«به آرامی آغاز به مردن می کنی...»
پابلو نرودا (زاده ۱۲ژوییه۱۹۰۴ ـ درگذشت: ۲۳سپتامبر۱۹۷۳)، شاعر و دیپلومات شیلیایی و برنده جایزهی ادبی نوبل سال ۱۹۷۱. از خردسالی به شعر و ادبیات علاقمند بود و نخستین مقاله اش در ۱۶سالگی در یک روزنامه محلی به چاپ رسید. در هنگام دانشجویی انتشار مجموعه های شعرش او را به شهرت رساند.
هنگامی که کنسول شیلی در مادرید (اسپانیا) بود، جنگ داخلی اسپانیا درگرفت و
در جریان این جنگ بود که با سیاست آشناشد و به هواداری از کمونیسم پرداخت. در همین
سالها بود که با فدریکو گارسیا لورکا، شاعر نامدار و شهید جنگهای داخلی اسپانیا،
دوست شد و این دوستی به پیوندی عمیق راه یافت. زمانی که کنسول شیلی در پاریس شد،
در انتقال و یاری رسانی به پناهندگان جنگ اسپانیا به فرانسه فعال بود.
نرودا در سال ۱۹۴۵به شیلی برگشت و در
سنای شیلی به عنوان سناتوری کمونیست راه یافت و رسماً عضو حزب کمونیست شیلی شد. در
سال ۱۹۴۶ با شروع سرکوبی مبارزات کارگری و حزب کمونیست
به زندگی مخفی روی آورد و در سال ۱۹۴۹ مخفیانه
به آرژانتین گریخت و چند سال بعد به شیلی بازگشت.
در دههی ۱۹۶۰ از مخالفان
سیاست آمریکا، به ویژه در جنگ ویتنام بود.
در سال ۱۹۷۰ از ریاست جمهوری
سالوادور آلنده در شیلی حمایت کرد.
در سال ۱۹۷۱ برنده جایزه نوبل
ادبیات شد.
۱۲ روز پس از کودتای آمریکایی پینوشه در شیلی که
به قتل آلنده منتهی شد، در بیمارستانی در شیلی درگذشت. در همان زمان شایع شده بود
که مأموران حکومت کودتا به فرمان پینوشه او را به شهادت رساندند.
مجموعه اشعار نرودا و بیشتر آثار او، بارها، به فارسی ترجمه شده است.
شعر «به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر...» نرودا، برگردان احمد شاملو را در
زیر می خوانید:
«بهآرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر بردهی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ...
اگر روزمرهگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی...
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رؤیاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقلّ یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت اندیشی بروی...
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن»!