکردند و جرأت آفتابی شدن را نداشتند. هرچه جنایات و مصائب اجتماعی و سیاسی خمینی دجال بیشتر و بیشتر شد، ساواکیها و دیگر مزدوران و مقامات رژیم ستم شاهی خود را در برابر خمینی و رژیم ولایت فقیه او سربلندتر و آبرومندتر دیدند. کار بدانجا کشید که جنایتکاران آنان شروع کردند به افتخار!! خاطرات خود را در هفته نامه « نیمروز » نقل کردن. تیمسار و سرهنگ ساواکی روی دست هم بلند میشدند که ما این بودیم و آن بودیم. توده ایرانی هم با گذشت زمان در جوامع غربی تحلیل رفته و حساسیتهای سیاسی خود را از دست داده بودند البته نه همه. کار فضاحت، جنایت و مفاسد رژیم ولایت فقیه بجایی رسید که تودههای به جان آمده به شورش و قیام برخاستند. آب هوس قدرت از لب و لوچه آن بازماندگان نظام ستم شاهی، جاری و ساری شد. آقا زادهیی را که بارها به صحنه اپوزیسیون نمایی آورده و سرش را بی کلاه و جیبهایش را زده بودند، دوره کردند که این دوره نه از آن دورههاست. میوه کاملا سر درخت رسیده و وقت آن است که دست مبارک آن را بچیند. از مصیبتهای رژیم ولایت فقیه یکی هم اینکه متأسفانه توانست به مدد توده کیانوریها، کمر روشنفکران سرخورده و بی مسلک شده را چنان به نرمی بشکند که یا به خدمت درآیند و یا پاسیو شوند که بیشتر پاسیو شدگانند. در خارج کشور از پاسیو شدهها که به سیاستکاری عادت کردهاند بخشی به جانب آقازاده رفتهاند و هخامنشی زده شازده شازده میکنند. مستقیم و غیرمستقیم هشدار میدهند که رقیب خیلی سرسخت و دارای تشکیلات است و شما نباید به پیام و اطلاعیهیی قناعت کنید. باید به میدان بیایید. ضمنا تبلیغ میکنند که مجاهدین خلق با رژیم دو روی یک سکهاند !!. من تا کنون هیچ سکهیی را در زرادخانه، بانک و صرافی یا در دسترس عموم ندیدهام که دو سویش با هم در نزاع و آنهم نزاعی بس سنگین و بی امان و غیرقابل آشتی باشد. این گونه فرمایشات به بیانصافترین شکل یا ناشی از بغض و کین است و یا بیتجربگی سیاسی و یا توأمان. این رهنمود دهندگان هنوز طرف خود را نشناختهاند. روشنفکر که ره به ارتجاع ببرد هرچه حرفهای گُنده گُنده بزند اما نمیتواند تحلیل رفتن ظرفیت مغزی خود را انکار کند. شازده بهتر از آنان میداند که اگر به فرض ترسو نبودن و دل شیر داشتن به مجرد آنکه جدی به میدان مبارزه با رژیم ولایت فقیه درآید توسط یکی از محافظان پولی خود سربه نیست خواهد شد. برای نمونه، او تجربه شاپور بختیار و دکتر مظلومان و امثالهم را از یاد نبرده است. او میداند که کسی از روی ایمان و عقیده راستین با او همراه نشده است. در چنین موقعیتی و افرادی منفعت طلب یا فرصت طلب آنهم با دل لرزان خود و خانوادهاش چگونه پا به میدان بگذارد؟ راهکار همین که به لطایفالحیل دست نوازش و التماس دعا بر سر رژیم ولایت فقیه و تفتگدارانش بکشد که اگر میخواهید قتل عام !!! نشوید در وقت سقوط جا به منِ حقدار بدهید که در طول تاریخ با هر اختلاف موقتی، لازم و ملزوم هم بودهایم.
