۷اسفند۱۴۰۰
انقلاب مشروطه، رضاخان و مصدق؛ یک گواهی تاریخی
مقدمه
در قسمت پیشین این نوشته خواندیم که: رضاخان با سرکوب تمامی نیروهای آزادیبخش برخاسته از جنبش مشروطه، نامدارترین سران آن انقلاب را یا بهقتل رساند یا از دور خارج کرد.
او سپس با کمک انگلستان و کودتا، قدرت حکومتی را قبضه کرد.
و سرانجام در سال ۱۳۰۴ خورشیدی با تصویب یک ماده واحده در مجلس شورای ملی که خلاف آییننامههای مجلس بود، خاندان قاجار را عزل کرد و خود مقام سلطنت را به دست گرفت.
تنها یک اقلیت کوچک در مجلس جرأت مخالفت با او پیدا کردند؛ مدرس و مصدق از سران آن اقلیت بودند.
دکتر محمد مصدق در همان مجلس طی نطق مفصل و مهمی، در برابر ظهور یک دیکتاتوری جدید در ایران ایستاد.
تنهایی مصدق در مجلس شورا
مصدق در آن مجلس البته بهشدت تنها بود و بهجز مدرس و ۲، ۳نفر دیگر اساساً همصدایی نداشت. برای همین حتی برای شروع سخنانش مجبور شد قرآنش را از جیب درآورده و همه را به احترام آن دعوت به برخاستن کرده و بگوید:
«در ابتدای نمایندگی به این قرآن سوگند خوردم که به مملکت و ملت خیانت نکنم و الآن هم بر اساس همان سوگند خودم را ناچار میبینم برای حفظ مملکت، نظرم را بگویم».
شدت ارعابی که رضاخان در آن روزها بهکار میبرد و حتی شخصاً در راهروی مجلس به مخالفانش حمله فیزیکی کرده بود، اساساً فضایی برای ابراز مخالفت باقی نگذاشته بود. در نتیجه باید این فضا را هم در نظر بگیریم که دکتر مصدق در چنان فضایی شروع به سخنرانی و مخالفت با سلطنت رضاخان کرد.
مصدق ضمنا اصرار داشت تأکید کند که مخالفتش با رضاخان بهمعنی حمایتش از قاجاریه نیست تا متهم به دفاع از یک سلسله عقبمانده و ارتجاعی نشود.
نطق آتشین مصدق؛ من هم مخالف قاجاریه هستم
مصدق گفت: «اولا راجع به سلاطین قاجار؛ بنده عرض میکنم که کاملا از آنها مأیوس هستم زیرا آنها در این مملکت خدماتی نکردهاند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمیکنم که کسی منکر این باشد. همین سلطان احمدشاه قاجار بنده را در فارس گرفتار ۳۵۰۰پلیس جنوب کرد و پس از آن که من استعفا دادم، بعد از ٢٧روز نوشت که بهتصویب جناب رئیسالوزراء آقای سید ضیاءالدین استعفای شما را قبول کردم و فوری به طرف تهران حرکت کنید. مقصودش این بود که من بیایم به تهران و مرا آقای سید ضیاءالدین بگیرد حبس کند. بنده مدافع اینطور اشخاص نیستم».
مصدق پس از اعلام نظرش نسبت به خاندان قاجار، در مورد رضاخان هم نکاتی را گفت که نشان میداد چقدر دستبسته است.
مصدق و رضاخان
مصدق اظهار داشت: «اما نسبت به آقای رضاخان پهلوی... خودشان میدانند که در هر موقع آنچه به ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بوده و خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرمودهاند، نه اینکه در حضور من فرموده باشند بلکه اشخاصی که با ایشان خیلی مربوط بودهاند به آنها فرمودهاند. ایشان یک مقامی دارند که از من و امثال من هیچ ملاحظه ندارند... این هم راجع به آقای رئیسالوزرا».
