۱۷خرداد ۱۳۶۵- ۷ژوئن۱۹۸۶.
پروازی برای صلح و آزادی
روز هفدهم خرداد یادآور شکست توطئهیی است که در دهه۶۰ علیه مقاومت ایران و بهویژه علیه رهبر این مقاومت در فرانسه
طراحی و بهمرحله اجرا گذاشته شده بود.
رژیمخمینی در آنزمان با بندوبست با دولت
دستراستی فرانسه برای خودش کیسهها دوخته بود و چشمانتظار اینبود که با حذف
رهبرمقاومت، نفس راحتی بکشد و رؤیاهای توسعهطلبانه رژیمش را برای برپایی
امپراطوری موردنظر خمینی و بلعیدن عراق، محقق کند. اما مقاومت ایران، با پروازی
برای صلح و آزادی، همه خواب و خیالهای خمینی و رفسنجانی را برای بهدامانداختن و
ازبینبردن رهبری اینمقاومت در فرانسه، باطل کرد
در پی قریب ۱۰روز کشاکش سهمگین
سیاسی و امنیتی که ممانعت دولت وقت فرانسه از عزیمت رهبرمقاومت، موجب آن شده بود،
سرانجام مسعودرجوی در بعدازظهر روز ۱۷ خرداد مقارن با عیدفطر، از فرودگاه اورو
(evro) در شمال پاریس، با یک هواپیمای کوچک ۶ نفره در پروازی که رژیمخمینی لحظهبهلحظه آن را ردیابی میکرد،
و خبرگزاریها بلادرنگ عبور آن را از آسمان آنکشور گزارش میکردند، عازم خاک
عراق گردید تا در جوار خاک میهنش مستقر شود. فروردگاه اورو(evro)،
همان فرودگاهی بود که رهبرمقاومت ۵ سال قبل
از آن، در تابستان ۱۳۶۰ در یک پرواز
پر مخاطره از تهران تا پاریس، در آنفرود آمده بود.
تا ساعت ۵/۳ بعدازظهر روز ۱۷ خرداد ۱۳۶۵، جز
مسئولین ذیربط در مبدأ و مقصد و جز شمار اندکی از مجاهدین و برادران مسعود، کسی از
این پرواز مطلع نبود. اما در آستانه پرواز دیگر چیزی مخفی نماند و خبرنگاران هجوم
آوردند.
از آن روز تا امروز، با گذر از بیش از سه دهه مسیر پرفراز و نشیب، اکنون
کشتی سیاست استمالت از رژیم ولایتفقیه، بهگل نشسته است.
مقاومت ایران در تمام این سالیان از اینسیاست بهعنوان راهبندی برای آزادی
و رهایی مردم ایران صحبت کرده است و از دنیا خواسته است که دست از حمایت فاشیسم
مذهبی حاکم بر ایران که تهدید بزرگ جهانی است، بردارند و بهخواستهای آنتن ندهند.
متقابلا رژیم آخوندی نیز با زبان خاص خودش، پشتیبانیهای خارجی از خودش را
«امدادهای غیبی» نامیده است. با همینگونه «امدادهای غیبی» بوده است که مجاهدین
وارد لیستهای تروریستی شدند و کودتای ۱۷ژوئن ۲۰۰۳ در
فرانسه شکل گرفت.
اسم اینسیاست «امداد غیبی» را هر چه بگذاریم، دو چیز مْسُلم است.
یکی اینکه هیچچیز، ناهویدا و ناآشکار باقی نمیماند و بازیگران آن، امثال
آقای شیراک و امثال جکاسترا، وزیر خارجه پیشین
انگلیس، که در مماشات و معاملهگری با دیکتاتوری تروریستی حاکم بر ایران، تن بهبمباران
مجاهدین و حتی خواسته رژیم مبنی بر استرداد و حلقآویز ۶۵ یا لااقل ۲۰ تن از
رهبران مجاهدین هم داده بود، بهروشنی میدانند که چه میکنند، چه میگیرند و چه
میدهند ...
حقیقت مْسُلم دوم این است که بهای سیاست امداد غیبی و استمالت از دیکتاتوری
وحشی حاکم بر ایران را مردم و مقاومت ایران و بهویژه مجاهدین، با رنج و خون و
گوشت و پوست خود میپردازند. اینسیاست البته با تاراج سرمایههای ملی مردم ایران
بر سر میزهای معامله با مماشاتگران همراه بوده است.
اکنون اما، بهنظر میرسد که در اطراف و اکناف جهان، پاسخ متقابل ملت ایران و
صدای مقاومت و مجاهدانش که در طول اینسالیان با فدیه و فدا و پاکبازی حداکثر،
جسارت و ریسکپذیری هرچهبیشتر و رسم پایداری تابهآخر همراه بود، گوشهای شنوای
بسیاری پیدا کرده است.
بهروز ۱۷خرداد ۱۳۶۵، روز عزیمت رهبری مقاومت از فرانسه بهعراق بازمیگردیم.
عزیمتی که زمینهساز تأسیس ارتشآزادیبخش و «زهرخوردن» خمینی در جنگ ضدمیهنی و
درهمشکستن طلسم جنگطلبی او شد. جنگی با یک میلیون کشته و دو میلیون معلول و
مجروح و ۵۰شهر سوخته با چندمیلیون
آواره که رفسنجانی در ۱۸مرداد ۱۳۷۰ در نمازجمعه درباره آنگفت. «جنگ، بدون هیچ اغراق حدود
هزارمیلیارددلار خسارت داشت و حدود یکقرن درآمد نفت را در آنمایه گذاشتیم».
آن زمان تنها اینمقاومت ایران بود که بهتنهایی در برابر جنگطلبی جنونآمیز
خمینی سینه سپر میکرد...
