۲۸مهر۱۳۹۹
بهقلم مسعود فرشچی
انتظار اینکه «بنگاه سخنپراکنی بریتانیا» (British
Broadcasting Corporation) که مأموریتش ایفای نقش بلندگوی تبلیغاتی وزارت
خارجه انگلستان است، از منافع ملی مردم ایران دفاع کند، سادهلوحی است. ولی از
آنجا که مجریان بیبیسی فارسی، اسامی ایرانی دارند و فارسی هم صحبت میکنند، شاید
بیننده یا شنونده، بهطور ناخودآگاه احساس کند که با افرادی ایرانی طرف است و انتظار
داشته باشد که حداقل حساسیت و احترام بهمنافع، حقوق و مبارزات مردم ایران را در
آنها ببیند و فراموش کند مأموریت این بلندگو، دفاع از همان سیاستی است که نه در
گذشتههای دور بلکه در همین قرن بیست و یکم بر ضد مقاومت مردم ایران علیه آخوندها،
همزمان با بمباران مجاهدین در اشرف، از زبان وزیر خارجهاش جک استراو چنین بیان شد:
«اگر در جریان بازگرداندن مجاهدین (توسط دولت عراق بهایران) ۲۰ تا ۶۰ نفر از مسئولان
مجاهدین هم اعدام شوند چندان اهمیتی ندارد.»
اما حتی وقتی سطح انتظار را در مدار واقعی یعنی بلندگوی تبلیغاتی وزارت خارجه
انگلستان تنظیم میکنیم باز هم بهزندهیاد شاملو حق میدهیم که بیبیسی فارسی را
«حرامزادهترین نوع سانسور» نامید و بهمردم هوشیار ایران درود میفرستیم که اسمش
را آیتالله بیبیسی گذاشتند.
مشکل بیبیسی فارسی این نیست که بهوظیفه تعریفشدهاش یعنی تبلیغ مواضع
وزارت خارجه انگلستان عمل میکند. کاش این کار را میکرد. گناهش بهعهده گرفتن نقش
مشمئز کننده متحد، پشتیبان، گاه خطدهنده و همواره حامی تمام عیار فاشیسم مذهبی
علیه مردم ایران است. در این مسیر بیبیسی پایهایترین اصول و مرز سرخهای حرفهای
رسانهای را هم نقض میکند.
چانه به چانه آخوندها دروغ میگوید، بر خلاف همه موازین اخلاقی و حتی قانونی،
بهمصاحبه با زندانی شکنجه شده در زندانهای رژیم میپردازد و سؤالات بازجوها را از
زندانی زیر بازجویی میپرسد، در بزنگاههایی که رژیم به دلایل مختلف در نقطه حضیض
قرار دارد به امداد رژیم میشتابد و سعی میکند به شیوههای مختلف رژیم را از گوشه
رینگ خارج کند، یا فلش را به جانب دیگری و عمدتاً مقاومت و مجاهدین برگرداند و گاه
حتی بهرژیم خط میدهد که چه موضعی بگیرد.
در سالگرد کودتای ننگین ۲۸ مرداد، بهجای
اینکه با شرم، عذر تقصیر بخواهد که در طراحی و اجرای جنایت سرنگون کردن تنها حکومت
ملی ایران در یک قرن گذشته مشارکت داشته، به مبارزان آزادیخواه و میهنپرست حمله
میکند، در حالیکه حتی خود رژیم در دفاع از جنگ ضدمیهنی کم آورده و اغلب مقاماتش
بهبازی «کی بود، کی بود، من نبودم» روی آوردهاند، با رذیلانهترین تحریفات، بهمقاومتی
که تنها بانی و پیش برنده سیاست صلح بوده حمله میکند و …
نمونهها بسیار فراتر از مجال یک مقاله است. بهگوشه کوچکی که واقعاً مشتی از
خروار است اشاره کنیم.
مجری بیبیسی رعنا رحیمپور، در جریان سرنگون کردن هواپیمای مسافری اوکراینی
با موشک سپاه پاسداران، تلاش برای تبرئه رژیم را بیاغراق فراتر از فرمانده موشکی
سپاه انجام داد. دو موضعگیری را مقایسه کنیم و ببینیم کدامش دفاع غلیظتری از رژیم
کرده، اول پاسدار حاجیزاده فرمانده موشکی رژیم:
«بعد از شنیدن این خبر آرزوی مرگ کردم. چهارشنبه صبح به مسئولان
اطلاع دادم.»
