مبارزهی دموکراتیک؟!
فعالیتهای سیاسی مجاهدین در فاز سیاسی
بخش دوم
انتخابات ریاستجمهوری و مجلس
چهارمین انتخابات: انتخابات ریاست جمهوری
شاید اینطور به نظر برسد که با آن همه تقلب و حقکشی که در انتخاباتهای قبلی بر ضد مجاهدین صوت گرفت، درست این بود که لااقل در انتخابات بعدی شرکت نکنند.
انتخابات ریاستجمهوری و مجلس
چهارمین انتخابات: انتخابات ریاست جمهوری
شاید اینطور به نظر برسد که با آن همه تقلب و حقکشی که در انتخاباتهای قبلی بر ضد مجاهدین صوت گرفت، درست این بود که لااقل در انتخابات بعدی شرکت نکنند.
مسعود رجوی: «هدف، ادامه دادن به فضای مسالمت و پرهیز از جنگ
و خونریزی بود. اگر هم خمینی تقلب نمیکرد و نتیجهی انتخابات را میپذیرفت، نور
علی نور بود. آن وقت میشد باز هم به اصلاح رژیم ولایتفقیه چشم دوخت». (استراتژی
قیام، فصل ۲، ص ۶۵)
موقع انتخابات ریاست جمهوری، مجاهدین دست به ابتکار جدید و جالبی زدند؛ آن هم این بود که خمینی را کاندید ریاستجمهوری کردند! مشکل بسیار جدی که آن موقع وجود داشت، این بود که در حالی که سیر تا پیاز مملکت دست خمینی بود، اما هیچ مسئولیت رسمی هم نمیپذیرفت. اینطوری میخواست در حین پیشبردن سرکوب از طریق چماقدارهایش، جنّتمکانی خودش را هم حفظ کند. اما مجاهدین با آن پیشنهاد، دستش را رو کردند.
تلویزیون رژیم: «در حالی که حزب جمهوری اسلامی مشغول بررسی نامزدها برای معرفی کاندیدای مطلوب خویش است، یک خبر همه را غافلگیر میکند: برخی شخصیتها از امام خواستهاند پست ریاستجمهوری را خود به عهده بگیرند. امام چه موضعی خواهند گرفت؟ سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، حزب توحیدی، آزادیخواهان اسلام و داریوش فروهر شخص امام خمینی را کاندید ریاستجمهوری کردهاند!
امام خمینی این پیشنهاد را با قاطعیت رد میکنند. در چارچوب اندیشهی امام، روحانیت قرار نیست عهدهدار امور اجرایی شود!»
بالاخره خمینی قبول نکرد و مجاهدین وارد انتخابات شدند. با کاندیداتوری مسعود رجوی، شور و شوق اولین روزهای انقلاب، دوباره به خیابانها برمیگردد. دوباره جوانههای امید سر میکشند و بهار انقلاب، دوباره جامعه را در برمیگیرد. حمایت مردم، گروهها و سازمانهای مختلف، اقوام گوناگون، پیروان مذاهب و ادیان مختلف، کارگران، دانشآموزان، زنان و جوانان از کاندیداتوری مسعود رجوی آنچنان سریع، گسترده و عظیم است که حتی خود مجاهدین هم غافلگیر میشوند.
انتشار برنامهی انتخاباتی مسعود رجوی، امید به بازگشت بهار آزادیها و روزهای خوش انقلاب را در دلها زنده میکند. اما هیچکس از پشت پرده و نبردی که مجاهدین بیسر و صدا پیش میبرند، خبر ندارد.
مسعود رجوی: «قبل از کاندیداتوری، من به سراغ وزیر کشور که رفسنجانی بود رفتم. حتی رفسنجانی هم مخالفت نکرد. در آن ایام و در جریان همین انتخابات با سرعتی شگفتانگیز، یک جبههی گسترده و نیرومند از تهران تا کردستان و از همه نیروهای انقلابی و دموکراتیک و ضدارتجاعی و ضددیکتاتوری شکل گرفته بود». (استراتژی قیام، فصل ۲، ص۶۲)
مسعود رجوی: «بدیهی است که ما از هر فرصت دموکراتیک استقبال میکنیم... البته اگر فرصتها و امکانات دموکراتیک برقرار بمانند و استمرار و عمق پیدا کنند چه بهتر، ما نهایت تلاش خودمان را خواهیم کرد». (کتاب شاهدان، ص ۸۳)
تلویزیون رژیم: «بر اساس قانون اساسی، بررسی صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری، بهعلت شکل نگرفتن شورای نگهبان، بر عهدهی امام خمینی است. نام نویسی از نامزدهای ریاستجمهوری و کاندیداها و با صلاحدید امام و با توجه به شرایط استثنایی کشور، بدون شکلگیری شورای نگهبان، آغاز شده است».
بنابراین نام نویسی از کاندیداها، با صلاحدید امام انجام میشد. یکی از شاهدان آن روزها که خودش در ثبتنام مسعود رجوی در وزارت کشور همراه ایشان بوده، بعدها در یک مصاحبهیی تلویزیونی، مشاهداتش را شرح داد:
جواد برائی: «آخرین ساعتهای ثبتنام کاندیداهای ریاستجمهوری در وزارت کشور بود. من این خوشبختی را داشتم که در ملاقات برادر مسعود با وزیر کشور، ایشان را همراهی کنم.
برادر مسعود گفتند که در مدت کوتاهی که از پیروزی انقلاب گذشته، آن همدلی و همبستگی اجتماعی و روحیهی تعاونی که در جامعه وجود داشت، به پراکندگی و جدایی کشیده. ما فکر میکنیم که ورودمان باعث وحدت طیفهای مختلف اجتماعی و همچنین ملیتها میشود و روی انقلاب تأثیر احیاء کننده دارد.