تا آنجا که مسئله برمیگردد به مقاومت ایران، بانوی پرچمدار شجاع و رزمنده مریم قهرمان بارها به صراحت گفته است: هرکه و هر جریانی می تواند رژیم ولایت فقیه را ساقط کند، بفرما! دراین بیان صادق و قاطع رگه پنهان طنز در فعل امر بفرما هست که برای رنود اهل سخن قابل فهم است. در سال ۸۸ شمسی بود که مسعود قهرمان گفت: یک خیمه در خاوران برای ما کافیست. برای بدبینان سیاسی، خائنان و مزدوران و… این سخنان به منزله تعارف است. اما من بنا به شناختی که دارم آن را جدی و خیلی هم جدی تلقی میکنم. چند سال پیش از ۸۸ بود که با یکی از مؤثرترین کادرهای تراز اول سازمان مجاهدین خلق فرصت گفتگو پیدا کردم. ضمن صحبت ایشان گفت: فلانی! اگر این رژیم سقوط کند و دموکراسی برقرار شود، ما آنقدر اعتماد به نفس سیاسی داریم که می توانیم به داشتن یک ساختمان برای دفتر سیاسی خود قانع باشیم. صمیمیت و صداقت در بیانش مجال تردید نمیگذاشت. به راستی میان ایثارگران رزمنده جان برکف را تفاوت مرز بنیادین اندیشه و آرمان با دیگر قدرت طلبان وجود ندارد؟ که دارد و چه جور هم .
برای هر حزب و تشکل سیاسی کسب قدرت یا سهیم شدن در قدرت امریست طبیعی حتا در جوامع پیشرفته غربی. اما هدف مقاومت سرفراز ایران در درجه اول سرنگونی رژیم شوم و منحوس ولایت فقیه است و این است که مریم قهرمان میگوید هر که میتواند بفرماید جلو. پهلویچیها خودشان بهتر از هر کس میدانند که اهل میدان مبارزه نیستند. حتا فهمیدهاند که از محاسبه قدرتهای جهانی خارج و حذف شدهاند. برای اظهار وجود صدور اطلاعیه و مصاحبه کردن کافیست. این لفت و لیس کنندگان آرزو به دل اطرافیاناند که آنان را راحت نمیگذارند. در این چهل سال بارها دستخوش این جمعیت شدند و سرکیسه را شل کردند و بجایی نرسیدند. با تعداد قلیلی از هخامنشی زدهها هم مسلما به جایی نخواهند رسید.
هفتصد سال پیش جناب سعدی فرمود : « نا برده رنج گنج میسر نمی شود / مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد»
صیادی، هم وسیله مناسب میخواهد و هم تجربه و مهارت و تدبیر. ورنه به جای ماهی، لنگه کفش یا بلوز مغروقی بیچاره سر چنگک بالا میآید و موجب خنده می شود. حال حساب کنید ماهیگیر ترسو و ناشی که بخواهد کوسه خونخوار را شکار کند.
در سال ۶۳ شمسی که ما به تبعید آمدیم، ساواکیها از ترس ایرانیان خود را پنهان میکردند و جرأت آفتابی شدن را نداشتند. هرچه جنایات و مصائب اجتماعی و سیاسی خمینی دجال بیشتر و بیشتر شد، ساواکیها و دیگر مزدوران و مقامات رژیم ستم شاهی خود را در برابر خمینی و رژیم ولایت فقیه او سربلندتر و آبرومندتر دیدند. کار بدانجا کشید که جنایتکاران آنان شروع کردند به افتخار!! خاطرات خود را در هفته نامه « نیمروز » نقل کردن. تیمسار و سرهنگ ساواکی روی دست هم بلند میشدند که ما این بودیم و آن بودیم. توده ایرانی هم با گذشت زمان در جوامع غربی تحلیل رفته و حساسیتهای سیاسی خود را از دست داده بودند البته نه همه. کار فضاحت، جنایت و مفاسد رژیم ولایت فقیه بجایی رسید که تودههای به جان آمده به شورش و قیام برخاستند. آب هوس قدرت از لب و لوچه آن بازماندگان نظام ستم شاهی، جاری و ساری شد. آقا زادهیی را که بارها به صحنه اپوزیسیون نمایی آورده و سرش را بی کلاه و جیبهایش را زده بودند، دوره کردند که این دوره نه از آن دورههاست. میوه کاملا سر درخت رسیده و وقت آن است که دست مبارک آن را بچیند. از مصیبتهای رژیم ولایت فقیه یکی هم اینکه متأسفانه توانست به مدد توده کیانوریها، کمر روشنفکران سرخورده و بی مسلک شده را چنان به نرمی بشکند که یا به خدمت درآیند و یا پاسیو شوند که بیشتر پاسیو شدگانند. در