۳۱ فروردین ۱۴۰۰
مردمی که تاریخ نمیدانند به آزادی نمیرسند.
تیتر روزنامه ها:
نه زندانی هنگام فرار از زندان کشته شدند.
این خبر مثل بمب در فضای خفقان پخش شد.
من، در آنروزها زندگی مخفی داشتم و در مشهد بودم. عصر به زنده یاد ناصر
ناظمی در تهران تلفن زدم تا خبر بگیرم. روزنامه عصر بیرون آمده بود،گفتم چه خبر؟
گفت خبر خوبی ندارم و سکوت کرد، اصرار کردم، خبر را برایم خواند:
نه زندانی سیاسی هنگام فرار از زندان کشته شدند.
بیژن جزنی
مصطفی جوان خوشدل
کاظم ذولاانوار
حسن ضیا ظریفی
عباس سورکی
عزیز سرمدی
محمد چوپانزاده
احمد جلیلی افشار
سعید کلانتری
هفت فدایی خلق و دو مجاهد خلق، زندانیان سیاسی و سرشناسی بودند که محکومت گرفته بودند.
خانوادههای زندانیان سیاسی و شهدا برای همبستگی به دیدار خانوادههای تیرباران شدگان شتافتند.
کمتر از دو ماه قبلش یعنی در اسفند ۱۳۵۳ شاه دیکتاتوری را به اوج رساند و همه احزاب را منحل و در یک حزب بنام رستاخیز ادغام کرد و علناً اعلام کرد که هرکس مرا قبول ندارد میتواند پاسپورت بگیرد و از ایران برود.
شاه به خودش لقب خدایگان داده بود. مخالفت با او مخالفت با خدا بود و میخواست قدرت شاهانهاش را با کشتار نشان دهد.
لذا باید سراغ کسانی میرفت، که با او مخالف بودند.
"گزارش یک جنایت" روزنامه اطلاعات اول خرداد۱۳۵٨
بعد از انقلاب، بهمن نادریپور، معروف به "تهرانی" سربازجو و شکنجهگر
ساواک و سرپرست زندان سیاسی اوین راز چگونه کشته شدن نه نفر، از زندانیان سیاسی را
فاش کرد و گفت:
هفتم فروردین ۱۳۵۴محمد حسین ناصری معروف
به عضدی مرا خواست و گفت: قرار است عملیاتی انجام شود و آقای ثابتی معاون ساواک
گفته شما هم باید در عملیات باشید.
پنجشنبه ۲۹ فروردین رضا عطاپور
معروف به حسین زاده بمن گفت: کاظم ذوالانوار را به اوین منتقل کنم.
سرهنگ وزیری رییس زندان اوین گفت: ۲ بعد از
ظهر در رستوران هتل آمریکا برای ناهار حاضر باشم.
من نامه انتقال کاظم ذوالانوار را به امضا رساندم که او را به زندان اوین
منتقل کنند.
ساعت دو و نیم به رستوران رسیدم. رضا عطاپور، محمد حسن ناصری، بهمن فرنژاد،
معروف به دکتر جوان، سعدی جلیل اصفهانی، معروف به بابک، ناصر نوذری معروف به رسولی
و محمد علی شعبانی، معروف به حسینی همزمان با من آمده بودند.
عطاپور یا همان حسینزاده گفت: جزئیات عملیاتی که قرار است انجام شود را
ثابتی معاون ساواک بررسی کرده و تصویب شده،و ما باید چند نفر از اعضای سازمانها را
بکشیم.
عطاپور گفت: شعبانی و رسولی زندانیان را از اوین تحویل میگیرند، و ما در
قهوهخانه اکبر آوینی در نزدیکی بازداشتگاه، منتظر میشویم و با سرهنگ وزیری به
محل میرویم.
رسولی و حسینی زودتر حرکت کردند و بعد از نیم ساعت، ما بسمت قهوهخانه راه
افتادیم.
رسولی و حسینی زندانیان را، چشم بسته و دست بسته تحویل گرفته و سرهنگ وزیری
که لباس نظامی به تن داشت، با عده ای آماده کارزار بودند.
با راهنمایی او و به دنبال مینیبوس حامل زندانیان، به بالای ارتفاعات
بازداشتگاه اوین رفتیم، زندانیان را پیاده کرده، به ردیف روی زمین نشاندند، سپس
رضا عطاپور فاتحانه گفت: همانطور که شما همکاران ما را محکوم کرده ... ما هم شما
را محکوم کرده و میخواهیم حکم را اجرا کنیم.
بیژن جزنی و چند نفر دیگر از زندانیان به این عمل شدیداً، اعتراض کردند.
اولین کسی که رگبار مسلسل یوزی را بسوی آنها بست، سرهنگ وزیری بود، و از
آنجایی که گفتند همه باید شلیک کنند، همه شلیک کردند.
بعد، سعدی جلیل اصفهانی، بالای سر همه رفت و تیر خلاص را شلیک کرد. من و
رسولی چشم بند شهدا را سوزاندیم، و اجساد را داخل مینیبوس گذاشتیم و حسینی و
رسولی جنازه شهدا را به بیمارستان ۵۰۱ارتش بردند
و پزشک قانونی، دکتر قربانی از اجساد بازدید کرد و اجازه دفن صادر شد.
شاه اینگونه سلطنت میکرد. آیا افتخار آمیز است؟
آیا رضا پهلوی این جنایتهای پدرش را محکوم میکند؟
رضا پهلوی، طی چهل سال هیچگاه تجاوز جنسی به زنان زندانی و کشتار زیر شکنجه
را محکوم نکرده است، از جمله: فاطمه امینی، حسین نانکلی کارگری همانند ستار بهشتی.
کشتار کارگران جهان چیت در جاده کرج در سال ۱۳۵۵، ترور استاد نجاتالهی و کشتار دانشگاه و اعدامهای انجام شده
توسط محمد رضا شاه، را محکوم کرده است؟
یا اینکه، حقوق بشر ویترین فضای سیاسی رضا پهلوی است و حال که
سلطنتطلب شکست خورده به پاسدار جنایتکار و بسیجی آدمکش امید بسته است.
مأمورین اطلاعات آخوندی به آقای هاشم خواستار زندانی سیاسی میگویند
میخواهی مخالفت کنی، این شماره رضا پهلوی را بگیر و با او صحبت کن.
بقایای هیچ دیکتاتوری و منجمله رضا پهلوی نماینده مردم و قربانیان نیستند.
مدرنیته نفی ادامه حکومت موروثی و خانوادگی است.
وظیفه رسانهها و تاریخ نویسان است تا برای ثبت درتاریخ جزئیات این جنایت هولناک دیکتاتوری شاه را تحقیق کرده و افشا کنند.