و حالا رعنا رحیمپور مجری بیبیسی:
«اگر که دونالدترامپ از توافق هستهای خارج نمیشد، تحریمهای
شدیدی علیه ایران وضع نمیکرد اگر که ایران رو وادار به واکنش نمیکرد، اساساً فضا
بهاین سمت پیش نمیرفت که ما بهاینجا برسیم.»
در همان مصاحبه مورگان اورتگاس سخنگوی وزارت خارجه آمریکا بهرعنا رحیمپور
گفت:
«شما در طول این مصاحبه، بهپروپاگاندای رژیم ایران ادامه میدهید
من متأسفم که شما چنین تصمیمی گرفتید.»
کسی که «پروپاگاندای رژیم ایران» را ادامه میدهد، آیا میتواند نسبت بهدشمن
اصلی رژیم بیطرف باشد؟ البته که نه. بهطور فعال در چرخه جعل و خبرسازی رژیم شرکت
میکند. ابتدا رژیم از طریق یک خبرنگار خریداری شده در روزنامه گاردین خبر جعل میکند.
سپس خبرنگار بیبیسی فارسی پاس را دریافت میکند و از طریق توییتر خود، به «انصافنیوز»
رژیم برمیگرداند و «انصافنیوز» هم خبر ساخته شده خود رژیم را بهشیوه بومرنگ
البته با رنگ و لعاب افزوده مدل رعنا رحیمپور بازنشر میکند. فقدان اخلاق و شرافت
روزنامهنگاری را در تکرار بیکم و کاست حرفهای رژیم درباره گردهمایی یکصدهزار
نفره ویلپنت با انعکاسات گسترده جهانی را تماشا کنید:
«فقط نیمی از حضار ایرانی بودند و بقیه لهستانی، چک، اسلواکی و
پناهندههای سوری در آلمان بودند که به یک دعوت فیسبوکی برای سفر به پاریس با ۲۵ یورو پاسخ داده بودند و با اتوبوس آورده شدند.»
این هم حلوا حلوا شدن توسط سایت رژیمی:
وجه شخصی این معامله داستان جداگانهای دارد که چرا اینچنین ادا و اطوار
اضافی برای آخوندها درمیآورد و قید آبرو و حیثیت حرفهای را میزند. داستانش مفصل
است که چگونه مخاطب، یعنی رژیم او را از فهرست ممنوعالمعاملهگی حذف کرد و این،
بیش از آنکه به درد شخص خودش بخورد (که میگوید هیچ دارایی در ایران ندارد) هدیهای
و پیامی به همسر ایشان آقای دومنیک هربرت، مدیر اجرایی سرمایهگذاری شرکت فیدلیتی
است که هم فارسی بلد است، هم بهایران تردد دارد و هم «در راه سرمایهگذاری
تلاشهای زیادی برای نوسازی کشور انجام میداده.»
رعنا رحیم پور را دیدیم که با انتخاب «ادامه پروپاگاندای رژیم ایران» چگونه
فراتر از فرمانده موشکی سپاه، رژیم را در جریان سرنگون کردن هواپیمای مسافری تبرئه
کرد؟ حالا فرناز قاضیزاده را ببینیم که در قتلهای زنجیرهای مدافع رژیم میشود.
باز هم مقایسه کنید با هر آنچه آخوندها و اطلاعاتیهای رژیم در دفاع از جنایتشان
گفتهاند. خانم خبرنگار بیبیسی فارسی که البته قبلش ۷سال در انواع و اقسام رسانههای رژیم در داخل ایران کار کرده و
حتی مجری صدا و سیمای رژیم هم بوده در برنامه تلویزیونی بهطور علنی میفرمایند:
«سازمانهای امنیتی در تمام جهان «علیهالسلام» نیستند و چرا
جمهوری اسلامی نباید مخالفان سیاسی خود را به قتل برساند؟»
لابد در بیت خامنهای با شنیدن این سؤال غریو «آورین، آورین» به آسمان بلند
شده!
یکمشت دیگر از این خروار دروغسازی و جعل و ضدیت هیستریک با هر جنبش آزادیخواه
و ملی ایرانی را هم ببینیم.