مروری کوتاه بهرویدادهای پرواز
روز هفدهم خرداد ۱۳۶۵، هواپیمای حامل مسعودرجوی که چندسرنشین
بیشتر نداشت، فرودگاه اورو (EVRO) پاریس را بهمقصد عراق
ترک کرد. یک پرواز غیرمنتظره که رسانههای بینالمللی، مهمترین خبرهای خود را بهآناختصاص
دادند.
روزنامههای آنروز اروپا و آمریکا و خاورمیانه همگی بر روی درد اصلی رژیم
انگشت گذاشتند و اعمال فشارهای رژیمخمینی علیه اقامت و فعالیت رهبرمقاومت در
فرانسه را که حاکی از هراس شدید رژیم از دشمن اصلی و نیروی تهدیدکننده موجودیتش
بود، منعکس کردند.
رژیمخمینی بزرگترین دشمن و تهدید سرنگونی خود را در وجود اینمقاومت و رهبرش
میدید. بههمیندلیل از هزارها کیلومتر دور از مرزهای ایران نیز نمیتوانست وجود
او را تحمل کند.
در آنزمان رژیم جنگافروز خمینی تافرقسر در منجلاب جنگ ضدمیهنی فرو رفته
بود و سیاستهای پیروزمند صلح شورا و مقاومت قهرآمیز مجاهدین، طناب دار را بر
گلویش هرروز تنگتر میکرد. رژیم که تنها چاره را در خاموش و خنثیکردن قلب جنبش
مییافت، فشار سیاسی و تروریستیش را برای استرداد رهبرمقاومت و حداقل محدودکردن
کامل و جلوگیری از فعالیتهای بدونوقفه او، متمرکز کرده بود.
ایندر شرایطی بود که در صحنه بینالمللی تلاشهای عظیم مقاومت ایران علیه
جنگطلبی خمینی بهبار مینشیند. همزمان با سومین سالگرد انتشار بیانیه صلح و طرح
صلح شورای ملی مقاومت، بیش از ۵۰۰۰ تن از نمایندگان پارلمان و شخصیتهای
برجسته سیاسی و اجتماعی همراه با ۲۲۱ حزب، سازمان، جمعیت،
جنبش و گروه سیاسی، اتحادیه و سندیکای کارگری، انجمن و کمیته صلحخواه و بشردوست
بینالمللی از ۵۷ کشور جهان، با
امضای یکبیانیه جهانی، ضمن محکومکردن «سیاستهای جنگطلبانه رژیم قرونوسطایی
خمینی» حمایت خود را از «طرح صلح ۲۲اسفند ۶۱ که بهوسیله آقای مسعودرجوی، رهبرمقاومت
ایران، اعلام گردید و تاکنون علاوه بر استقبال شدید مردم ایران، از حمایت بینالمللی
وسیعی ازجمله تأیید مجمع پارلمانی شورای اروپا، پارلمان اروپا و بیش از ۳۰۰۰ حزب و سازمان و شخصیت سیاسی برخوردار گردیده است» اعلام
نمودند. ۶۰درصد امضاکنندگان اینبیانیه
جهانی را نمایندگان پارلمانها تشکیل میدادند که دستکم ۵۰۰ میلیون تن از مردم جهان را در کشورهای مختلف نمایندگی میکردند.
اتحادیههای کارگری امضاکننده بیانیه، انزجار دههامیلیون کارگر در کشورهای مختلف
جهان را از رژیمخمینی که جنگ را «بهمنظور سرکوب مقاومت سراسری و روبهگسترش
مردم ایران» ادامه میداد، ابراز نمودند. در میان امضاکنندگان بیانیه، ۶۰ وزیر و معاون وزیر، ۱۱ تن از
رؤسا و رهبران و نایبرئیسان بینالملل احزاب دموکراتمسیحی، لیبرال و سوسیالیست
در سراسر جهان، دههاتن از رئیسان پارلمانهای کشورهای مختلف و صدهاتن از رهبران
فراکسیونهای پارلمانی همراه با ۲۱۰ نماینده
پارلمان اروپا و ۴۸ عضو شورای اروپا بهچشم
میخورد. اسامی امضاکنندگان بیانیه جهانی در همانزمان در کتابی که ازسوی شورای
ملی مقاومت منتشر شد، درج گردیده است.
از سوی دیگر، تظاهرات و فعالیتهای مقاومت ایران علیه جنگطلبی و سرکوبگری
خمینی در داخل کشور و گامهای بلندی که مقاومت ایران در عرصه بینالمللی، در ایندو
زمینه، علیه دیکتاتوری مذهبی برداشت، بهراستی طاقت و تحمل خمینی را بهپایان
رساند و رژیم او بیشازاین، تاب تحمل اقامت و فعالیت رهبرمقاومت را در فرانسه
نداشت. از اینرو تصمیم گرفت که با گروگانگیری، شانتاژ و راهانداختن موج
انفجارات در پاریس و بالاخره با معامله و امتیازدادن، هر طور شده، مانع فعالیتهای
مسعودرجوی در فرانسه گردد. ایناقدامات بهخصوص وقتی جدیتر شد که رژیم پساز ۲۶بار توطئه برای ترور رهبرمقاومت بهایننتیجه رسید که اینکار
امکانپذیر نیست و فقط از طریق فشارگذاشتن برروی دولت دستراستی، میتواند اینخواسته
خود را عملی سازد.
در ۲۵بهمن ۶۴ کاردار رژیمخمینی در پاریس، بهدنبال سوءقصدهایی که در آنشهر
صورت گرفته بود، اعلام کرد.
«ما همواره مقامهای فرانسوی را از حضور عدهیی تروریست فراری در
خاک فرانسه مطلع نمودهایم» و «لازم است مقامهای فرانسوی بهاینامر توجه داشته
و برای تأمین امنیت داخلی، لانه فساد را ازبین ببرند».
یکماه قبلاز اینتاریخ، در ۲۶دی، هفتهنامه
فرانسوی VSD در مقالهیی تحتعنوان
«تهران خواستههایش را افزایش میدهد، بهای هولانگیز گروگانهای فرانسوی در
لبنان» نوشته بود.
«فعالیتهای سیاسی تبعیدیان محدود خواهد شد و حتی برخی از آنها
قربانی خواهند گردید. بهعنوان مثال، مسعودرجوی، رهبر مجاهدین خلق، که تا بهحال توسط
دو اسکادران ژاندارم در محل اقامتش در اورسوراواز حفاظت شده است، اینخطر وجود
دارد که یکی از نخستین کسانی باشد که بدوندفاع میماند».
در ۱۳ فروردین، شبهنگام، بمبی
در چند صدمتری اقامتگاه اورسورواز، منفجر گردید. فردای آنروز خبرگزاری فرانسه در
گزارش خود، درباره انفجار بمب «در چندصدمتری اقامتگاه تحتمراقبت مسعودرجوی،
رئیس شورای ملی مقاومت ایران، نیروی اصلی اپوزیسیون رژیمخمینی»، خبر داد. واضح
بود که اینانفجار، دیگر یکاخطار تلقی میشد و خبر از توطئههای بعدی میداد.
در ۲۶فروردین، رژیمخمینی
از طریق ارگان رسمی خود، روزنامه اطلاعات، خطاب بهدولت فرانسه تصریح نمود.
«اگر فرانسویها میخواهند در رابطه با ایران تجدیدنظر کنند، پایگاههای
منافقین را برچینند. چرا فرانسویها اسیر آمریکاییها بشوند؟ شما منافقین را از
کشورتان اخراج کنید، آمریکا خودش میداند آنها را کجا ببرد، بختیار و بنیصدر مال
شما؛ در چنین صورتی است که مردم ما باور خواهند کرد که فرانسه یککشور دوست است».
بهموازات انفجار بمب در نزدیکی محل اقامت و دستباز پیداکردن ایادی رژیم،
تحریکات و مراجعات افراد یکگروه مارکسیستی بهنام اقلیت، در اطراف اقامتگاه جریان
داشت که در اتحادعمل آشکار با یکسرویس فرانسوی، فعالان راست افراطی و سفارت
رژیم، بهحادثهسازی و جنجالآفرینی روزمره علیه رهبرمقاومت در اطراف اقامتگاهش
مبادرت میکردند.
درست مشابهاقدام شکستخوردهیی که در سالهای اخیر، وزارت اطلاعات رژیم انجام
داد و مزدورانش را بهاطراف مقر رئیسجمهور برگزیده مقاومت فرستاد تا سروصدا بهپا
کنند، در آنزمان هم آنها در یک توطئه مشترک رژیم و فرانسه به آنجا گسیل شده
بودند تا علیه حضور رهبرمقاومت عربده بکشند.
بهموازات فعالیتهای سیاسی رژیم آخوندی برای استرداد رهبرمقاومت ایران، رژیم
یکرشته طرحهای تروریستی علیه جان رهبرمقاومت ایران را هم پیگیری میکرد. اینطرحها
که تعداد آنها به۲۶مورد میرسید، در
تاریخ ۲۳اسفند ۱۳۶۴ توسط
مقاومت ایران افشا شدند. در سال۲۰۰۰ هم یککتاب
پرفروش بهنام «جاسوس خدا» در فرانسه که توسط «پاتریکراپیه»، نویسنده و سردبیر
هفتهنامه فرانسوی ژورنالدودیمانش، با همکاری دو مأمور سرویس ضدجاسوسی
فرانسه (DST) نوشته شده بود، ماجرای
دستداشتن رژیم آخوندی، و بهطور مشخص، سفارت رژیم در پاریس را در چندعملیات
تروریستی، که در سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ در پاریس باعث مرگ و جراحت شمار زیادی از شهروندان فرانسوی شده
و همچنین توطئه تروریستی گستردهیی را که برای ترور رهبرمقاومت ایران طراحی شده
بود، در ۴۲۰صفحه و با ذکر جزئیات
بازگو کرد.
همچنین رولانژاکار، نویسنده فرانسوی، در کتابش بهنام «قاتلان بدونمرز» (چاپ
۱۹۸۵ در پاریس) از دیگر طرحهای تروریستی
رژیم برای ازمیانبرداشتن مسعودرجوی خبر داد.
در چنین شرایط خطیری بود که شورای ملی مقاومت در اجلاس فوقالعاده روز ۲۳اردیبهشت ۱۳۶۵، یکهفته
پساز آخرین باری که عوامل رژیم با حمایت سرویسهای فرانسوی برای حادثهسازی به
اطراف اقامتگاه آمدند، بهاتفاقآرا تصمیم گرفت که مسئول شورا بهمنظور خنثیکردن
توطئههای رژیمخمینی و برای سازماندادن نیروهای نظامی مقاومت، بهجوار خاک میهن
در کشور عراق عزیمت کند.
۳هفته بعداز عزیمت به عراق،
کپی یکاحضاریه ازسوی دادسرای پاریس که دیرهنگام به اورسورواز رسید و شاکیان آن،
همانآلتدستهای ایرانی بودند، قسمتهای ناتمام سناریو را روشن کرد. بهنظر میرسد
برنامهریزان فکر مراحل بعدی را هم کرده بودند اما پیشدستی مقاومت، کارشان را
ناکام گذاشت.
در بیانیه اجلاس فوقالعاده ۲۳اردیبهشت
سال۱۳۶۵، شورای ملی مقاومت بااشاره به « توطئههای
پنهان و آشکار رژیمخمینی و حامیان بینالمللیاش که بااستفاده از آلتدستهای
”ایرانی“ خود، علیه مقاومت حقطلبانه و خونین مردم ایران» انجام میشود، و با
اشاره به شیوههای رایج رژیمخمینی «ازجمله گروگانگیری و شانتاژ سیاسی برای فلجکردن
جنبش» مقاومت آمده است. «درواقع آنچه شورای ملی مقاومت را برای دشمنان رهایی
ایران غیرقابلتحمل میکند، وفاداری شورا به اصل استقلال و سرسختی و پافشاریش در
دفاع از اینآرمان والاست.
