به قلم رامین سعادت قریب
ضرورت مسأله
بعد ازقیام دیماه که قیام فرودستان وگرسنگان بود، حامیان سلطنت به این تفکر
دامن زدند که بازگشت سلطنت میتواند یک جانشین برای ولایت فقیه باشد!
بررسی این مهم، از آنجا حائز اهمیت است که اگر در شرایط فعلی بر گزینهای ( به عنوان جانشین جمهوری اسلامی) تکیه کنیم که توان سرنگونی
را به لحاظ تاریخی، سیاسی و قدرت اجرایی نداشته باشد، بدون تردید به مردم آدرس غلط
داده، آنها را در پی سراب روانه کرده و پتانسیل آنها را به هدر داده ایم!
نگاهی به تاریخ و امکان احیاء سلطنت
در تاریخ انقلاب فرانسه به عنوان سرمنشاء انقلابات در جهان معاصر با تودههای
گرسنهای مواجه میشویم که دریافته بودند،چه درخانه بمانند، چه شورش کنند، کشته
خواهند شد!
درنتیجه سربه شورش برداشتند و راهی کاخ ورسای شدند تا سلطنت لویی شانزدهم را
درهم پیچیدند! این انقلاب متکی بر طبقه بورژوازی جوان وتازه نفس فرانسه بود. تنها
نقصان این انقلاب این بود که در آن رهبری قیام نتوانست به بلوغ کافی دست یابد و
خود را عرضه کند. به همین دلیل هم بعداز سرنگون کردن پادشاه فرانسه انقلاب با خلاء
رهبری ذیصلاح مواجه شد!
این پدیده خود را در دست بدست شدن قدرت و کشمکشهای بسیار پس از سرنگونی
لویی شانزدهم نشان داد.
ازدوران «روبسپیر» که جواب همه مشکلات را با تیغه گیوتین میداد تا آنجا که
«دانته» قهرمان انقلاب را هم به زیر تیغ گیوتین برد و تا خود او که وی نیز سرش را
زیر گیوتین ازدست داد، تا امپراطوری ناپلئون و بناپارتیسم و تا برگرداندن لویی
هجدهم به سلطنت برای مدتی کوتاه...
در همه این کشاکشها اما یک نظریه به اثبات رسید و آن اینکه فرانسه بعداز
انقلاب کبیر با هر فراز و نشیبی دیگر به دوران سلطنت بازنگشت!
دومین انقلاب بزرگ اجتماعی که دراوایل قرن بیستم رخ داد، انقلاب اکتبر بود.
در این انقلاب لنین توانست با تشکیل حزب کمونیست دریک مبارزه سیاسی هوشمندانه به
سلطنت تزاریسم درروسیه پایان دهد.
طرفداران تزاریسم که به روسهای سفید مشهور هستند، هنوز در کافههای پاریس
ودکای روسی مینوشند و منتطرندکه قوای ژنرال دنیکین افسر ارشد ارتش تزار، مسکو را
فتح کند و آنها پیروزمندانه به مسکو بازگشته و تزاریسم را دوباره احیا کنند!
اما با گذشت صدسال اگر چه کمونیستها مجبورشدند قدرت را تحویل بدهند اما
گزینهي بعدی نیز طرفداران تزار نبودند و تاریخ اثبات کردکه روسهای سفید بعد از
تشییع جنازه دنیکین باید همچنان درانتظار بمانند!
به افعانستان میرویم. محمد داوودخان دریک کودتا محمدظاهرشاه را سرنگون میکند
و پایان سلطنت و آغاز جمهوی را اعلام میکند. درگردش قدرت، کمونیستها حکومت را
ازاو میگیرند. در زمان کمونیستها هم
درگردشهای خونین قدرت از «نورمحمد ترهکی» به «حفیظ الله امین» و پس از آن به
«ببرک کارمل» و سپس به «نجیب الله» میرسد.
طالبان کمونیستها را سرنگون میکنند وعقب افتادهترین نوع حکومت سیاسی را بر
افغانستان حاکم میکنند. پس از آن طالبان نیز درحمله ائتلاف سرنگون میشوند اما
جایگزین آنها، فرزندان محمد ظاهرشاه نیستند! بلکه نظام جایگزین، یک نظام جمهوری
است. اگرچه آمریکا اسپانسر تمام عیار این حکومت است اما درنظر آمریکاییها نیز
جایگزین سیاسی طالبان، نه سلطنت، بلکه یک جمهوری دموکراتیک است.
برای اطلاع از مثالهای تاریخی بیشتر میتوانیم به سرنوشت پادشاه عراق، ملک
فیصل و ملک ادریس لیبی و هایلاسلاسی حبشه و ژان بدل بوکاسای افریقای مرکزی و ...
هم مراجعه کنیم.