مصدق و مشروطیت
مصدق پس از این مقدمات، بهسرعت رفت روی اصل مطلب که در یک مملکت مشروطه، مسئول اجرایی کردن پادشاه، خلاف قانون مشروطه است و این بازگشت به دوران قبل از انقلاب مشروطه است که کلی خون برای عبور از آن، از مردم ایران به زمین ریخت.
دکتر مصدق گفت: «خوب آقای رئیسالوزراء سلطان میشوند و مقام سلطنت را اشغال میکنند. آیا امروز در قرن بیستم هیچکس تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟ اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیلکرده و درسخوانده و دارای دیپلم هستند. ایشان پادشاه مملکت میشوند آن هم پادشاه مسئول. هیچکس همچو حرفی نمیتواند بزند و اگر سیر قهقرایی بکنیم و بگوییم پادشاه است رئیسالوزرا، و حاکم بر همه چیز است، این ارتجاع و استبداد صرف است.
ما میگوییم که سلاطین قاجار بد بودهاند، مخالف آزادی بودهاند، مرتجع بودهاند، خوب حالا آقای رئیسالوزراء پادشاه شد. اگر مسئول شد که ما سیر قهقرایی میکنیم. امروز مملکت ما بعد از ۲۰سال و این همه خونریزیها میخواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود؟! که گمان نمیکنم در زنگبار هم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد!».
مصدق خونخواه شهدای مشروطیت
دکتر مصدق در شرایطی به دوران مشروطه و مبارزات آن اشاره میکرد که همه شنوندگانش بهخوبی میدانستند غرض از تمامی خونهایی که ریخته شد، خون ستارخان و سردار جنگل و کلنل و خیابانی و امثال آنهاست یعنی کسانی که به هر حال رضاخان خودش دستی در قتل و کشتارشان داشت.
امروزه و پس از گذشت نزدیک به ۱۰۰سال شاید برخیها ندانند همین رضاخان بود که در محاصره تبریز به جبهه ستارخان با مسلسل ماکزیمش شلیک میکرد یا شاید برخیها هنوز ندانند کلنل محمدتقیخان پسیان خونش به گردن همین رضاخان است همانطور که خون میرزا کوچک خان هم به گردن رضاخان نوشته شده است. یعنی سخنان مصدق در آن روز را باید در این دستگاه شنید.
مصدق و قانون
مصدق در همان جلسه مجلس شورای ملی اضافه کرد: «در مملکت مشروطه رئیسالوزراء مهم است نه پادشاه. پادشاه فقط میتواند به واسطه رأی عدم اعتماد مجلس یک رئیسالوزرایی را بفرستد که در خانهاش بنشیند. یا به واسطه تمایل مجلس یک رئیسالوزرایی را بهکار بگمارد. خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیسالوزراء پادشاه بشوند آن وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح میکند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد، شاه هستند، رئیس الوزراء هستند، فرمانده کل قوا هستند.
بنده اگر سرم را ببرند تکهتکهام بکنند و آقا سید یعقوب هزار فحش به من بدهد زیر بار این حرفها نمیروم. بعد از ۲۰سال خونریزی؟ آقای سید یعقوب شما مشروطهخواه بودید، آزادیخواه بودید، بنده خودم در این مملکت شما را دیدم که بالای منبر میرفتید و مردم را دعوت به آزادی میکردید؛ حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئیسالوزراء باشد، هم حاکم!؟ اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است، استبداد صرف است. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بیخود ریختید؟ چرا مردم را به کشتن دادید؟».