نظربه همهی این ملاحظات، برای خنثیکردن توطئههای دشمن ازیکسو و
پاسخگویی بهالزامهای مرحله جدید تدارک قیام ازسویدیگر، محل اقامت آقای
مسعودرجوی، مسئول شورا، از اروپا به خاک کشور عراق منتقل میشود». شورای ملی مقاومت
در بیانیه خود تأکید کرده بود که شورا اینانتقال را برای گسترش و سازماندهی
نیروی نظامی مقاومت لازم میداند.
اما تا روز عزیمت هنوز راه بسیار پرپیچوخم و پرخطری در پیش بود. دولت
فرانسه وقتی که در اوایل خرداد از قصد مسعودرجوی برای ترک اینکشور و رفتن به
عراق بهطور رسمی مطلع گردید، در کمال شگفتی آنرا نپذیرفت.
گفتگوها در این باره چندینروز بهطول انجامید. دستآخر هم، فرانسه کشور
ثالثی را پیشنهاد کرد که مورد موافقت مجاهدین نبود. یکشب هم در حوالی نیمهشب،
فرستاده ویژه حسن دوم، پادشاه مراکش، از فرودگاه مستقیماً بهمحل اقامت رهبرمقاومت
ایران آمد تا ازجانب ملکحسندوم، او را بهعنوان میهمان ویژه، به مراکش دعوت
کند که طبعاً مورد قبول قرار نگرفت.
سرانجام مسعودرجوی بهدولت فرانسه اعلام کرد که با استفاده از حقوق قانونی
خود قصد دارد به سوئیس و به خانه برادر خود دکترکاظمرجوی برود.
حزب سوسیالیست سوئیس نیز ازاینپیشتر، او را برای دیدار و گفتگوی سیاسی دعوت کرده
بود.
دولت فرانسه که دیگر اینپیشنهاد را نمیتوانست رد کند، آن را قبول کرد و
هماهنگیهای لازم با حضور سفیر سوئیس در فرانسه در دفتر کار وزیر امنیت فرانسه
انجام شد. آقای سفیر بههنگام خداحافظی، پیشاپیش، ورود رهبرمقاومت به سوئیس را
خوشآمد گفت. حالا دیگر همهچیز حلوفصل شده بود...
اما ۴۸ساعت قبلاز حرکت،
ساعتی قبلاز غروب آفتاب و زمان افطار در ماه رمضان، استاندار استان والدواز
فرانسه با چندماشین اسکورت و اسکورت موتوری بهمحل اقامت مسعودرجوی آمد و اطلاع
داد آقای رجوی هماکنون باید بلادرنگ برای امر بسیار مهمی در دفتر وزیر کشور حضور
بههم برساند. وی مسعودرجوی را از توطئه دستگیری وی در سوئیس توسط اینترپل مطلع
نموده و بهاینترتیب مجدداً اجازه خروج لغو شد. همانروز آقای مهدی ابریشمچی طی
مصاحبهیی از توطئه رژیم برای ترور و یا دستگیـری و استرداد آقای رجوی در سوئیس
پرده برداشت.
و سرانجام درجریان یکدور مذاکره پرتنش دیگر، دولت فرانسه با عزیمت
رهبرمقاومت بهجوار خاک ایران موافقت کرد و روز ۱۷خرداد ۱۳۶۵ مسعودرجوی با یکپرواز
اختصاصی، پاریس را ترک کرد.
قسمتهایی از پیام تودیع رهبرمقاومت بههنگام ترک فرانسه
«من فردا از اینجا، از فرانسه، خواهم رفت. البته اینسفری است
فوقالعاده خطیر و سرنوشتساز، پر از خطر، خطرهای مختلف. قرار بود ۷-۸-۱۰روز پیش بروم. اما نشد، یعنی نگذاشتند. چندروزی خودم را بهمثابه
گروگانی یافته بودم اما بههرحال فردا خواهم رفت.
اگر بپرسید برای چه میروی، در یککلام میگویم که برفروزم آتشها بر کوهستانها.
و اگر بپرسید که فکرش را کردی که آنجا چه بر سرت خواهد آمد، خواهم گفت که ما
چه مجاهدین و چه شورا، تا جایی که میفهمیدیم و میتوانستیم بفهمیم، فکرش را کردیم.
ولی مگر میشه همیشه فکر همهچیز را کرد. مگر شرایط ما و انقلابیون، شرایط عادی
است. تا آنجاییکه من بهیاد دارم، در نقاط عطف در سر بزنگاههای خطیر و تاریخی
همیشه اینطور بود، شب سیخرداد اینطور بود، شب پرواز به پاریس همینطور بود و
خیلی شبها و روزهای دیگر. ما در کشاکشیم با مهیبترین نیروی ارتجاعی افسارگسیخته
تاریخ ایران، با خمینی. ایناز نظر داخلی. از نظر بینالمللی هم وقتی که ما شروع
کردیم، در شرق و غرب عالم هیچکس با ما نبود و هیچکس انقلاب و قیام جدیدی را بر
مردم ایران روا نمیدید. هیچکس خواستار دگرگونی بنیادی در میهن بهخونتپیده ما
نبود و اینخواست خلق و اراده شهدا و اسرا و رزمندگان مجاهدخلق بود که سرانجام
برشورید. بله هیچکس نبود و چه بسا که حالا هم نباشد پس، از ما چی برمیآید.
اینکه کار فردا را به پسفردا محول نکنیم. اینکه دیگر نباید اعدام و تیرباران
و درد و رنج اسیران را بیشتر از این، تا کجا و تا چقدر میشود هرروز شاهد
خونریزیهای جدیدی ازجانب دژخیم بود. و شما شاهد هستید که اینکتاب، هرروز و
هرهفته و هرماه و هرسال قطورتر میشود.
بله هرکجا شمع بلا افروختند صدهزاران جان عاشق سوختند
عاشقانی کز درون خانهاند شمع روی یار را پروانهاند.
شمع روی ایران و ایرانی و شمع پرفروغ رهایی و استقلال ملی و حاکمیت مردمی را.
از اول هم بهپاریس نیامده بودیم برای وقتگذرانی و برای بازیهای سیاسی و نه برای
استراحت و نه برای جانبهدربردن. اگر اینطور بود، اینروزها دشمن ضدبشری اینقدر
با عناد و پیگیری، دنبال مسأله استرداد و اخراج من نبود. ازطرفدیگر منهم بهعنوان
نخستین مسئول مقاومت پرخون یکخلق درزنجیر، نه میتوانم و نه باید در اینجا چنانکه
مطلوب دشمن است و برایش اعمال فشار میکنه، سکوت و یا بیطرفی پیشه کنم...
ببینید حرفزدن از استقلال و آزادی خیلی ساده است. اما پرداخت تاوانش خیلی
مشکل است. معروف است که اشیاء را به ضدشان میشناسند. این، یکشناخت عمیق است.
یعنی اگر شناخت صوری را کنار بزنیم، در یک شناسایی عمیق، اشیاء را بهضدشان میشناسند.
پس، آزادیخواه واقعی را از کجا میشود شناخت ؟ ازنوع رابطهیی که با اضداد آزادی
تنظیم میکند.
اما اگر بایستیم، اگر مقاومت کنیم، علاوه بر کشتهها و اسرایی که باید
بدهید، آنوقت دهها و صدها مارک از توتالیتر و انحصارطلب تا غیردموکراتیک و
وابسته و امثالهم بایستی که نوشجان کنید. شگفتا چهکسی بود که از کاندیداتوری
ریاستجمهوری رژیمخمینی بهخاطر بایکوت ولایتفقیه گذشت؟ غیر از مجاهدین؟ چهکسی
پرچم مرگ بر خمینی را برافراشت ؟ چهکسی فتنه لیبرال-ارتجاع را کور کرد وقتی که
سایرین درجا میزدند و بهعقب میرفتند؟ چهکسی در هرکجای اینکشور و اینمیهن از
تهران تا اقصینقاط کردستان وقتی که حقی از کسی تضییع میشد، پرچم حقطلبی برمیافراشت،
از زنهایی که میخواستند آنها را بهزور وادار به حجاب اجباری بکنند تا آلونکنشین
و اقلیتهای مذهبی؟ وقتی خمینی علیه مطبوعات، تاختوتازش را شروع کرد، چهکسی
سینه سپر کرد؟ که بود که بهدفاع از حقوق زنان برخاست؟...
اما همه اینها پرداخت بهای سنگینی را طلب میکرد و ما آنرا پرداختیم. بهبهای
خون و شکنجه و جنگاعصاب روزمره. و باقیات و صالحاتش را مردم ایران، دیر یا زود
درک خواهند کرد.
کافی نبود که بگوییم خمینی را نمیخواهیم. در دوران مبارزات افشاگرانه
سیاسی، خمینی را بهقدر کافی افشا کرده بودیم. روز سیخرداد نقطهعطف بود، مرزبندی
همگان با خمینی بود. کار بسیار لازمی بود اما کافی نبود. علاوه براینها اینکار
عظیم ایدئولوژیکی و تاریخی، سرانجام در سالگذشته در تمامی سال۶۴ بهداخل مجاهدین، سازمان محوری و پیشتاز انقلاب نوین ایران هم
راه برد و بهیک انقلاب عظیم درونی منجر شد. صفوف ما را بسا پاکیزهتر و تصفیهتر
کرد و مطهرتر و پولادینتر، بههیچوجه مبالغه نمیکنم. ما دراینمدت، حافظ
حرمت کلمات بودیم. کلمات پاکیزه مقاومت و خلق و فدا و انقلاب و شهادت، آن هم در
صعبترین شرایط تاریخی ایران. باور کنید از شرایط حمله مغول سختتر بود، چون
آن، حمله خارجی بود. در شرایطی که همهچیز زیر علامت سؤال رفته بود، خمینیگزیدگی،
بسا فراتر از مارگزیدگی و اژدهاگزیدگی، همهچیز را مسموم کرده بود.
عجب ابتلاء تاریخی و عظیمی بود و خوشا بهحال تکتک کسانی که از زیر اینآزمایش
عظیم تاریخی و از یاد نرفتنی، سرفراز و پیروز و سربلند بیرونآمدند.
البته بهایش سنگین بود. باید مورد بسا تاختوتازها واقع میشدیم. توضیحات
مفصلش بماند برای آینده. یادتان هست چه کسها و چه ناکسها در فرنگ دموکرات شدند
و فخر دموکراتیزم و آزادیخواهی بهپاکباختگان میدان فدا و آزادی فروختند ؟ به
مجاهدین پز دموکراسی دادند، مستقیم یا منغیرمستقیم دستدردست دشمن نه، مشغول
پرپرکردن پروبال فرشتهی خونینبال آزادی بودند...
در اینمرزبندیها البته ما در یکمورد هم حتی شروعکننده نبودیم. هیچ تضاد
و اختلافی را قبلاز وقت و ناگفته بهش نپرداختیم. من شخصاً بارها و بارها درطول
اینپنج سالاز عکسالعملهای مشروع و برحق مجاهدین حتی جلوگیری کردم که مبادا ما
تندروی و افراط بکنیم. اما وقتی که کسی هلمنمبارز طلبید، وقتی که حجت تمام شد،
وقتی دیگر وظیفه ایجاب کرد، یکلحظه هم درنگ نکردیم، هر که بود، یا از او
خداحافظی کردیم یا بیمحابا بهافشایش پرداختیم، بهخاطر خلق، والا اگر دنبال
مصالح پراگماتیک خودمان بودیم، همانبهتر که با اما و اگر و کجدارومریز طوری و
یکطوری کنار میآمدیم و چهکسی نمیخواست با مجاهدین کنار بیاید؟ همه....
گفتم ما علاوه بر مبارزه پربار و خونین در داخل کشور، یککار عظیم سیاسی را
در اینپنج سالبهپیش بردیم، یککار تاریخی. شاخص اینکار، شورای ملی مقاومت و
تاریخچهاش، بهعنوان یکبدیل و آلترناتیو تثبیت شده. تاریخچه اینشورا، تاریخچه
مرزبندی بین جنبش و ضدجنبش است. تاریخچه انسجام نیروهای جبهه خلق است. تاریخچه بینظیر
وحدت و ارتقاء است. بازهم تاریخ بهیاد خواهد داشت. پس بههنـگام خداحافظی با
شما فقط اجازه بدید بهعنوان مسئول مقاومت، مقاومتی با اینابعاد، مقاومتی بینظیر
که بهحق، درخشانترین مقاومت مردمی تاریخ معاصر ما است، سوگند بخورم که دراینمدت
همهچیز را تحمل کردیم. ذرهیی از منافع ملی و میهنیمان نگذشتیم. در مقابل
انبوه توطئهها ایستادگی کردیم اما هیچ ساختوپاختی نکردیم. سوگند بخورم که
آگاهانه و عالماً و عامداً به وحدت صوری تن ندادیم، از آننوع که خمینی میخواست،
ازنوع ”همه با هم“ نه. فایدهاش چی بود؟ اگر منهم اینجا مینشستم و بههمه
لبخند میزدم، برای تصاحب هر چه سریعتر قدرت. ایناز مجاهدخلق شایسته نبود.
هرچه توانستند بهپروپای ما پیچیدند، لگد زدند، مارک زدند. از چهکسی گله میکنه؟
خوب ما خودمان خواسته بودیم. هر کسی طاووس خواهد، هر کسی طاووس آزادی و استقلال میخواهد،
رنجش را هم باید تقبل بکند. خودمان خواسته بودیم مگرنه؟ حتی چندبار در پیامهای
مختلف، من خواستم بیشتر بتازید، بازهم بیشتر، ببینیم چه میشود، اگر قرار است ما
ازبین برویم، بگذار همینجا گورمان باشد و اگر نه، بگذار مرزها روشن شود.
یکدستاورد عظیم و تاریخی دیگر، شکستن دگم طلسم جنگطلبی خمینی بود و
برافراشتن پرچم صلح عادلانه، چیزی که ما همیشه بر آنافتخار میکنیم. امروز وقتی
مردم ایران از خرد و کلان در مقابل نعره جنگ بهتنگ آمدند، وقتی کارد بهاستخوان
رسیده، وقتی جانشان بهلبشان رسیده، وقتی جوانها را خانواده قایم میکنند که
خمینی اونها را بهزور نبرد، وقتی دستهدسته از توی خیابانها دستگیر میکنه و
مانند گوشت دمتوپ بهجبههها میفرسته، صحت موضعگیری ما بازهم بیشتر و بیشتر اثبات
میشود. بس نیست؟ بس نیست اینهمه تلفات جانی و مالی و خسارت در هر دو کشور؟ مگر
خمینی بهفکر صلح است؟ خمینی بهفکر جان مردم است؟ نه، اون بلای جان مردم است. اینوظیفه
ما بود و هست که بر اساس طرح صلح شورای ملی مقاومت، طومار جنگ رو درهم بپیچیم.
گفتم که اشیاء بهضدشون شناخته میشوند، پس دمزدن از صلح فقط کافی نیست. باید
سرچشمه جنگ را کور کرد، یعنی خمینی رو با یکاقدام عملی، اینسفر در یکبعد خودش،
پاسخی است بهایننیاز سیاسی تاریخی. بهقول مجاهدین یکسفر عاشوراگونه و
عاشورایی دیگری است، یکسفر عاشورایی دیگر است و ما عزممان جزم است که بازهم
مقاومت انقلابی را وارد یککوره دیگری کنیم. ...
میخواهم تأکید بکنم اگر فعالیتهای بیناللملی گذشته ما نبود، اگر حمایتهای
گسترده جهانی نبود، اگر مقاومت ایران اینچنین در سطح داخلی و سراسر جهان شناختهشده
نبود، اینقضایا ممکن بود خیلی زودتر اتفاق بیافتد، ممکن که نه، قطعاً، ممکن بود
که کار به قربانیکردن هم بکشد. اونهایی که مفهوم دیپلوماسی انقلابی ما را نمیفهمیدند
و چنین روزهایی را پیشبینی نمیتوانستند بکنند، یکبار دیگر بور شدند. خوشبختانه
ما این پیشبینیها را بهموقع کرده بودیم. بنابراین دربرابر اینهمه شرایط فوقالعاده
بغرنج و پیچیده با انبوهی از فشار و جنگاعصاب مات نشدیم و راه خودمان را پیدا
کردیم. شنیدم حتی گفته شده بود که آنقدر زیر منگنه خواهیم گذاشت که خودشان بروند.
و منهم در مقابل، چنانکه شاید شنیده باشید گفتم. «اگر هم بسوزانید و خاکستر
بکنید... بازهم فریاد خواهیم زد. ”مرگ بر خمینی“ ». ...
بهخدا قسم اگر کسی اینمرزبندی را تقویت نکند، اگر اینمرزبندی را تعمیق
نکند، اگر روشن نکند، اگر بهش مؤمن، اگر بهآنوفادار نباشد، هیچ، هیچ از درد و
رنج مردم درک نکرده. آخر چرا آقا؟ شما چکارهاید؟ گوشه خیابان قدم میزنید، سوت میزنید،
نشستید توی قهوهخانه. بنده نمیدانم سازمان چیچیهای مترقی هستم، بنده کارگران
فلان هستم، بنده وطنپرستان فلان هستم. خوب چکار میکنی؟ هیچ، کارم ایناست که
بگویم آنهایی که با خمینی جنگیدهاند، اشتباه کردهاند. شرایط آماده نبود، اون
یکی میگوید باید رفت اون مردم را آگاه کرد.
آخه یکخورده از ایندرد و رنج حس بکنید. جنگ است، یکمیلیون نفر کشته و
مجروح شدهاند، میفهمی یا نه؟ خانوادهیی نیست که عزادار نباشد، میفهمید یا نه؟
در هیچ مقطع تاریخ ایران فحشا اینقدر گسترش نیافته یا نه.
کسی نخواسته، نه شورای ملی مقاومت نه مجاهدین، که با آنها مخالف نباشید که با
آنها ناسازگار نباشید که انتقاد نکنید که دشنام ندهید. نه، ولی بهجای یکسنگ یا
در ازای یکسنگ که به سر ما بزنید، لطفا کلوخی هم به پای خمینی بزنید. این برای
خودتان هم خوبه، خودتان تازه خواهید فهیمد که کسانی که راههای پرفرازونشیبتر را
درنوردیده و بازگشودهاند، چه کشیدهاند. و با چه مشکلات و مخاطراتی روبرو بودهاند.
هرچه میخواهید به مجاهدین دشنام بدهید، نقد کنید، تحلیل کنید، بزنید، ازجمله خود
من، هرچه میخواهید. اما یادتان باشد که یکروز تاریخ ایران و مردم ایران وزن
خواهند کرد، اون مقدار را که بهما زدید، اون مقدار را که به خمینی نزدید.
باور کنید وقتی که آدم، هر آدم معمولی، فقط چند لحظه بهفکر شهدا میافته،
بهفکر اینکه تو زندانهای خمینی چه خبره و بهفکر درد و رنج مردم ایرانه، بهفکر
این گرانی وحشتناک، بهفکر این سرکوب، بهفکر میلیونها آدمی که دنبال روزنه
نجات هستند، از خود بیخود میشه و نمیتواند خودش را کنترل کند. فکر میکنم که
همه اینطور هستیم.
و سرانجام خطاب بهشما، بههمه هممیهنان عزیز و آزاده و شریف خارجه، به همه
پیشتیبانان شورا و بههمه همدردان مجاهدین و بهخواهران و برادران مجاهد خودم که
در اینکشورها میمانند، روشنه که شماها ناگزیر اغلب در اینجا هستید یا خواهید
ماند. بهخودتان و بهنقش خودتان و بهکار و بهمسئولیتتان کم بها ندهید. مبادا
یأس و انفعال و ناامیدی به خودتان راه بدهید. ما اینچیزی که طی اینپنج سالدر
اینجا ساختیم و با خون جگر هم ساختیم، نمیخواهیم خراب کنیم. حرکت رو بهجلو، نه رو
بهعقب، اشتباه نکنید. زمانی روشن خواهد شد که حتی در رابطه با عزیمت من، عدو شود
سبب خیر اگر خدا خواهد. فراموش نکنید که حرکت رو بهجلوست. گفتم که در آستانه یکجهش
هستیم. نمیخواهیم و نباید بهعقب برگردیم.
شما، پشتیبانان شورای ملی مقاومت، باید سنگرهای مقاومت عادلانه مردم را
درخارجازکشور خالی نگذارید. بازهم جهان را تکان بدهید، بازهم بلرزانید. حقوق
مردم ایران را اعاده کنید. هیچکس زیادی نیست. هیچکس از شما غیرلازم نیست و هیچکدام
نیست که بهدردنخور باشید. اگر رضا بهقضای خدا بدهید، رضا به مشیت خلق و انقلاب
بدهید و صادقانه و در حد توان خودتان کار بکنید. چهکار صدای مقاومت را به گوش
جهانیان برسانید و بهگوش بقیه هموطنانمان و فروغ مقاومت رو زنده نگهدارید. نشاط
و سرزندگی خودتان را حفظ کنید.
ما نمیخواهیم کار سیاسیمان را در عرصه بینالمللی تعطیل بکنیم. بالعکس قدمبهقدم
همزمان با اعتلای مقاومت در داخل کشور میخواهیم بر ابعاد فعالیت خودمان در عرصه
بینالمللی بیافزاییم. مقاومت ایران امروز بیشاز همیشه به همه قوایش، به ذرهذره
نیروهایش، به تکتک افرادش نیازمند است، به شما، به تکتک شما. فکر نکنید کاری
ازتون برنمیآید، به کار سیاسیتون، به حمایت خودتون، به جلب حمایت از طریق شما،
به یکریال پول، به یکقدم راهپیمایی، به یک تظاهرات، به یک پخش پیام، بهتعمیق
مرزبندی، بهروشنکردن حق و ناحق، بهاحقاق حقوق مردم ایران درکشورهای مختلف در
مراجع مختلف نزد دولتهای مختلف و سرانجام حتی به یک دعای خیر و یک آرزوی نیک و
به یک نجوایی در دل. باور کنید اینمهمه، باور کنید بها دارد و در اولینقدم اگر
از من میپرسید، همین سیخرداد را بزرگ بدارید. روز شهدا و زندانیان سیاسی رو.
نگذارید خارجیان بگویند که با رفتن یکفرد یا تعدادی افراد از اینجا، هر چه بود،
تمام شد. هرگز اینطوری نیست و نباید باشه. این سیخرداد را باید بیایید بیرون،
پرچم ایران و ندای مقاومت عادلانه مردم ایران را بهاهتزاز دربیاورید. روز شهدا و
زندانیان سیاسی رو بهیاد تکتک اسیران و تکتک شهیدان گرامی بدارید. نگذارید
مقاومت را قربانی کنند. در عرصه بینالمللی، اگر شما بلند بشوید، نخواهند توانست.
هیچچیز، هیچ سلاحی و هیچ قدرتی در جهان نیست که بتواند اراده برانگیخته خلق
قهرمان درزنجیر را بهزانو دربیاورد. همه هموطنان، شهدا، اسرا مثل رزمندگان و مثل
همه مردم ایران چشمانتظار شما هستند. نگذارید شب بر شما و روح و روانتان چیره
شود. راه البته صعب و خطیره. گفتم که از شب سیخرداد وقتی مجاهدین بهزبان
ایدئولوژیکی خودشان مسیری عاشورایی پیشه کردند، دیگر اینها، توی آنهست...
شهادتها، فراقها، جداییها، تیربارانها، اعدامها، چه میشه کرد، دشمن میخواهد
ما را محدود و فلج کند و بعد قهقهه بزند و ما میخواهیم آنرا داغان کنیم نابود
کنیم وخواهیم کرد. وقتی امواج تاریکی هجوم میآورند، بزن بر سینه شب تیری ازنور،
گل خورشید را میهمان ما کن.
پس همچون نخستین روزی که از زندان آزاد شدم، بگذارید یکبار دیگر یادآوری کنم،
مگر میشود خورشید رو کشت؟ پاکترین فرزندان اینمیهن را میتوان دستهدسته
تیرباران کرد و بهشکنجهگاه فرستاد اما آنها در خورشیدی مضمحل میشوند که هیچ
تردیدی در تابشش نیست، خورشید تابان رهایی ایران. مگر میشود دریاها را خشکاند
؟ مگر میشود لالهها را از شکوفایی بازداشت و بادها را از وزیدن و مگر میشود خلق
قهرمان ایران را تا بهابد در زنجیر پیرکفتار جماران نگهداشت ؟ نه، نه هرگز. مرگ
بر خمینی. سلام برخلق. سلام بر صلح و آزادی.
خداحافظ شما
* * *
سحرگاه یکشنبه۱۸خرداد سال۶۵ مقارن با عید سعید فطر، بلافاصله پساز ورود
رهبری مقاومت بهخاک عراق، مسعود و مریم رجوی بهزیارت مشاهد متبرکه و مرقدهای
پیشوایان عقیدتی و سمبلهای اعلای آزادگی در نجف و کربلا شتافتند.
«عزیمت رهبری مقاومت بهجوار خاک میهن، با انعکاسهای گستردهیی در
داخل ایران همراه بود و موجی از شور و امید و حمایت برانگیخت. بههمینخاطر،
خمینی تاب نیاورد و در کمتر از یکهفته بهبمباران مجاهدین در پایگاه
منصوری در منطقه مرزی مبادرت کرد. خمینی ازاینکه همه توطئههایش نتیجه
معکوس داده است، بهشدت غضبناک بود و پشیمانی خود را بلادرنگ با دستور بمباران یکپایگاه
شناختهشده مجاهدین بهتماشا گذاشت. در ساعت ۵ و ۴۵دقیقه بامداد روز شنبه۲۴خرداد، ۶ بمبافکن F5 بمبهای خود را بر پایگاه مجاهدشهید محمد منصوری
فروریختند. مجاهدخلق ایرج بهی بهشهادت رسید و ۱۰ مجاهد دیگر مجروح شدند. در اینتهاجم وحشیانه اهالی بیدفاع
روستای کهریزه که در مجاورت اینپایگاه بود، بهشدت خسارت دیدند. شماری از اهالی
ازجمله یککودک خردسالدر اثر ترکش بمبها، مجروح شدند و خسارتهای مالی قابلتوجهی
هم بهآنها وارد شد.
مجاهد شهید ایرج بهی
خبرگزاری رویتر در ۳۰خرداد ۶۵ گزارش کرد. «بنابه گزارش رادیوی دولتی ایران، نیروی هوایی
اینکشور یکمقر فرماندهی مجاهدین خلق را در منطقه شمالی سلیمانیه در عراق بمباران
نموده و بیشاز ۲۰۰نفر از آنان را بهقتل
رسانده است. رهبر آنان مسعود رجوی هفته قبل با هزار تن از یارانش از فرانسه بهعراق
تغییرمکان داده بود. مجاهدین خلق فقط از یککشته و ۱۰ مجروح سخن گفتند »...
بهنوشته روزنامهی اطلاعات آخوندی بهتاریخ ۲تیر ۱۳۶۵ آخوند ریشهری، وزیر
اطلاعات، در خرمآباد اعلام کرد. «انهدام مقر منافقین در عراق یکی از کارهای قابلتوجه
است که با همکاری وزارت اطلاعات و نیروی هوایی انجام شد. بر اساس آخرین گزارشهای
رسیده، حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰نفر از منافقین در اینمقر بههلاکت رسیدند“ ».
بهنوشته روزنامه جمهوری اسلامی ۳۱خرداد.
«اطلاعات موثق حکایت از آندارد که بعداز بمباران اینمقر ۱۷خودرو نظامی، اجساد را از منطقه بمبارانشده خارج ساختند».
بزرگنماییهای ۲۰۰ الی ۳۰۰باره اطلاعات و رسانههای آخوندی، بهروشنی
گواه ترس و وحشت رژیم از تبدیل شر کثیر به خیر عظیم برای مجاهدین و مقاومت ایران
بود. وحشتی که دو سالبعد، در زهر آتشبس تحمیلی ازسوی ارتشآزادیبخش ملی، به
حلقوم خمینی ریخته شد و رؤیاهای ارتجاعی خلافت اسلامی را باطل کرد.