نتیجه یکسان است! حتی یک مورد هم یافت نمیشود که نظام سلطنتی در این کشورها
دوباره احیا شده باشد!
قشر بندی جامعه ایران، پیش و پس از انقلاب
انقلاب درتعریف نهایی، شورش طبقات ستمدیده بر علیه طبقات ستمگر است.
درانقلاب ۵۷ برخلاف تبلیغات
مغرضانه و هجوآلود که بیشتر جنبه طنز دارند(انقلاب از سر سیری و ...) این طبقه فرودست
جامعه ایران بود که به رهبری روشنفکران آن زمان به میدان آمدند. آیا کسی هست که
بتواند حلبی آبادها، استانهای محروم، و حتی نفی آزادیهای سیاسی، سانسور،تک حزبی
بودن و... را نفی کند؟
و افسوس که فرق جامعه ایران، قبل از انقلاب ۵۷ با بعداز ۵۷ در این است
که لایه میانی جامعه (قشر متوسط) که قبل از ۵۷ وجود داشت درحاکمیت آخوندها نابود شد. در نتیجه جامعه ایران به
دوقطب گرسنگان و ثروتمندانی که تماماً دردایره قدرت سیاسی هستند تقسیم شد.
گاه چنین است که فقدان چنین لایهی میانی در زمان جمهوری اسلامی و حضور آن
درزمان شاه این تصور غلط را ارائه میدهد که گویا قشر وسیعی از جامعه ایران در آن
دوران وضعیت مناسبی داشته اند. البته پرواضح است که
در مقایسه سیاهی نکبت آخوندی، خاکستری روشنتر است اما این هرگز نباید ما را از
نیل به روشنایی و سپیدی بازدارد!
واقعیت این است که طبقه فرودستان چه درزمان شاه و چه درزمان جمهوری اسلامی
همواره تحت ستم بودند ودرتأمین معاش روزانه خود ناتوان! ازتفاوتهای ظاهری نظام
سلطنتی با نظام آخوندی که بگذریم و به ریشههای یک انقلاب اصیل برویم واضح است که
طبقات زحمتکش ایران دراین دونظام سیاسی به یک میزان از حقوق و مزایای اجتماعی بیبهره
بودهاند.
تفاوت مجریان حکومتی پیش و پس از انقلاب
خمینی با اهرم جنگ و سرکوب نیروهای سیاسی تمام نیروهای مولد انقلاب ضد سلطنتی
را نابود کرد و اساس حکومت خود را بر بیهویتترین و بیریشهترین طبقات یعنی لمپنها
که درعلم طبقات به آنها پتی پرولتاریا میگویند قرارداد. یعنی طبقاتی که خود فاقد
تولید هستند وبرای بقای خود نیاز دارند توسط طبقه حاکم اجیر شوند. کما اینکه تمام
سپاهیها و بسیجیها و وزیران ونمایندگان مجلس این حکومت ازدرون همین عناصر لمپن
وبیطبقه برخاستهاند. این درحالی است که در دوران شاه، کارچرخانان مملکتی طیفی از
طبقه بورژوازی و تکنوکراتهای وابسته بودند.
با اینهمه نه طبقه لمپن جمهوری اسلامی و نه طبقه شبه بورژوازی در دوران
سلطنت، هیچکدام طبقات مولد جامعه نبوده و نیستند.
خواسته قیام فرودستان چیست؟
همانطور که گفتیم نه لمپنهای جمهوری اسلامی و نه آن طبقه شبه بورژوای هرگز
نیروی مولد(تولیدکننده) نبوده و نیستند. این درحالی است که انقلاب فرودستان،
انقلاب نیروهای مولد است. انقلاب طبقهای است که چرخهای صنعت و کشاورزی و کارخانهها
و کارگاهها و ... را در دست دارد و میخواهد درحاکمیت سیاسی جامعه شریک باشد و
خود امور را بدست بگیرد. چنین خواستهای طبعاً در یک نظام جمهوری و دموکراتیک که
دربرگیرنده رأی عموم جامعه فرودستان است پاسخ مناسب خود را خواهد یافت. امری که با
جابجایی یک طبقه یعنی طبقه آخوند با خاندان یا طبقه مرفه سلطنتی محقق نخواهد شد. این عناصر درصورتی میتوانند نقشی درانقلاب آینده داشته
باشند که هژمونی طبقات فرودست و زخمخورده ازحاکیمت ولایت فقیه را بپذیرند و از
طبقه خود خروج کنند!
این همان برهانی است که به ضرس قاطع نشان میدهد، امکان بازگشت به گذشته و
جابجایی طبقهای با طبقه دیگر، وجود نداشته و چنین چیزی نمیتواند خواست عموم برای
برقراری جامعه ای مبتنی بر آراء مردم را محقق کند.