سیاوش اردلان هم از قماش خبرنگاران کینهای بیبیسی نسبت به قیام و براندازی
و هر نوع مقاومت است. در شهریور امسال، وقتی شایعه معامله انگلستان با رژیم مطرح
شد و گفته شد که انگلستان پذیرفته که ۴۰۰ میلیون
پوند بدهی را همراه با بهره ۴۰ساله بهعنوان
باج در قبال آزادی نازنین زاغری بهرژیم بپردازد، این موضع را گرفت:
«… با شیرجه برم توی خبرهای خوب… دولت
بریتانیا بعد از ۴۱ سال بالاخره دیروز
قبول کرد که ۴۰۰ میلیون پوند به
ایران پول بدهکاره و دنبال بازپرداخت این پوله. با بهره…. حالا وسط این
تنگدستی، هم یه پول خوبی به خزانه کشور میرسه هم اینکه نازنین و
ریچارد دوباره به آغوش هم برمیگردند… هورااااا»
جای شکرش باقی است که در توییتر تعداد کاراکترها محدود است و نتوانسته بیشتر
از پنجتا الف در آخر «هورا» بگذارد. آن روی سکه این والگی و شیدایی در برابر
رژیم، ضدیت هیستریک با براندازان است. بهطوریکه حتی در ویکیپدیا که معمولاً
بسیار دستبسته برخورد میکنند و اصل را بر توصیفات خود فرد در مورد خودش میگذارند،
در مورد این فرد نوشتهاند:
«برخی از مخالفین جمهوری اسلامی، بر این باور هستند که سیاوش
اردلان در شبکههای اجتماعی به مخالفان جمهوری اسلامی حمله میکند، عملی که برخلاف
آییننامه بیطرفی بیبیسی است»
در ادامه پیشی گرفتنهای مجریان و «خبر»نگاران بیبیسی بر نفرات رژیم این
نمونه را هم از سیاوش اردلان ببینیم. آیا ظریف و عراقچی یا حتی پاسدار سلامی و
حاجیزاده با این صراحت از تسلیحات هستهای برای رژیم دفاع میکنند؟
«داشتن سلاح هستهای هر خوب و بدی داشته باشه یک عامل بازدارنده
نظامی است و کسی به دارنده چنین سلاحی حمله نمیکنه.»
وضعیت بقیه معلومالحالهای این بنگاه سخنپراکنی هم تفاوتی با این چند نمونه
ندارد.
نکته این است که فضاحتهای جریانواری که یک نمونهاش برای بیآبرو کردن یک
رسانه کافی است، به بیبیسی که میرسد عکس میشود؛ یعنی اگر جایی را پیدا کنیم
چنین فضاحتهایی با بیبیسی در کار نباشد، باید به بیبیسی بودنش شک کرد.
در پایان به یک نکته هم از پیشینه تاریخی بیبیسی اشارهکنیم که به شناخت
امروزین این بنگاه سخنپراکنی کمک میکند.
جمله بهظاهر عادی «اینجا لندن است و اکنون ساعت دقیقاً ۱۲ نیمهشب است» برای آشنایان با تاریخ
معاصر ایران یادآور یکی از تلخترین روزها در حافظه تاریخی ملت ماست. این پیام،
رمز عملیات آژاکس (عملیات کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق فقید) بود که از رادیو بی.بی.سی
پخش شد. آرمان آزادی که خلق ما تا همین امروز سنگینترین بهای متصور را برایش
پرداخته و حق حاکمیت ملی، کنترل ثروتهای کشور به دست خود مردم و قرار گرفتنشان در
مسیر رفاه و آسایش، ۶۷ سال پیش محقق شده بود.
ولی کودتای ارتجاعی ـ استعماری ۲۸ مرداد ۳۲ آن را نابود کرد.
منظور از این یادآوری، بازخوانی تاریخی نیست که اغلب از آن مطلعیم. بحث، بحث
امروز است و هدف این است که فراموش نکنیم با چه موجودیتی با چه ماهیتی طرف هستیم.
ازنظر آنها همیشه نیمهشب است. ولی مردم ایران با
مقاومتشان طلوع سپیدهدمی را رقم میزنند که بساط شبپرستان را از ایران برای همیشه
جارو میکند.
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------