۶آبان۱۴۰۰
نشست رمضان در اشرف
مسعود رجوی – مرداد۱۳۹۰
در آستانهی ۷آبان سالروز کوروش کبیر
نه شاه - نه شیخ
مرگ بر ارتجاع - مرگ بر استبداد
کوروش، مصدق، روحت شاد
سلام
در چهارمین شب رمضان، که مصادف با ۱۴مرداد است، اول بگذارید انقلاب مشروطه را با یاد سرداران و سالاران و مجاهدانش تبریک و تهنیت بگوییم.
خوشا تبریز و امیرخیز و ستارخان و باقر خان و مجاهدان آن زمان و اینکه چگونه ستارخان و مجاهدینش فضا و تعادل را چرخاندند.
به لحاظ روحیه و نظامی فوقالعاده عالی بود اما ۱۰۵سال پیش مبانی طبقاتی و همچنین سازمان و تشکیلات و ایدئولوژی ضروری برای پیشتازی و پیروزی وجود نداشت. آخر باید به لحاظ تاریخی و سیاسی و تشکیلاتی و ا یدئولوژیکی «اسباب کار» آماده میشد.
دو هفتهی دیگر میرسیم به ۲۸مرداد سالروز آن کودتای ننگین شاه و استعمار علیه مصدق و مردم ایران. ۴۷سال یعنی نزدیک به نیمقرن از انقلاب مشروطه گذشته بود، اما باز هم «اسباب کار» آماده نبود. ۲۵سال بعد از کودتا، مردم ایران در انقلاب ضدسلطنتی، شاه را با تمامیت رژیمش سرنگون کردند اما شیخ یعنی ارتجاع خمینی رهبری را در ربود. در این زمان یعنی در سال۵۷ انقلاب مشروطه ۷۲ساله بود. تنها سازمانی که بهخاطر یک قشر اجتماعی پشتیبان و خصوصیت ویژهی ایران با خمینی، ظرفیت و امکان هماوردی داشت بهوسیلهی اپورتونیستهای چپنما متلاشی شده بود. ما از سال ۵۵ در اوین در بیانیهی ۱۲مادهای ضداپورتونیستی در آخرین ماده و آخرین جمله گفته بودیم که وظیفهی ما در این شرایط احیا و بازسازی سازمان مجاهدین خلق ایران است. راستی که اپورتونیسم بالاترین خدمت را به ارتجاع کرد.
مجاهدین در ۱۹فروردین با دست خالی، حملهی زرهی مالکی و فرمانده نیروی زمینی او غیدان را متوقف کردند. نقشهها و طرح عملیاتی او را همان زمان از داخل رژیم به دست آوردیم و افشا و منتشر کردیم.
میخواستند مجاهدین را نابود کنند اما شما آن نقشه را در هم شکستید به این میگویند پایداری پرشکوه. یادتان هست که در سال ۸۲ بعد از جنگ و اشغال عراق بعد از مهیبترین بمبارانها در همهی قرارگاههایمان و اشرف، بعد از خلع سلاح و نقض عهدهایی که میدانید با کد «ص» پرچم صبر انقلاب = پایداری پرشکوه به اهتزار در آمد.
برای مجاهدین و رزمآوران ارتش آزادی مثل روز روشن است که اگر «اسباب کار» و در صدر آن انقلاب مریم را نمیداشتیم و خود را برای چنین شرایطی آماده نکرده بودیم، مجاهدین بهواقع نیست و نابود شده بودند. آخر علاوه بر آن بمبارانها و خلع سلاح، و لجنپراکنی مزدوران که رژیم پشت آنها بود، ۱۲دولت هم بر سرمان ریختند که یک فقرهاش کودتای ۱۷ژوئن و آن مشعلهای شعلهور و فروزان است. پس ما تا امروز ایستادهایم و در دریای رنج و آتش و خون با خلق محبوب و در زنجیرمان پارو میزنیم و پیش میرویم.
در یک کلمه بگویم، همان کلمهیی که برای مجاهدین نقطهی عزیمت انقلاب مریم و همهی کارهای قبل و بعد از آن بود: سرنگونی!
و اینکه انقلاب نوین ایران برای آزادی پایدار پیروز شود. پایداری پرشکوه برای پیروزی پ.پ.پ با تهاجم حداکثر و جنگ صدبرابر. هر چیزی و هرکاری الزامات و اسباب خود را میخواهد یعنی سببهای خود و ابزار خود را میخواهد، وسیلهها و لوازمی را میخواهد که آن را محقق میکند. و ما میخواهیم که:
اولاً- تسلیم نشویم، کوتاه نیاییم بایستیم، مقاومت کنیم و بجنگیم تا شرافت و موجودیت خود را حفظ کنیم.
ثانیاً- صدبار بیشتر بجنگیم و فدا کنیم تا اسباب پیروزی در نبردهایی که در پیش داریم آماده شود.
ثالثاً و مهمتر از همه- سرانجام سرنگونی رژیم و پیروزی خلقمان محقق شود. اعم از اینکه خودمان باشیم یا نباشیم.
حالا سری به قرآن میزنیم، به داستان شگفتآور ذیالقرنین. آیات ۸۳ تا ۹۸ ا سوره کهف را بخوانید.
وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ
قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا ﴿۸۳﴾ إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ
مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾
یادآوری میکنم ترجمهی قرآن معزی که دستتان است در سال ۱۳۳۷ یعنی ۲۰سال قبل از انقلاب ضدسلطنتی بهچاپ رسیده و منتشر شده است عیناً همان است که مجاهدین در سالهای آغازین تشکیل سازمان در سالهای ۴۴ و ۴۵ بهبعد میخواندند.
میگوید:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ
از تو در بارهی ذوالقرنین میپرسند
قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْرًا
بگو بزودی از او برایتان برخواهم خواند.
در بسیاری تفاسیر آمده است که علت سؤال از پیامبر دربارهی ذوالقرنین «تعجیز» یعنی به عجز آوردن او بوده است. قریش یا اعراب یهودی که علیه پیامبر با قریش متحد بودند، در برابر او سوالات سخت میگذاشتند آنها تاریخ میدانستند و پشتشان هم به متون تحریف شده از کتابهای پیشین گرم بود. در حالیکه پیامبر ما امی بود، سواد نداشت و به مکتب نرفته بود.
سؤال در بارهی ذوالقرنین که دستکم هزار سال قبل از پیامبر بوده و پاسخ دادن دقیق به آن، واقعاً کار سختی بود. هرگز یک شخص امی و به مکتب نرفته، نمیتوانست به چنین سؤالی جواب بدهد. اگر هم چیزهایی در این باره سینه به سینه شنیده بود و همانها را میگفت بهطور مضاعف آشکار میشد که بازگو کنندهی شایعات نامعتبر است و اینکه ادعای پیامبری از جانب خدا میکند، باطل است.
در مورد ذوالقرنین، بحث سختتر بود. چون بنا بر اغلب مفسرین و مورخین، از جمله تحقیقات جامع ابوالکلام آزاد که در سال ۱۳۳۶ درگذشت، و همچنین دهخدای کبیر خودمان، و نیز کتاب قصص قرآن که از ابوالکلام نقل میکنند، به قطع و یقین در روایات و اساطیر عرب یا حتی در احادیث صاحبه، اثر یا ذکری از ذوالقرنین نیست. از این رو پرسندگان سؤال یقین داشتندکه از ابناء وطن او خبری به وی نخواهد رسید و ناچار از پاسخ عاجز خواهد آمد. و اگر ذوالقرنین مردی از عرب و اهل حجاز از او آگاهی داشتند، البته با پیغمبر آنچه میدانستند میگفتند و خبر میدادند و حتماً دلیلی برای پرسش از چیزی که نزد وی معروف باشد نبوده است.
تا اینجا معلوم میشود که هر چه هست، سوژهی مهمی به بحث گذاشته شده و پیامبر ما هم که خودش چیزی در این زمینه نمیدانسته قبول میکند که بهزودی جواب آن را بیاورد که ذوالقرنین که بود و چه بود؟ طبعاً مدعی هم گوش خوابانده که گزکی بگیرد و غوغا کند.
این سوژهی مهم که معلوم است، فرمانروایی از حدود هزار سال قبل از آن بوده و عرب و یهود در آن روزگار از او با استعاره و کد ذوالقرنین یعنی «دارای دوشاخ» یاد میکردند، کیست لابد باید فرمانروا و کشور گشایی در یاد ماندنی باشد.