خارج کشور از پاسیو شدهها که به سیاستکاری عادت کردهاند بخشی به جانب آقازاده رفتهاند و هخامنشی زده شازده شازده میکنند. مستقیم و غیرمستقیم هشدار میدهند که رقیب خیلی سرسخت و دارای تشکیلات است و شما نباید به پیام و اطلاعیهیی قناعت کنید. باید به میدان بیایید. ضمنا تبلیغ میکنند که مجاهدین خلق با رژیم دو روی یک سکهاند !!. من تا کنون هیچ سکهیی را در زرادخانه، بانک و صرافی یا در دسترس عموم ندیدهام که دو سویش با هم در نزاع و آنهم نزاعی بس سنگین و بی امان و غیرقابل آشتی باشد. این گونه فرمایشات به بیانصافترین شکل یا ناشی از بغض و کین است و یا بیتجربگی سیاسی و یا توأمان. این رهنمود دهندگان هنوز طرف خود را نشناختهاند. روشنفکر که ره به ارتجاع ببرد هرچه حرفهای گُنده گُنده بزند اما نمیتواند تحلیل رفتن ظرفیت مغزی خود را انکار کند. شازده بهتر از آنان میداند که اگر به فرض ترسو نبودن و دل شیر داشتن به مجرد آنکه جدی به میدان مبارزه با رژیم ولایت فقیه درآید توسط یکی از محافظان پولی خود سربه نیست خواهد شد. برای نمونه، او تجربه شاپور بختیار و دکتر مظلومان و امثالهم را از یاد نبرده است. او میداند که کسی از روی ایمان و عقیده راستین با او همراه نشده است. در چنین موقعیتی و افرادی منفعت طلب یا فرصت طلب آنهم با دل لرزان خود و خانوادهاش چگونه پا به میدان بگذارد؟ راهکار همین که به لطایفالحیل دست نوازش و التماس دعا بر سر رژیم ولایت فقیه و تفتگدارانش بکشد که اگر میخواهید قتل عام !!! نشوید در وقت سقوط جا به منِ حقدار بدهید که در طول تاریخ با هر اختلاف موقتی، لازم و ملزوم هم بودهایم.
تا آنجا که مسئله برمیگردد به مقاومت ایران، بانوی پرچمدار شجاع و رزمنده مریم قهرمان بارها به صراحت گفته است: هرکه و هر جریانی می تواند رژیم ولایت فقیه را ساقط کند، بفرما! دراین بیان صادق و قاطع رگه پنهان طنز در فعل امر بفرما هست که برای رنود اهل سخن قابل فهم است. در سال ۸۸ شمسی بود که مسعود قهرمان گفت: یک خیمه در خاوران برای ما کافیست. برای بدبینان سیاسی، خائنان و مزدوران و… این سخنان به منزله تعارف است. اما من بنا به شناختی که دارم آن را جدی و خیلی هم جدی تلقی میکنم. چند سال پیش از ۸۸ بود که با یکی از مؤثرترین کادرهای تراز اول سازمان مجاهدین خلق فرصت گفتگو پیدا کردم. ضمن صحبت ایشان گفت: فلانی! اگر این رژیم سقوط کند و دموکراسی برقرار شود، ما آنقدر اعتماد به نفس سیاسی داریم که می توانیم به داشتن یک ساختمان برای دفتر سیاسی خود قانع باشیم. صمیمیت و صداقت در بیانش مجال تردید نمیگذاشت. به راستی میان ایثارگران رزمنده جان برکف را تفاوت مرز بنیادین اندیشه و آرمان با دیگر قدرت طلبان وجود ندارد؟ که دارد و چه جور هم .
برای هر حزب و تشکل سیاسی کسب قدرت یا سهیم شدن در قدرت امریست طبیعی حتا در جوامع پیشرفته غربی. اما هدف مقاومت سرفراز ایران در درجه اول سرنگونی رژیم شوم و منحوس ولایت فقیه است و این است که مریم قهرمان میگوید هر که میتواند بفرماید جلو. پهلویچیها خودشان بهتر از هر کس میدانند که اهل میدان مبارزه نیستند. حتا فهمیدهاند که از محاسبه قدرتهای جهانی خارج و حذف شدهاند. برای اظهار وجود صدور اطلاعیه و مصاحبه کردن کافیست. این لفت و لیس کنندگان آرزو به دل اطرافیاناند که آنان را راحت نمیگذارند. در این چهل سال بارها دستخوش این جمعیت شدند و سرکیسه را شل کردند و بجایی نرسیدند. با تعداد قلیلی از هخامنشی زدهها هم مسلما به جایی نخواهند رسید.
هفتصد سال پیش جناب سعدی فرمود : « نا برده رنج گنج میسر نمی شود / مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد»