۲۰ خرداد ۹۹
بسوی روشنایی
در قسمت پنجم به دو
موضوع پرداختیم که هر دو موضوع، زمینههای کار کرد و اجرایی شدن مفاهیم و اهداف
انقلاب درونی مجاهدین هستند:
۱ ـ مریم
رجوی در سال۱۳۶۴ روی موضوعی انگشت
گذاشت که بت و تابو شکستناپذیر هزاران ساله بشر بوده و با فکر و شخصیت و حواس
آدمی عجین شده است: اندیشهی جنسیتی. گفتیم که طبعاً برای درک درست آن، هر کسی
باید به جوهر انسانی خودش بازگردد. توضیح دادیم که تبلیغات افسارگسیخته با انواع
آخوندگفتار و آخوندنوشتار علیه این تحول در درون مجاهدین، مبین افکار قرونوسطایی
و عقبماندهی آخوندها است که همیشه هم با ادبیات مستهجن و لمپنیسم بارز میشود.
۲ ـ تشکیلات
و انسجام و نظم و هماهنگی، یک ضرورت اجتنابناپذیر در یک مبارزه جدی و هدفمند است.
رژیم جمهوری اسلامی چند دهه تلاش کرده است این تشکیلات را از هم بپاشد تا بقای
طولانیمدت نظامش را تضمین کنند. وقتی هم از پس پایداری مجاهدین برنیامد، برچسب
«قلعهی الموت» را علم کرد و روی آن تبلیغات دیوانهوارش را سوار نمودند.
اکنون ببینیم تبلیغات و فرافکنی تحت عناوین «فرقه» و «سکت» و «تفتیش عقاید»
علیه مجاهدین چه هدفی را دنبال میکند.
نقد مداوم خود در مسیر آینده
یکی از دستآوردهای انقلاب درونی مجاهدین، پاسخ فردی و جمعی آنها به پیچیدگیهای
روحی و روانی انسان است. از آنجا که هر انسانی دارای فکر، آرزو، تصور و رؤیا،
تمایل، خواسته، اختیار، انتخاب و رابطه با دنیای بیرون از خود دارد، بهطور طبیعی
با همین مشخصهها در مناسبات اجتماعی به فعالیت و کنش و واکنش با خود و با دیگران
میپردازد.
در بیرون از یک تشکیلات مبارز و هدفمندٍ دارای استراتژی سیاسی و جهانبینی ــ
مثلاً یک خانواده، یک اداره، یک تیم ورزشی و... ــ هیچ نیازی به هماهنگی مداوم بین
مشخصههای فکری، تمایلات، انتخابها و... نیست. چرا که هدف واحد و مشترکی بین آنها
مد نظر نیست و دنبال نمیشود. به همین دلیل هرگز بین این نهادهای مستقل اجتماعی
مناسبات انتقادی یا جلسات مداوم هماهنگی و تلاش برای یگانگی با هم وجود ندارد و
نیازی هم به چنین مناسباتی نیست.
در مجاهدین یا هر گروه سیاسی هدفمند دیگر که با تشکیلاتشان شناخته میشوند،
ضرورت هماهنگی فکری و عملی و درک متقابل و مناسبات انتقادی، یک کار مداوم و همیشگی
در بستر یک مبارزه جدی سیاسی است. در مجاهدین بهطور خاص پس از انقلاب درونی، شاهد
بسیاری نشستها و جلسات اینچنینی هستیم. باید یادآوری و تأکید نمود که در مجاهدین
بیشترین نقد خود و دیگران جریان داشته و به یک امر رایج و روش زندگی مبارزاتی
تبدیل شده است.
یک تجربه و دستاورد مهم انقلاب درونی
مجاهدین در پرتو دستآوردهایشان از انقلاب درونی و با تداوم و استمرار نقد
خود و دیگران در جلسات کوچک و بزرگ، به مکانیزمهایی از انسانشناسی و روانشناسی
دست یافتهاند که شاید در کمتر احزاب و سازمانها و گروهها بشود نظیر آن را یافت.
مجاهدین دستآوردها یا کمبودهای سیاسی و مبارزاتی و نیز اشکالات مناسباتیشان را
فردی و جمعی نقد و بررسی میکنند. مجاهدین حتی دستآوردهایشان در نبرد با غول
اندیشهی جنسیتی را هم مورد نقد و بررسی قرار میدهند و خودشان را جمعی ارتقا میدهند.
بیشک در چنین فرهنگی از مناسبات انسانی میتوان به ریشه و اساس بسیاری از
گرهها و رنجهای بازدارندهی یگانگی و تعالی مناسبات اجتماعی پی برد. با مسلح شدن
به چنین فرهنگ و نگرشی میتوان به ریشه و اساس مشکلات قرنهای بشری هم پی برد.
مجاهدین این مشکلات را بهطور عام در دو عنصر تعریف و شناسایی میکنند: فردیت
فروبرنده و اندیشهی جنسیتی. خودشان هم مدام این دو عنصر را بین خودشان نقد و بررسی
میکنند تا قوانین و راهکارهای مبارزه با آنها را درآورند.
چنین مناسباتی از سالها پیشبین مجاهدین رواج یافته، آنها را پالایش و
پایدارتر و آگاهتر و نیز در قبال جمع و دیگران افتاده و متواضع نموده است. آنها
عبارتی را بارها بین خودشان تکرار کرده و بدل به یک باور شده است؛ و آن اینکه
باید به این درجه از مرتبت و افتخار برسند که روزی در محضر مردم ایران خود را نقد
کرده و بخوانند و مختصات خودشان را به مردم گزارش بدهند.
ای کاش ایران...
این نقد و بررسی مداوم که پس از انقلاب درونی، شتاب و عمق بیشتری یافته و
مجاهدین را انسانشناس و بسابسا بیش از همیشه آخوندشناس و دیکتاتورشناس نموده است،
در تبلیغات توأم با دروغهای نجومی و حیرتانگیز کارگزاران اطلاعاتی و همسویان با
جمهوری اسلامی، عناوین «فرقه» و «سکت» و «تفتیش عقاید» داده شده است! ای کاش ایرانزمین
پر از این «فرقه»ها و «سکت»ها بشود تا با هدف گرفتن ریشههای فساد و تباهی اخلاقی
و سیاسی و اقتصادی نظام ولایت فقیه، معلوم شود که فردیت و جنسیت لجامگسیختهی ناشی
از نگرش و تفکر پلید آخوندی ــ در هیأت ولایت فقیه ــ چه به روز زندگی مردم و فرهنگ
و مناسبات اجتماعی و انسانی در ایران آورده است. مفهوم عینی چنین واقعیتی از زبان مردم
این روزگار ایرانزمین، این است که: «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»!
آن روی جریان داشتن چنین نقد و انتقاد فردی و جمعی این است که رژیم آخوندی و
همسویان فکری و عملیاش هنوز قرنها با دستآوردهای انسانی مجاهدین فاصله دارند.
گفتیم که هر کس بخواهد مضمون حقیقی این انقلاب و اثرگذاری آن را بر مبارزه و
پایداری و زندگی روزمرهی مجاهدین درک کند، نخست باید از هر چه آخوندگفتار و آخوندنوشتار
فاصله بگیرد و به جوهر انسانی خویش مراجعه نماید.
تفاوت دو استثمار در دو نظریه
در شمارهی چهارم این مقالهها یادآوری کردیم که در زمینهی مبارزه با استثمار،
مجاهدین به کشفی نائل آمدهاند که فراتر از کشف استثمار در ارزش اضافی توسط فیلسوف
و اندیشمند بزرگ کارل مارکس است. اکنون به این موضوع میپردازیم.
آنچه مارکس در حیطهی کار و تولید و مناسبات بین کارگر و سرمایهدار با عنوان
«ارزش اضافی» کشف نمود، در زمان خود یک انقلاب در نگرش به فاصلهی طبقاتی و علت شکلگیری
استثمار بود. از همین کشف مارکس هم بود که «استثمار» مفهوم جدیدی یافت.
نکتهی قابل توجه این است که کشف مارکس در استثمار صنفی با کشف مجاهدین در زمینهی
تفکر جنسیتی، دو تفاوت را نشان میدهد:
۱ ـ مارکس
قوانین مناسبات تولید و کیفیت ابزار تولید را مدون نمود که بین کارگر و کارفرما و
سرمایهدار شکل میگیرد؛ اما مجاهدین بر نوعی اندیشه تأکید کردند که پیچیدگیهای
آن بسا فراتر از پیچیدگیهای مناسبات تولید است.
۲ ـ مارکس
شکلگیری استثمار را بین دو طبقهی اقتصادی و اجتماعی بررسی کرد؛ اما مجاهدین ریشهی
استثمار را در چگونگیِ تفکر نوع بشر بررسی کرده و میکنند. این چگونگی اندیشیدن وقتی
به تفکر جنسیتی راه میبرد، قدمت آن به پیشینهی حضور انسان در زمین میرسد؛ در حالی
که استثمار بر مبنای ارزش اضافی بر اثر مناسبات تولیدی و مالکیت بر ابزار تولید طی
قرن ۱۸ و ۱۹میلادی
مدون شد.
چراغی بر نبرد اندیشه و غریزه
آنچه مجاهدین به آن رسیدند میتواند چراغی بر تاریکخانهیی به قدمت قرون
متمادی بیاندازد؛ تاریکخانهیی تحت عنوان «غریزهی جنسی» که خرد و اندیشهی بشر را
به گروگان گرفته است. طبق این نظریه، اندیشهی جنسیتی همان نوع نگرش و تفکر دربارهی
زن و مرد است که راهنمای مهاجم بودن غریزهی جنسی میباشد. هر چه تفکر جنسیتی بیشتر
شناسایی شده و با آگاهی نسبت به قانونمندیهای آن عقب رانده شود، اندیشهی یگانگی و
برابری به یک فرهنگ تبدیل میگردد و غریزهی جنسی هم به مهار درآمده و تفکر و تعقل
و خرد جای آن را میگیرد.
این نظریه با تقسیمبندی یا لایهبندی مغز انسان عجین و منطبق است. مغز انسان
دارای سه لایه است: لایهی زیرین محل انعکاسات غریزی، لایهی میانی محل انعکاسات مشروط
و لایهی فوقانی که علائم ثانویه نام دارد، محل تفکر و تکلم است. تفاوت اصلی بین
مغز انسان با حیوانات دیگر نیز در لایهی علائم ثانویه است.
بنابراین وقتی غریزه بر تفکر پیشی میگیرد، لایه تکاملیافتهی مغز انسان به خدمت
لایهی مشترک با حیوانات درمیآید. در این تحول یا افول، اختیار بر مبنای آگاهی و تفکر
به جانب بیارادگی و انعکاسات غریزی سقوط میکند. نتیجهی عکس این فرایند، این مفهوم
را تداعی میکند که پس میتوان با قوای تعقل و خرد و آگاهی، بر قوای غریزی و خودبخودیگرایی
غلبه نمود و پیروز شد.
مجاهدین اینگونه با مفاهیم برآمده از انقلاب درونی، در مبارزه با سمبل فردیت
و جنسیت لجام گسیختهی که در نظام ولایت فقیه تبلور یافته، کمربندهایشان را محکم کرده
و مبارزه را ادامه دادهاند.
در آخرین شمارهی از این سلسله مقالهها، بحثهای آلترناتیو و وظیفهی ملی و تاریخی
را تشریح خواهیم کرد.
ادامه دارد...