۲۵مرداد۱۴۰۰
کتاب راه حسین
استحاله تاریخ
تغییر کهنگیها بهنوها، بهویژه در قلمرو اجتماعی، «که انسان موضوع آن است»، صرفاً وقتیکه بهقدر کافی کمیتها بر روی هم انباشتند، میسر میباشد. از اینرو عملاً نمیتوان در جهش اجتماعی «نقطه جوش لایتغیری قائل شد». اراده انسانهای آگاه و تدارک ذهنی انقلاب و انتقال مفاهیم ضروری بر آحاد افراد میتواند متقابلاً در هر عصری در حصول نقطه مطلوب مؤثر باشد. «همچنین از آنجا که هر انقلابی زمینه و محتوای تاریخی خود را دارد و همچنین بهدلیل پیوند ارگانیک حوادث آن»، بررسی وقایع قبل از نهضت حسینی بهمنظور نتیجهگیری و تحلیل همهجانبه از جنبش امام (ع) ضروری است. «به این ترتیب عملکرد رشد تضادهای اجتماعی آن دوران را که بهچنان استحاله تاریخی انجامیدند مختصراً مطالعه میکنیم».
نظم نو
پیش از اسلام عصبیتهای قومی در حادترین اشکال خود بر همه اقوام عرب حاکم بود و از اینرو تضادهای وحشتناک بیشماری بین آنها جریان داشت. در چنین زمینهیی از جهالتها و تشتت آرا که سالیان دراز قدمت داشت، پیامبر اکرم (ص) بر اساس توحید شالوده یک اجتماع مترقی را تحت لوای حاکمیت اعتقادات اسلامی بنا نهاد. ولی این بدان معنا نیست که «خصلتهای جاهلی» بهویژه در عناصر تشکیلدهنده نظام پیشین در چنین مدت محدودی بهکلی ریشهکن شده باشد. «چه، این امر مطلقاً تدریجی است و به پروژه بیپایان حل تضادهای درونی انسان مربوط میشود»....
وداع با پیامبر
پیامبر اسلام (ص) در حالیکه «اهل بیت» و «کتاب خدا» را که از جاهلیت آلودگییی همراه نداشتند، بهنشانی خود در میان امتش میگذاشت، با آنها وداع نمود و درگذشت. با اختتام وحی که دیگر حرکتی از خارج القا نمیشد، از این پس طی «راه» بالتمام به آگاهی و اراده انسان وابسته میشود. موجودی که به تعبیر قرآن پس از ارتحالات گوناگون، بهمقام جانشینی خدا در زمین (خلیفهٔالله) رسیده و با «اختیار» و «امانت» نگاهدار الهی شده بود تا اراده و نور خدا بهدست او «اتمام گردد». مسافری که بارها ارابهاش را تازیانه وحی در راه کمال جهش داده بود، اکنون بهمنزلی رسید که باید زمام امور را بهاتکای آگاهی و ارادهاش شخصاً عهدهدار شده و پیش راند.
خلافت
از تاریخ خلافت بیش و کم همه مطلعیم. نکته قابل توجه اینکه تحلیل حوادث پس از رحلت پیامبر (ص) مبین این حقیقت است که شیوههای دقیق و صحیحی برای حل تضادهای موجود بهکار گرفته نشده است.
از جمله در زمان خلیفه اول میبینیم برخی از طوایف که اسلام ایشان را از بند شیوخ و امیران فاسد و روابط ظالمانه آسوده کرده بود، دوباره بهخصلتهای جاهلی عودت کرده و از اطاعت حکومت مرکزی سرپیچی میکنند. ابیبکر میکوشد تا با لشکرکشی آنها را وادار بهاطاعت کند.
گرچه بهاین ترتیب کار مخالفتهای داخلی در زمان خلیفه اول خاتمه یافت، اما بعدها این تضادهای لاینحل مجدداً با قوتی صدچندان سرباز کردند و فتنهها آغاز شد...
جاهلیت و اشرافیت جدید
اطرافیان نزدیک پیامبر (ص) که در راه اسلام متحمل زحمات بسیار شده بودند (تشکیل قشر صحابه را داده و در نزد مردم دارای یکنوع برتری طبیعی بودند)، لیکن در زمان حیات پیامبر (ص) اینان هیچگونه امتیاز مادی نسبت بهدیگران نداشتند. پس از رحلت پیامبر (ص) برخی از صحابه، در کشمکش بین ایدئولوژی اسلامی و بقایای ناخالصیهای عصر جاهلیت، مغلوب نیروهای کهنه شدند و از همین جا نطفه بسی مصیبتها بسته شد. آنها آزمندانه بهصورت طفیلیهایی درآمدند که هنرشان میراثخواری قهرمانیهای گذشته بود. خلاصه بیسر و صدا، برتریطلبی و اشرافیتی بهوجود آمد که اساس آن نزدیکی با پیغمبر بود و از این رهگذر و از آنجا که در قرآن نام مهاجرین بیش از انصار ذکر شده! حکومت خاص قریش و مشورت حق انصار گردید...
شورا
عمر، خلیفه دوم، با قدرت تمام وظایف خود را انجام میداد. سختگیری وی، بهویژه در مورد کارگزاران و فرماندارانش، مشهور است. هم در آغاز کار و هم بههنگام عزل کارگزارانش، از دارایی آنها صورت میگرفت، اگر در پایان تفاوتی کرده بود مازاد را قسمت میکرد و بخشی از آن را بهبیتالمال بازمیگرداند. وی احکام و حدود را بهشدت و حتی در مورد خانوادهاش بلااستثنا اجرا میکرد. ولی مشی اقتصادی عمر چنان بود که ثروتمندی و مالاندوزی نیز بهنحوی در آن مجاز بود. چنانکه خود در اواخر عمر گفته بود: «اگر در آغاز کار چنان بینا بودم که در پایان آن هستم، زیادی مال توانگران را میگرفتم و بهمستمندان میدادم».
توضیح اینکه رسول خدا (ص) بر پایه مساوات عمل میکرد و لذا علی(ع) در برابر نظر عثمان معتقد بود که باید بههمان شیوه که مالاندوزی را مجاز نمیدانست عمل شود.
نکته دیگری که در بررسی دوران عمر حائز اهمیت است عدم عزل و تغییر فرماندارانی چون معاویه و عمروعاص است. گرچه ایشان از عمر بسیار حساب میبردند، لیکن این مانع نبود که در ورای رویهکاری و ظاهرسازی وسیع خود بهآنچه میخواهند نپردازند. ابنخلدون با لحن دفاعآمیز، زندگی اشرافی و پرزرق و برق معاویه را چنین توجیه میکند.....
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------