رفسنجانی گفت ورود شما به صحنهی انتخابات نقش تاثیرگذاری در رفع پراکندگیها و جداییها دارد و حضور شما در انتخابات به آن خیلی بار میدهد. بهطور تلویحی منظور رفسنجانی، مشروعیت بود؛ چرا که مسعود رجوی تنها کاندید نسل انقلاب و تنها کاندید زندان رفته و محکوم به اعدام در زمان شاه بود. در اینجا بود که برادر مسعود روی یک نکتهی اساسی انگشت گذاشت و به رفسنجانی گفت: اگر فکر میکنید که من نباید در انتخابات شرکت کنم و شما به دلایلی مجبور شوید من را از لیست حذف کنید، من حاضر به ثبتنام نیستم.
رفسنجانی مجدداً تأکید کرد که شرکت شما بلامانع است. برادر مسعود از او خواست که این موضوع باز هم با خمینی در میان گذاشته شود که ما حاضر هستیم در صورتیکه تصمیم به حذف ما دارد، داوطلبانه از ثبتنام خودداری کنیم. نکتهی خیلی جالب و مهم دیگر این بود که برادر مسعود گفت من به این قانون اساسی رأی ندادهام، اما چون فضای مسالمت سیاسی را میخواهیم و چون قصد قهر و خشونت نداریم، به همین قانون التزام عملی داریم و تلاشمان این است که آن را با شیوههای سیاسی و پارلمانی تغییر بدهیم».
خمینی میزان حمایت اجتماعی از مجاهدین را دستکم گرفته بوده. کما اینکه وقایع بعدی هم نشان داد که در ارزیابی قدرت مجاهدین هم اشتباه محاسبه داشته است.
در آن روزها رادیو ـ تلویزیون، شبانه روز در حال تبلیغ انتخابات ریاستجمهوری و مسایل مربوط به آن بود. در مجموع بیشتر از ۱۰۰نفر کاندید شده بودند. حزب جمهوری با بیشتر از یک کاندیدا وارد مبارزات انتخاباتی شده بود. ولی در میان تمامی کاندیداهای مطرح، تنها کسی که سابقهی مبارزهی انقلابی، زندان، شکنجه و حکم اعدام داشت، مسعود رجوی بود.
تلویزیون رژیم، رفسنجانی: «امام اگر میخواستند اظهارنظر بکنند روی ۱۲۰نفر، گفتند من که نمیتوانم بدون تحقیق، اظهارنظر کنم؛ باید روی همه اینها تحقیق کنم. شاید صلاحیت داشته باشند، شاید نداشته باشند. شما هم که سرعت عمل میخواهید. ادلّهی دیگری که پیشبینی شده بود که شاید بهتر باشه دخالت نکنم. مجموعاً امام تصمیم گرفتند که دخالت نکنند و حق را به ملت واگذار کنند».
«ملت» البته اسم مستعار خمینی بود. برای شرایط اضطراری که هر وقت تشخیص داد باید کسی را بهصورت اورژانس حذف کند، یک مستمسکی دستش داشته باشد. با این حال کاندیدای مجاهدین از آن فیلتر هم به سلامت عبور کرد.
تلویزیون رژیم: «موسوی خوئینیها نمایندهی امام در کمیسیون تبلیغات ریاستجمهوری نیز برخی کاندیداهای ریاستجمهوری را فاقد صلاحیت اخلاقی میداند و رسماً در دانشگاه تهران اعلام کرد اگر ملت ایران صلاح بداند، من کسانی را که صلاحیت ندارند، حذف میکنم!»
در قدم بعد، چیزی به اسم «کمیسیون نظارت بر انتخابات» درست کردند. این یکی هم جرأت حذف تنها انقلابی حاضر در عرصهی رقابتها را پیدا نکرد.
ضمن اینکه حمایت مردمی از کاندیداتوری مسعود رجوی بیشتر از آنی بود که با حرف فلان نهاد یا بهمان سخنگو، بشود فیصلهاش داد.
تلویزیون رژیم: ”سرانجام «کمیسیون نظارت بر تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری» بهدنبال بررسی پروندهی کاندیداها و کنارهگیری برخی دیگر از کاندیداها، اعلام میکند فقط حداکثر ۱۰نفر امکان استفاده از رادیو ـ تلویزیون را برای تبلیغات ریاستجمهوری خواهند داشت“.
بالاخره روزنامه کیهان تیتر زد که فقط ۱۰کاندیدا تأیید شدند. نام مسعود رجوی هم جزء همان ۱۰کاندیدای تأیید شده بود. تقریباً به جز خمینی و حزبش (حزب جمهوری) و همینطور حزب توده، بقیهی احزاب و گروهها به سرعت روی انتخاب مسعود رجوی، اطلاعیه دادند و حمایت کردند. این بزرگترین جبههی سیاسی متحدی بود که تا آن روز در ایران شکل گرفته بود. خمینی و کاندیدای حزبش، در انزوای کامل قرار گرفته بودند.
تلویزیون رژیم: »جلالالدین فارسی کاندید حزب جمهوری بهعلت ابهام در ایرانیالاصل بودنش کنارهگیری میکند».
مسعود رجوی با محبوبیت و سابقهی درخشانش در مبارزه و بعد هم ضرورت تشکیل یک جبههی مردمی و پیشرو، خیلی زود به محور اتحاد مردم و نیروهای مترقی سراسر ایران تبدیل شد.