مصدق رو در روی نمایندگان مزدور رضاخان
به هر حال مصدق با تمام دستبستگیهایی که داشت اما حق نمایندگان مزدور رضاخان را هم کف دستشان میگذاشت و در این مورد دیگر مراعات هیچکس را نمیکرد و آنها را با ناراحتی مورد خطاب قرار میداد و میگفت اگر میخواستید دیکتاتوری دایر کنید پس چرا به دروغ گفتید مشروطهخواه هستید!؟
دکتر مصدق خطاب به نمایندگان دستنشانده رضاخان گفت: «میخواستید از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ گفتیم، مشروطه نمیخواستیم، یک ملتی است جاهل و باید با چماق آدم شود. اگر مقصود این بوده بنده هم نوکر شما و مطیع شما هستم، ولی چرا ۲۰سال زحمت کشیدیم؟ و اگر مقصود این بود که ما خودمان را در عضو ملل دنیا و دول متمدنه آورده، بگوییم از آن استبداد و ارتجاع گذشتیم، ما قانون اساسی داریم، ما مشروطه داریم، ما شاه داریم، ما رئیسالوزراء داریم، ما شاه غیرمسئول داریم که به موجب اصل ۴۵ قانون اساسی از تمام مسئولیتها مبراست و فقط وظیفهاش این است که هر وقت مجلس رأی عدم اعتماد خودش را به موجب اصل ۶٧ قانون اساسی به یک رئیس دولت یا یک وزیری اظهار کرد آن وزیر میرود توی خانهاش مینشیند. آن وقت مجدداً اکثریت مجلس یک دولتی را سر کار میآورد. خوب اگر شما میخواهید که رئیسالوزراء شاه بشود با مسئولیت، این ارتجاع است و در دنیا هیچ سابقه ندارد که در مملکت مشروطه پادشاه مسئول باشد و اگر شاه بشوند بدون مسئولیت، این خیانت به مملکت است».
قانون اساسی چیزی نیست که هر کس از توی خانهاش بیاید تغییرش بدهد!
مصدق البته روی غیرقانونی بودن آن جلسه مجلس هم دست میگذاشت و روی این نکته هم تذکر میداد که: مجلسی که رئیسش همین روزهای اخیر استعفا داده و قانوناً هم مجاز به دست بردن در قانون اساسی نیست، اجازه تغییر سلطنت را ندارد.
مصدق فریاد کشید:
«در صورتی که مجلس رئیس نداشته باشد و یک وکلای بدون فکری، فکر نکرده بیایند اینجا رأی بدهند که ما میخواهیم قانون اساسی را تغییر بدهیم، قانون اساسی یک چیزی نیست که یک کسی از توی خانهاش بیاید و بگوید میخواهم قانون اساسی را تغییر بدهم».
مصدق و ترک مجلس فرمایشی
و به این ترتیب، دکتر مصدق تمام حرفهایی را که باید برای ثبت در تاریخ میزد، از تریبون همان مجلس زد و بعد هم بلافاصله از مجلس بیرون رفت تا در تغییر غیرقانونی «قانون اساسی» شرکت نداشته باشد! چرا که رضاخان با تمهیدات خاص خودش بساط رأیگیری و تغییر مورد نظرش را پیشاپیش چیده بود و همه چیز از قبل تعیینتکلیف شده بود.
مصدق و ۲نکته اساسی
مصدق آنروز در واقع روی ۲نکته اساسی دست گذاشت:
یکی اینکه رضاخان با اختیارات نخستوزیر، یعنی بالاترین مقام اجرایی مملکت، نمیتواند پادشاه بشود! یعنی اگر شاه بشود دیگر اجازه دخالت در امور اجرایی را ندارد که این البته چیزی نبود که رضاخان به آن تن بدهد!
دیگر اینکه؛ اساساً تصویب تغییر سلطنت، خارج از اختیارات مجلس شوراست و کار مجلس مؤسسان است!
کما اینکه وقتی دولت رضاخان داستان تغییر سلطنت و حکومت موقت خودش را به سفارتخانههای خارجی اطلاع داد، تمامی سفارتخانهها بدون استثناء، تصمیمگیری در مورد شناسایی حکومت جدید را مشروط به تصمیم مجلس مؤسسان کردند.
