۱۹آبان۹۹
کانونهای شورشی
در شرایطی زندگی میکنیم که همه به فکر راه چاره برای ایراناند. راه نجات و خلاص شدن از فقر و گرسنگی و کرونا و قتل و زندان و عقب رفتن در تاریخ.
در دنیایی زندگی میکنیم که خیلیها عادت کردهاند چشم به دیگران بدوزند تا
مثلاً این قدرت یا آن یکی بیاید و راه نجات نشان بدهد یا اصلاً نجات بدهد. خیلیها
با روشن یا تیره شدن افقهای این چشمداشتها سرد و گرم میشوند. نومید و امیدوار... .
اما آیا راه نجات گم نشده است؟ آیا به افقهای بیرون نگاه کردن و دل بستن، گم
کردن راه درمان بیماری میهنمان نیست؟ آیا درست است که در روزگاری که جذام ولایت
فقیه به پیکر ایران افتاده، ما دنبال حکیمانی برویم که دارو و درمانی دارند که
تاثیری ندارد؟
براستی خوب است هر کس به این پرسش پاسخ بدهد. اگر شوخی نمیکنیم با جان ۱۵۰هزار از مردم که در دام کرونا انداخته شدند. اگر شوخی نمیکنیم
با قطعات و سرمایههای میهنمان که با این جذام ولایت فقیه به تاراج داده میشوند؟.
اگر با همهی پدیدههایی که امروز در ایران هست شوخی نمیکنیم، اگر نسبت به سرقتهای
بزرگ، فقر بینظیر مردم، زندانهای پرفاجعه، و میلیونها هموطنی که از کشور رفته و میروند،
و نسبت به خودفروشی، فروش اندامهای بدن، و و و و و و هزار «و» ی دیگر بیخیال نیستیم،
میرسیم به اینکه درمان واقعی چیست؟ و کیست؟
یکی میگوید من شاهزادهام! میآیم با کمک سپاه و بسیج درمان میآورم! یکی میگوید
کاری نمیشود کرد، منتظر باشیم تا خود مردم منفجر شوند. یکی میگوید چشم به درون
همین جذام سرطانی بدوزیم شاید سلول سالمی از آن بیرون بیاید.
راستی راستی و براستی راهحل چیست؟ درمان و دکتر واقعی کیست؟
در میان این واویلای درمان کجاست و به این و آن متوسل شوید، کسی هست که هیچ
نمیگوید... بیسر و صدا و بیادعا مشغول تیز کردن تبری است. آتشی را مهیا میکند،
اسباب کار را درست میکند. آتشهایش و نیروهای آتش اندازش را آزمایش میکند. و هر
روز و شب تمرین میکند. و راه را نشان میدهد.
آیا این راه نجات بهتری نیست؟ آیا آتش برای سوزاندن مرکز غدهی چرکی که به کل
ایران ضعف و مرض میفرستد درمان واقعی نیست. آیا بهتر نیست که به این آتشباران کمک
برسانیم؟ و خودمان برای میهن خودمان مشغول کاری بشویم که مفید باشد و سراب نجات از
سوی این و آن را از ذهن و روح ما پاک کند؟
این کانونها که در قیام دیماه۹۶ درخشیدند
تاکنون رشد چشمگیری کردهاند. گسترش بسیاری یافتهاند. توانمندیهای بسیاری پیدا
کردهاند. تجربههایشان را جمع کرده و روزبهروز امید بیشتری را در دلهای
امیدواران ایجاد کردهاند.
اکنون یک پرسش پیدا میشود که از کجا معلوم که این راه نجات مفیدتر و مؤثرتر
باشد؟
این را از خود جذام باید شنید. و به تلاشهای مذبوحانه و هراسهای شبانه روزیاش نسبت به همین راه نجات نگاه کنید تا ببینید که تنها از این راهحل وحشت دارد. و شاید که خودش هم برای کور کردن این راه، خودش راهحلهای دیگر میسازد و به راهحلهای گمراهکننده و دلسرد کننده کمک میرساند. این واقعیت زمانهی ماست. اگر ایران سالم و شکوفا و مردم رها میخواهیم میتوانیم در این زمینه بیشتر اندیشه و کند و کاو کنیم.