موقع انتخابات ریاست جمهوری، مجاهدین دست به ابتکار جدید و جالبی زدند؛ آن هم این بود که خمینی را کاندید ریاستجمهوری کردند! مشکل بسیار جدی که آن موقع وجود داشت، این بود که در حالی که سیر تا پیاز مملکت دست خمینی بود، اما هیچ مسئولیت رسمی هم نمیپذیرفت. اینطوری میخواست در حین پیشبردن سرکوب از طریق چماقدارهایش، جنّتمکانی خودش را هم حفظ کند. اما مجاهدین با آن پیشنهاد، دستش را رو کردند.
تلویزیون رژیم: «در حالی که حزب جمهوری اسلامی مشغول بررسی نامزدها برای معرفی کاندیدای مطلوب خویش است، یک خبر همه را غافلگیر میکند: برخی شخصیتها از امام خواستهاند پست ریاستجمهوری را خود به عهده بگیرند. امام چه موضعی خواهند گرفت؟ سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، حزب توحیدی، آزادیخواهان اسلام و داریوش فروهر شخص امام خمینی را کاندید ریاستجمهوری کردهاند!
امام خمینی این پیشنهاد را با قاطعیت رد میکنند. در چارچوب اندیشهی امام، روحانیت قرار نیست عهدهدار امور اجرایی شود!»
بالاخره خمینی قبول نکرد و مجاهدین وارد انتخابات شدند. با کاندیداتوری مسعود رجوی، شور و شوق اولین روزهای انقلاب، دوباره به خیابانها برمیگردد. دوباره جوانههای امید سر میکشند و بهار انقلاب، دوباره جامعه را در برمیگیرد. حمایت مردم، گروهها و سازمانهای مختلف، اقوام گوناگون، پیروان مذاهب و ادیان مختلف، کارگران، دانشآموزان، زنان و جوانان از کاندیداتوری مسعود رجوی آنچنان سریع، گسترده و عظیم است که حتی خود مجاهدین هم غافلگیر میشوند.
انتشار برنامهی انتخاباتی مسعود رجوی، امید به بازگشت بهار آزادیها و روزهای خوش انقلاب را در دلها زنده میکند. اما هیچکس از پشت پرده و نبردی که مجاهدین بیسر و صدا پیش میبرند، خبر ندارد.
مسعود رجوی: «قبل از کاندیداتوری، من به سراغ وزیر کشور که رفسنجانی بود رفتم. حتی رفسنجانی هم مخالفت نکرد. در آن ایام و در جریان همین انتخابات با سرعتی شگفتانگیز، یک جبههی گسترده و نیرومند از تهران تا کردستان و از همه نیروهای انقلابی و دموکراتیک و ضدارتجاعی و ضددیکتاتوری شکل گرفته بود». (استراتژی قیام، فصل ۲، ص۶۲)
مسعود رجوی: «بدیهی است که ما از هر فرصت دموکراتیک استقبال میکنیم... البته اگر فرصتها و امکانات دموکراتیک برقرار بمانند و استمرار و عمق پیدا کنند چه بهتر، ما نهایت تلاش خودمان را خواهیم کرد». (کتاب شاهدان، ص ۸۳)
تلویزیون رژیم: «بر اساس قانون اساسی، بررسی صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری، بهعلت شکل نگرفتن شورای نگهبان، بر عهدهی امام خمینی است. نام نویسی از نامزدهای ریاستجمهوری و کاندیداها و با صلاحدید امام و با توجه به شرایط استثنایی کشور، بدون شکلگیری شورای نگهبان، آغاز شده است».
بنابراین نام نویسی از کاندیداها، با صلاحدید امام انجام میشد. یکی از شاهدان آن روزها که خودش در ثبتنام مسعود رجوی در وزارت کشور همراه ایشان بوده، بعدها در یک مصاحبهیی تلویزیونی، مشاهداتش را شرح داد:
جواد برائی: «آخرین ساعتهای ثبتنام کاندیداهای ریاستجمهوری در وزارت کشور بود. من این خوشبختی را داشتم که در ملاقات برادر مسعود با وزیر کشور، ایشان را همراهی کنم.
برادر مسعود گفتند که در مدت کوتاهی که از پیروزی انقلاب گذشته، آن همدلی و همبستگی اجتماعی و روحیهی تعاونی که در جامعه وجود داشت، به پراکندگی و جدایی کشیده. ما فکر میکنیم که ورودمان باعث وحدت طیفهای مختلف اجتماعی و همچنین ملیتها میشود و روی انقلاب تأثیر احیاء کننده دارد.
رفسنجانی گفت ورود شما به صحنهی انتخابات نقش تاثیرگذاری در رفع پراکندگیها و جداییها دارد و حضور شما در انتخابات به آن خیلی بار میدهد. بهطور تلویحی منظور رفسنجانی، مشروعیت بود؛ چرا که مسعود رجوی تنها کاندید نسل انقلاب و تنها کاندید زندان رفته و محکوم به اعدام در زمان شاه بود. در اینجا بود که برادر مسعود روی یک نکتهی اساسی انگشت گذاشت و به رفسنجانی گفت: اگر فکر میکنید که من نباید در انتخابات شرکت کنم و شما به دلایلی مجبور شوید من را از لیست حذف کنید، من حاضر به ثبتنام نیستم.
رفسنجانی مجدداً تأکید کرد که شرکت شما بلامانع است. برادر مسعود از او خواست که این موضوع باز هم با خمینی در میان گذاشته شود که ما حاضر هستیم در صورتیکه تصمیم به حذف ما دارد، داوطلبانه از ثبتنام خودداری کنیم. نکتهی خیلی جالب و مهم دیگر این بود که برادر مسعود گفت من به این قانون اساسی رأی ندادهام، اما چون فضای مسالمت سیاسی را میخواهیم و چون قصد قهر و خشونت نداریم، به همین قانون التزام عملی داریم و تلاشمان این است که آن را با شیوههای سیاسی و پارلمانی تغییر بدهیم».
خمینی میزان حمایت اجتماعی از مجاهدین را دستکم گرفته بوده. کما اینکه وقایع بعدی هم نشان داد که در ارزیابی قدرت مجاهدین هم اشتباه محاسبه داشته است.
در آن روزها رادیو ـ تلویزیون، شبانه روز در حال تبلیغ انتخابات ریاستجمهوری و مسایل مربوط به آن بود. در مجموع بیشتر از ۱۰۰نفر کاندید شده بودند. حزب جمهوری با بیشتر از یک کاندیدا وارد مبارزات انتخاباتی شده بود. ولی در میان تمامی کاندیداهای مطرح، تنها کسی که سابقهی مبارزهی انقلابی، زندان، شکنجه و حکم اعدام داشت، مسعود رجوی بود.
تلویزیون رژیم، رفسنجانی: «امام اگر میخواستند اظهارنظر بکنند روی ۱۲۰نفر، گفتند من که نمیتوانم بدون تحقیق، اظهارنظر کنم؛ باید روی همه اینها تحقیق کنم. شاید صلاحیت داشته باشند، شاید نداشته باشند. شما هم که سرعت عمل میخواهید. ادلّهی دیگری که پیشبینی شده بود که شاید بهتر باشه دخالت نکنم. مجموعاً امام تصمیم گرفتند که دخالت نکنند و حق را به ملت واگذار کنند».
«ملت» البته اسم مستعار خمینی بود. برای شرایط اضطراری که هر وقت تشخیص داد باید کسی را بهصورت اورژانس حذف کند، یک مستمسکی دستش داشته باشد. با این حال کاندیدای مجاهدین از آن فیلتر هم به سلامت عبور کرد.
تلویزیون رژیم: «موسوی خوئینیها نمایندهی امام در کمیسیون تبلیغات ریاستجمهوری نیز برخی کاندیداهای ریاستجمهوری را فاقد صلاحیت اخلاقی میداند و رسماً در دانشگاه تهران اعلام کرد اگر ملت ایران صلاح بداند، من کسانی را که صلاحیت ندارند، حذف میکنم!»
در قدم بعد، چیزی به اسم «کمیسیون نظارت بر انتخابات» درست کردند. این یکی هم جرأت حذف تنها انقلابی حاضر در عرصهی رقابتها را پیدا نکرد.
ضمن اینکه حمایت مردمی از کاندیداتوری مسعود رجوی بیشتر از آنی بود که با حرف فلان نهاد یا بهمان سخنگو، بشود فیصلهاش داد.
تلویزیون رژیم: ”سرانجام «کمیسیون نظارت بر تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری» بهدنبال بررسی پروندهی کاندیداها و کنارهگیری برخی دیگر از کاندیداها، اعلام میکند فقط حداکثر ۱۰نفر امکان استفاده از رادیو ـ تلویزیون را برای تبلیغات ریاستجمهوری خواهند داشت“.
بالاخره روزنامه کیهان تیتر زد که فقط ۱۰کاندیدا تأیید شدند. نام مسعود رجوی هم جزء همان ۱۰کاندیدای تأیید شده بود. تقریباً به جز خمینی و حزبش (حزب جمهوری) و همینطور حزب توده، بقیهی احزاب و گروهها به سرعت روی انتخاب مسعود رجوی، اطلاعیه دادند و حمایت کردند. این بزرگترین جبههی سیاسی متحدی بود که تا آن روز در ایران شکل گرفته بود. خمینی و کاندیدای حزبش، در انزوای کامل قرار گرفته بودند.
تلویزیون رژیم: »جلالالدین فارسی کاندید حزب جمهوری بهعلت ابهام در ایرانیالاصل بودنش کنارهگیری میکند».
مسعود رجوی با محبوبیت و سابقهی درخشانش در مبارزه و بعد هم ضرورت تشکیل یک جبههی مردمی و پیشرو، خیلی زود به محور اتحاد مردم و نیروهای مترقی سراسر ایران تبدیل شد.
مسعود رجوی: «ما از خدا میخواهیم و آرزو میکنیم که در این راه با
حمایت مردم موفق باشیم. سلام بر خلق سلام بر آزادی!»
خمینی: «من کاری ندارم کی رئیسجمهور میشود. به من مربوط نیست. من یک رأی دارم، به هرکس دلم خواست میدهم. شما هم همینطور».
خمینی بیش از دو هفته نتوانست آن وضعیت را تحمل کند و بالاخره خودش وارد صحنه شد.
تلویزیون رژیم: «استفتایی با امضای جمعی از مؤمنین در خصوص اعتقاد نامزدها به قانون اساسی، به رهبر انقلاب تقدیم میشود. امام در پاسخ مینویسند: کسانی که به قانون اساسی رأی مثبت ندادهاند، حق ندارند رئیسجمهور شوند».
به این ترتیب خمینی همه حرفهای خودش مبنی بیطرفی را پس گرفت. شخصاً به میدان آمد و کاندید مجاهدین را حذف کرد؛ اما مردم در آن ماجرا، دو هماورد اصلی صحنهی سیاسی ایران را به خوبی شناختند. دروغگوییهای خمینی را در عرض چند روز به روشنترین شکل دیدند. میزان وحشت خمینی از مجاهدین و مسعود رجوی را دیدند. به این ترتیب یک گام کیفی و تاریخی در افشای چهرهی واقعی خمینی برداشته شد؛ کسی که تا قبل از آن، مردم در ماه دنبال تصویرش میگشتند!
روزنامه لوموند در دی ۵۸نوشت: «بنا بر تخمینهای مختلف، اگر خمینی کاندیداتوری رجوی را وتو نکرده بود، آقای رجوی میلیونها رأی به دست میآورد. وی از حمایت اقلیتهای مذهبی که از حقوق آنها حمایت میکرد، بخش قابل توجهی از آرای زنانی که بهدنبال رهایی بودند و جوانانی که آخوندهای مرتجع را کاملاً رد میکردند، برخوردار بود». (کتاب شاهدان، ص ۹۶)
فردای حذف مجاهدین از انتخابات، مسعود رجوی ضمن تشکر از کلیهی کسانی که از وی حمایت کرده بودند یک سؤال هم از خمینی کرد. در واقع خواستار یک فتوا شد: کیهان در ۳۰دی ۵۸، آن سؤال را چاپ کرد: «آیا حملات چماقداران به مراکز مجاهدین مجاز است یا خیر؟» خمینی هیچ جوابی نداد! (کتاب شاهدان، ص ۸۷)
مسعود رجوی چند روز بعد در یک میتینگ بزرگ در دانشگاه تهران، سکوت خمینی را روی سرش آوار کرد:
مسعود رجوی: «یاللمسلمین پس کجایید؟ چرا صداتون در نمیآد؟ الله اکبر! مگر نمیبینید که چطور طرفداران ما را در نظام جمهوری اسلامی سر میبرند؟ پس چرا سکوت پیشه کردید؟ مگر گناه ما چیست؟ ای کسانی که گوش دارید! مگر ما چه کردیم جز تحمل رنج و اسارت؟» (میتینگ آیندهی انقلاب)
دروغ و دغلهای خمینی تأثیر خودش را داشت. مردم روز به روز از خمینی و نظامش فاصله میگرفتند. از طرف دیگر متأسفانه همان خیانتها یک تأثیر دیگر هم داشت، گسترش یأس و انفعال اجتماعی که کمکم داشت سراسری میشد. این واقعیت را در تعداد شرکتکنندگان در انتخابات بعدی شاهد بودیم که روز به روز کمتر میشد.
اما مجاهدین بعد از چهار دور انتخابات که در معرض خیانت مستقیم خمینی قرار گرفته بودند، باز هم برای شرکت در انتخابات بعدی، یعنی انتخابات مجلس شورای ملی ثبتنام کردند.
مسعود رجوی: «از این فرصت که تمام نیروها وارد شدند، بهرغم همه محدودیتها، باز هم علاقهمند شدند که مشتاقانه شرکت بکنند، باز هم همکاری بکنند، استفاده کنید. ما زندگی در یک نظام قانونی را پذیرفتیم، اگر بگذارند! آنقدر پذیرفتیم که از حق قانونی شرعی اخلاقی دفاع از خودمان هم استفاده نکردیم. شنیدید ما یک گلوله شلیک کرده باشیم؟ یک مورد حتی؟ ولی هیچکس، هیچکس از مقامات مسئول نیآمد سؤال کند مشکل شما چیست! و بر سر شما چه میگذرد؟ اما اگر پیوسته یک عدهیی بخواهند با چماق و گلوله به ما بتازند و هیچ مقام مسئولی هم جوابگو نباشد، دیگر تکلیف چیست؟» (۳۰خرداد، پاسخ به ضرورت تاریخ)
مجاهدین با تمام وجود تلاش میکردند که »راه باریکه»ی مسالمت به بنبست نرسد. متقابلاً خمینی هم با همه توانش بهدنبال به قهر کشاندن جامعه بود.
خمینی: «من کاری ندارم کی رئیسجمهور میشود. به من مربوط نیست. من یک رأی دارم، به هرکس دلم خواست میدهم. شما هم همینطور».
خمینی بیش از دو هفته نتوانست آن وضعیت را تحمل کند و بالاخره خودش وارد صحنه شد.
تلویزیون رژیم: «استفتایی با امضای جمعی از مؤمنین در خصوص اعتقاد نامزدها به قانون اساسی، به رهبر انقلاب تقدیم میشود. امام در پاسخ مینویسند: کسانی که به قانون اساسی رأی مثبت ندادهاند، حق ندارند رئیسجمهور شوند».
به این ترتیب خمینی همه حرفهای خودش مبنی بیطرفی را پس گرفت. شخصاً به میدان آمد و کاندید مجاهدین را حذف کرد؛ اما مردم در آن ماجرا، دو هماورد اصلی صحنهی سیاسی ایران را به خوبی شناختند. دروغگوییهای خمینی را در عرض چند روز به روشنترین شکل دیدند. میزان وحشت خمینی از مجاهدین و مسعود رجوی را دیدند. به این ترتیب یک گام کیفی و تاریخی در افشای چهرهی واقعی خمینی برداشته شد؛ کسی که تا قبل از آن، مردم در ماه دنبال تصویرش میگشتند!
روزنامه لوموند در دی ۵۸نوشت: «بنا بر تخمینهای مختلف، اگر خمینی کاندیداتوری رجوی را وتو نکرده بود، آقای رجوی میلیونها رأی به دست میآورد. وی از حمایت اقلیتهای مذهبی که از حقوق آنها حمایت میکرد، بخش قابل توجهی از آرای زنانی که بهدنبال رهایی بودند و جوانانی که آخوندهای مرتجع را کاملاً رد میکردند، برخوردار بود». (کتاب شاهدان، ص ۹۶)
فردای حذف مجاهدین از انتخابات، مسعود رجوی ضمن تشکر از کلیهی کسانی که از وی حمایت کرده بودند یک سؤال هم از خمینی کرد. در واقع خواستار یک فتوا شد: کیهان در ۳۰دی ۵۸، آن سؤال را چاپ کرد: «آیا حملات چماقداران به مراکز مجاهدین مجاز است یا خیر؟» خمینی هیچ جوابی نداد! (کتاب شاهدان، ص ۸۷)
مسعود رجوی چند روز بعد در یک میتینگ بزرگ در دانشگاه تهران، سکوت خمینی را روی سرش آوار کرد:
مسعود رجوی: «یاللمسلمین پس کجایید؟ چرا صداتون در نمیآد؟ الله اکبر! مگر نمیبینید که چطور طرفداران ما را در نظام جمهوری اسلامی سر میبرند؟ پس چرا سکوت پیشه کردید؟ مگر گناه ما چیست؟ ای کسانی که گوش دارید! مگر ما چه کردیم جز تحمل رنج و اسارت؟» (میتینگ آیندهی انقلاب)
دروغ و دغلهای خمینی تأثیر خودش را داشت. مردم روز به روز از خمینی و نظامش فاصله میگرفتند. از طرف دیگر متأسفانه همان خیانتها یک تأثیر دیگر هم داشت، گسترش یأس و انفعال اجتماعی که کمکم داشت سراسری میشد. این واقعیت را در تعداد شرکتکنندگان در انتخابات بعدی شاهد بودیم که روز به روز کمتر میشد.
اما مجاهدین بعد از چهار دور انتخابات که در معرض خیانت مستقیم خمینی قرار گرفته بودند، باز هم برای شرکت در انتخابات بعدی، یعنی انتخابات مجلس شورای ملی ثبتنام کردند.
مسعود رجوی: «از این فرصت که تمام نیروها وارد شدند، بهرغم همه محدودیتها، باز هم علاقهمند شدند که مشتاقانه شرکت بکنند، باز هم همکاری بکنند، استفاده کنید. ما زندگی در یک نظام قانونی را پذیرفتیم، اگر بگذارند! آنقدر پذیرفتیم که از حق قانونی شرعی اخلاقی دفاع از خودمان هم استفاده نکردیم. شنیدید ما یک گلوله شلیک کرده باشیم؟ یک مورد حتی؟ ولی هیچکس، هیچکس از مقامات مسئول نیآمد سؤال کند مشکل شما چیست! و بر سر شما چه میگذرد؟ اما اگر پیوسته یک عدهیی بخواهند با چماق و گلوله به ما بتازند و هیچ مقام مسئولی هم جوابگو نباشد، دیگر تکلیف چیست؟» (۳۰خرداد، پاسخ به ضرورت تاریخ)
مجاهدین با تمام وجود تلاش میکردند که »راه باریکه»ی مسالمت به بنبست نرسد. متقابلاً خمینی هم با همه توانش بهدنبال به قهر کشاندن جامعه بود.
سردار موسی خیابانی: «طبیعی است که ما برحسب مسئولیتها و وظایفمان وارد این
صحنه شدیم و نه از روی جاهطلبی... ما میدانیم چه کار میکنیم. ما کور حرکت نمیکنیم.
ما معنی حرفمان را میفهمیم». (کتاب شاهدان، ص ۸۰)
پنجمین انتخابات: انتخابات مجلس شورای ملی
با ورود مجاهدین به مبارزات انتخاباتی مجلس شورای ملی، بار دیگر مردم به گرد کاندیداهای مورد علاقهی خود حلقه زدند. حضور برجسته و قابلتوجه میلیشیا با پلاکاردی حاوی یک عکس و جملهیی از برنامهی مطالبات سیاسی ـ اجتماعی مجاهدین، دوباره فضای شهرهای میهن را دگرگون کرد.
توصیف آن دگرگونی اجتماعی از خاطرات دو شاهد:
ـ کاندیدای مجاهدین از شهر اراک، احمدرضا شادبختی بود. بیاغراق بزرگترین میتینگهای سیاسی در تاریخ اراک، همانهایی بود که مردم برای شنیدن صحبتهای احمد آقا میآمدند.
ـ هرجا که میتینگ کاندیداهای مجاهدین در کرمانشاه برگزار میشد، تقریباً همه همانجا جمع میشدند. مردم به کاندید مجاهدین ـ که بعدها خمینی شهیدشان کرد ـ خیلی علاقه داشتند.
آزادیهای اجتماعی، برابری زن و مرد، احقاق حقوق کارگران و زحمتکشان، زمین برای دهقانان و حق خودمختاری، از جمله خواستههایی بودند که هواداران مجاهدین در میان مردم تبلیغ میکردند. هر تابلو و نوشتهیی که این برنامههای امید دهنده را به میان مردم میبرد، نشانهی زنده بودن آزادی پس از آن همه خیانت بود.
به جز شهرهای تهران، تبریز و رشت که شاهد گردهماییهای چندصد هزار نفره در حمایت از مجاهدین بود، در حدود ۲۰۰شهر دیگر نیز کاندیداهای مجاهدین، مطالبات انقلاب را بار دیگر به میان تودهها بردند.
شبهای اول تا سوم که آرای شمارش شده از اخبار سراسری پخش میشد، اسم مسعود رجوی در صدر اسامی کاندیداها بود. همهچیز حکایت از یک پیروزی بزرگ انتخاباتی برای مجاهدین داشت. اما از شب سوم، همهچیز تغییر کرد و مجاهدین به انتهای جدول رانده شدند. نتیجه، باز همانی شد که در انتخاباتهای قبلی بود؛ و آن این بود که خمینی با استفاده از یک روش قدیمی فاشیستها، یعنی دو مرحلهیی کردن انتخابات و با استفادهی گسترده از تقلب سیستماتیک، اجازه نداد که پای حتی یک مجاهد به مجلس برسد!