حیلهگری استعمار پیر
انگلستان که خود سلسلهجنبان ماجرای تغییر سلطنت بود، برای عادی نشاندادن ماجرا، در جواب وزارتخارجه رضاشاه نوشت: نامه شما مبنی به تغییر سلطنت را به انگلستان فرستادیم هر وقت جواب آمد به شما اطلاع میدهیم!
مشابه این جواب را سفارتهای شوروی، ایتالیا، آلمان، بلژیک، مصر، لهستان، ترکیه و فرانسه هم بهصورت یکسان دادند،
اما سفارت انگلستان روز ۱۲آبان ۱۳۰۴ در یک نامه جداگانه جوابی برای رضاخان فرستاد که اطلاع از آن اهمیت دارد.
انگلیسها گفتند: «ما حکومت موقت را بهشرطی بهرسمیت میشناسیم که تمامی تعهدات دولت قبلی یعنی قاجاریه را با ما رعایت کنید»!
تأکید انگلستان بر استمرار قراردادهای استعماری
به این ترتیب، انگلستان به رضاخان حالی کرد که برای آنها تنها چیزی که اهمیت دارد، استمرار همان قراردادهای استعماری است و بس! چیزی که البته رضاخان بهسرعت قبول کرد.
همین رضاخانی که جلوی انگلستان جر تمکین کاری نمیکند اما به مردم خود که میرسد، در عین عوامفریبی، از ابراز هر گونه بیقانونی و قلدری کوتاه نمیآمد.
رضاخان نیامده حکومت نظامی اعلام کرد!
رضا خان پس از تصویب ماده واحده طی اطلاعیهیی به مردم گفت من ۲وظیفه دارم: اول اجرای عملی احکام شرع مبین اسلام! دوم رفاه حال عامه
اما بلافاصله تا خاتمه انتخابات مؤسسان، در تمام مملکت حکومت نظامی اعلام کرد!
نظامنامه مجلس مؤسسان را هم خود رضاخان تنظیم و امضا و ابلاغ کرد! تا از همان ابتدا، ملت را به دیکتاتوری عادت دهد.
اعلام حکومت نظامی از طرف رضاخان
آخوندهای مرتجع پشت و پناه رضاخان!
روز ۵آذر ۱۳۰۴ شمارش آرای مؤسسان تمام شد و نمایندگان مجلس مؤسسان روز ۶آذر معرفی شدند. آخوند سیدابوالقاسم کاشانی هم از تهران در شمار مؤسسانی حضور داشت که دستاندرکار تغییر سلطنت و واگذاری آن به رضاخان قزاق بودند! رضاخان سلطنتش را بیشک مدیون بسیاری آخوندها مرتجع دوران خود بود، کاشانی فقط یک نمونه است.
روز ۱۵آذر رضاخان مجلس را افتتاح کرد.
روز ۲۲آذر اصل ۳۶ قانون اساسی تغییر یافت و سایز رضاخان دوخته شد و به او تقدیم گردید!
آخوندهای سرشناس وقت، اولین صنفی بودند که به او تبریک گفتند:
بسیاری آخوندهای نجف تلگراف تبریک برای او فرستادند.
سومین کودتای رضاخان، پایان مشروطیت
روز سوم اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری انجام شد و به این ترتیب، تمامی آنچه که با انقلاب مشروطه و امضای فرمان مشروطیت در سال ۱۲۸۵ آغاز شده بود، درست ۲۰سال بعد با جشن تاجگذاری رضاشاه، به یک دیکتاتوری دیگر ختم شد در حالیکه بسیاری سرداران و مجاهدان انقلاب مشروطه به دست رضاخان در خاک خفته بودند.
حقارت دیکتاتورها
دیکتاتوری او البته ۱۵سال بعد بهسادگی تمام توسط همان کسانی که او را آورده بودند به پایان رسید.
سفارت انگلستان در تهران با یک تلگراف ۳خطی، او را عزل و از مملکت اخراج کرد!
متن کامل تلگراف سفارت انگلستان به رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط متفقین از این قرار است:
«ممکن است اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد»!
ادامه دارد...
---------------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------------