۷شهریور۱۴۰۰
در تابستان داغ و تبدار ۶۷، شیران شرزهیی بودند که بیهیچ نام و نشانی در برابر جلادان ایستادند و از نام و هویت مجاهد خلق دفاع کردند. آنها در راهروهای مرگ، زندگی را دوباره تعریف کردند. سرخی خاک خاوران، از برافروختگی رخساره گلگون آنهاست.
در سالهایی که از قتلعام ۶۷ میگذرد، شبپرستان حاکم، بارها و بارها به خاوران یورش بردند. سنگهای مزار را شکستند. همه کار کردند تا خاوران را به فراموشخانه تاریخ بدل کنند. اما در تمام این سالها، مادران داغدار و پدران دردمند ایستادند و شعله خاوران را فروزان نگاه داشتند. خاطرات خاوران سرشار از حماسههای ایستادگی است. خاوران هرگز حضور علی صارمی را از یاد نمیبرد. همان قهرمانی که سفیر سرفراز اشرف بود و به پیمانی که با یاران سربدارش بسته بود وفا کرد.
از سرزمین کاشفان آمده بود
آن که
راز زندگی را میگفت
پیکرش را داری کرد
تا پرچم زندگی
بر سراسر خاک بتابد
و صراحت زبانش
مادر جرأتها شد.
از سرزمین خاوران آمده بود.
آری... آن عاشقانی که در خاک خاوران آرمیدهاند، هر یک بذری بودند و رویش ناگزیری را پی افکندند که اکنون ایران ما را به شقایقزاری از مقاومت و ایستادگی تبدیل کرده است. کانونهای شورشی، جوانههای رویان همان بذرهای پربار هستند.
اکنون... مردم به جان آمده و کانونهای شورشی خطاب به سربداران ۶۷، اینگونه میخوانند:
تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست بالای دار رفتی
و این شحنههای پیر
از مردهات هنوز پرهیز میکنند.