مسعود رجوی: «در یک منطقه، یک نفر با ۷هزار رأی به مجلس میرود! این معنی دو مرحلهیی کردن انتخابات است!» (۳۰خرداد، پاسخ به ضرورت تاریخ)
مسعود رجوی: «با این همه رژیم خودش اعلام کرد که ۲۵درصد آرا (بیشتر از ۵۳۰هزار رأی) در تهران به نام من به صندوق ریخته شده است. در شهرستانها هم در حالیکه حزب خمینی در مجموع حدود ۶/۱دهم میلیون رأی آورده بود، رأی اعلام شده برای مجاهدین حدود ۹۰۰هزار، یعنی با وجود همه تقلبات، ۵۶درصد حزب حاکم بود. اما عجبا از دولت سر ولایتفقیه که حتی پای یک نفر از مجاهدین به مجلس نرسید. جالب است بدانید که ۲۵نمایندهی حزب خمینی که از شهرستانها به مجلس رفتند، در مجموع کمتر از ۵۰۰هزار رأی آورده بودند». (استراتژی قیام، انتخابات مجلس، ص۶۵و۷۴)
روزنامه لوموند در ۹فروردین ۵۹به قلم اریک رولو نوشت: »گزارش از تهران، خبرنگار لوموند: آقای رجوی خطاب به لوموند گفت: ما در بازی دموکراسی، شرافتمندانه شرکت کردیم. چرا که خود را از طرفداران همزیستی مسالمتآمیز گرایشهای مختلف سیاسی در کنار همدیگر میدانیم، ولی یک پارلمان انحصاری تنها تضادها را افزایش خواهد داد و کشور را در درگیری مهیبی غرق میکند».
اینطوری شد که داستان انتخابات و تلاش برای ایجاد یک زندگی مسالمتآمیز سیاسی با خمینی، در همان اولین سال انقلاب، یعنی زمستان ۵۸به بنبست رسید!
آنچه بعد از آن بود: هر چند روزی یک شهید، ترور سیاه، تعطیلی دانشگاهها، تشدید سرکوب کردستان، تعطیلی فلّهیی نشریات، حمله و هجومهای شبانه و مسلحانه به دفاتر و حتی منازل مجاهدین و...
در پایان این قسمت، یادی میکنیم از کاندیداهای مجاهدین که خمینی پس از ۳۰خرداد، هر کدامشان را که دستگیر کرد، فقط و فقط به جرم کاندیداتوری از طرف مجاهدین، بیچون و چرا اعدام کرد!
مجاهدین شهید:
معصومه شادمانی (مادر کبیری)، تهران
حسین ایمانی، کاندید جاجرم
ابوالحسن تقی آبادی، نیشابور
فرجالله ارغوانی، زنجان
محمدعلی جباری، قزوین
فتانه زارعی، گچساران
علیاصغر محکمی، کنگاور
معصومه افشا، خرمشهر
علی وشاق، نطنز
غلامرضا خاکسار، قصر شیرین
عبدالنبی معظمی، جهرم
احمدرضا شادبختی، اراک
محمد منصوری، تربت حیدریه
نجف بنی مهدی، شهرکرد
نصرالله مظهری، کرمانشاه
حسن بوشی، ابهر
ابوالفضل دلنواز، اسلامآباد غرب
رحیم آقاپور بناب، بناب
سیدعلی گنجی، اقلید فارس
مهدی ابویی راد، مازندران
عبدالمهدی اکبری، محلات
حسین مدنی کاشانی، کاشان
مهندس محمدعلی متقی، مدیرکل ذوب آهن اصفهان، لنجان
زهره هادیان جهرمی، تبریز
سیفالله کاظمیان، شهرستان نور
خلیل عزیزثالث، ارومیه
حسین بارانی، بوشهر
سید محمد مصباح، یزد
جعفر صمدی تکالو، ارومیه
محمدرضا نرجسی جزی، اصفهان
مصطفی نیک کار، تنکابن
محمد نوروزی، ساوه
بختیار نورزاده، آستارا
محمد علیپور مسأله گو، رشت
علیاصغر رفیعی فر، مرند
کریم صالح شوشتری، اهواز
علاءالدین عترتی کوشالی، لاهیجان
فاطمه زارعی، شیراز
محمد یحیوی آزاد، سراب
ناصر ولی، دماوند
ابوالفضل فاضل کبیر، گرگان
خونهایی که در راه حفظ حیات سیاسی مسالمتآمیز، به زمین ریخته شد...
پنجمین انتخابات: انتخابات مجلس شورای ملی
با ورود مجاهدین به مبارزات انتخاباتی مجلس شورای ملی، بار دیگر مردم به گرد کاندیداهای مورد علاقهی خود حلقه زدند. حضور برجسته و قابلتوجه میلیشیا با پلاکاردی حاوی یک عکس و جملهیی از برنامهی مطالبات سیاسی ـ اجتماعی مجاهدین، دوباره فضای شهرهای میهن را دگرگون کرد.
توصیف آن دگرگونی اجتماعی از خاطرات دو شاهد:
ـ کاندیدای مجاهدین از شهر اراک، احمدرضا شادبختی بود. بیاغراق بزرگترین میتینگهای سیاسی در تاریخ اراک، همانهایی بود که مردم برای شنیدن صحبتهای احمد آقا میآمدند.
ـ هرجا که میتینگ کاندیداهای مجاهدین در کرمانشاه برگزار میشد، تقریباً همه همانجا جمع میشدند. مردم به کاندید مجاهدین ـ که بعدها خمینی شهیدشان کرد ـ خیلی علاقه داشتند.
آزادیهای اجتماعی، برابری زن و مرد، احقاق حقوق کارگران و زحمتکشان، زمین برای دهقانان و حق خودمختاری، از جمله خواستههایی بودند که هواداران مجاهدین در میان مردم تبلیغ میکردند. هر تابلو و نوشتهیی که این برنامههای امید دهنده را به میان مردم میبرد، نشانهی زنده بودن آزادی پس از آن همه خیانت بود.
به جز شهرهای تهران، تبریز و رشت که شاهد گردهماییهای چندصد هزار نفره در حمایت از مجاهدین بود، در حدود ۲۰۰شهر دیگر نیز کاندیداهای مجاهدین، مطالبات انقلاب را بار دیگر به میان تودهها بردند.
شبهای اول تا سوم که آرای شمارش شده از اخبار سراسری پخش میشد، اسم مسعود رجوی در صدر اسامی کاندیداها بود. همهچیز حکایت از یک پیروزی بزرگ انتخاباتی برای مجاهدین داشت. اما از شب سوم، همهچیز تغییر کرد و مجاهدین به انتهای جدول رانده شدند. نتیجه، باز همانی شد که در انتخاباتهای قبلی بود؛ و آن این بود که خمینی با استفاده از یک روش قدیمی فاشیستها، یعنی دو مرحلهیی کردن انتخابات و با استفادهی گسترده از تقلب سیستماتیک، اجازه نداد که پای حتی یک مجاهد به مجلس برسد!
مسعود رجوی: «در یک منطقه، یک نفر با ۷هزار رأی به مجلس میرود! این معنی دو مرحلهیی کردن انتخابات است!» (۳۰خرداد، پاسخ به ضرورت تاریخ)
مسعود رجوی: «با این همه رژیم خودش اعلام کرد که ۲۵درصد آرا (بیشتر از ۵۳۰هزار رأی) در تهران به نام من به صندوق ریخته شده است. در شهرستانها هم در حالیکه حزب خمینی در مجموع حدود ۶/۱دهم میلیون رأی آورده بود، رأی اعلام شده برای مجاهدین حدود ۹۰۰هزار، یعنی با وجود همه تقلبات، ۵۶درصد حزب حاکم بود. اما عجبا از دولت سر ولایتفقیه که حتی پای یک نفر از مجاهدین به مجلس نرسید. جالب است بدانید که ۲۵نمایندهی حزب خمینی که از شهرستانها به مجلس رفتند، در مجموع کمتر از ۵۰۰هزار رأی آورده بودند». (استراتژی قیام، انتخابات مجلس، ص۶۵و۷۴)
روزنامه لوموند در ۹فروردین ۵۹به قلم اریک رولو نوشت: »گزارش از تهران، خبرنگار لوموند: آقای رجوی خطاب به لوموند گفت: ما در بازی دموکراسی، شرافتمندانه شرکت کردیم. چرا که خود را از طرفداران همزیستی مسالمتآمیز گرایشهای مختلف سیاسی در کنار همدیگر میدانیم، ولی یک پارلمان انحصاری تنها تضادها را افزایش خواهد داد و کشور را در درگیری مهیبی غرق میکند».
اینطوری شد که داستان انتخابات و تلاش برای ایجاد یک زندگی مسالمتآمیز سیاسی با خمینی، در همان اولین سال انقلاب، یعنی زمستان ۵۸به بنبست رسید!
آنچه بعد از آن بود: هر چند روزی یک شهید، ترور سیاه، تعطیلی دانشگاهها، تشدید سرکوب کردستان، تعطیلی فلّهیی نشریات، حمله و هجومهای شبانه و مسلحانه به دفاتر و حتی منازل مجاهدین و...
در پایان این قسمت، یادی میکنیم از کاندیداهای مجاهدین که خمینی پس از ۳۰خرداد، هر کدامشان را که دستگیر کرد، فقط و فقط به جرم کاندیداتوری از طرف مجاهدین، بیچون و چرا اعدام کرد!
مجاهدین شهید:
معصومه شادمانی (مادر کبیری)، تهران
حسین ایمانی، کاندید جاجرم
ابوالحسن تقی آبادی، نیشابور
فرجالله ارغوانی، زنجان
محمدعلی جباری، قزوین
فتانه زارعی، گچساران
علیاصغر محکمی، کنگاور
معصومه افشا، خرمشهر
علی وشاق، نطنز
غلامرضا خاکسار، قصر شیرین
عبدالنبی معظمی، جهرم
احمدرضا شادبختی، اراک
محمد منصوری، تربت حیدریه
نجف بنی مهدی، شهرکرد
نصرالله مظهری، کرمانشاه
حسن بوشی، ابهر
ابوالفضل دلنواز، اسلامآباد غرب
رحیم آقاپور بناب، بناب
سیدعلی گنجی، اقلید فارس
مهدی ابویی راد، مازندران
عبدالمهدی اکبری، محلات
حسین مدنی کاشانی، کاشان
مهندس محمدعلی متقی، مدیرکل ذوب آهن اصفهان، لنجان
زهره هادیان جهرمی، تبریز
سیفالله کاظمیان، شهرستان نور
خلیل عزیزثالث، ارومیه
حسین بارانی، بوشهر
سید محمد مصباح، یزد
جعفر صمدی تکالو، ارومیه
محمدرضا نرجسی جزی، اصفهان
مصطفی نیک کار، تنکابن
محمد نوروزی، ساوه
بختیار نورزاده، آستارا
محمد علیپور مسأله گو، رشت
علیاصغر رفیعی فر، مرند
کریم صالح شوشتری، اهواز
علاءالدین عترتی کوشالی، لاهیجان
فاطمه زارعی، شیراز
محمد یحیوی آزاد، سراب
ناصر ولی، دماوند
ابوالفضل فاضل کبیر، گرگان
خونهایی که در راه حفظ حیات سیاسی مسالمتآمیز، به زمین ریخته شد...