مبارزهی دموکراتیک؟!
با وجود اینکه قانون اساسی ولایتفقیه را تحریم کرده بودیم، اما در نهایت مدارا و خویشتنداری و در منتهای مسالمت، امکان نرمش و میانهروی و اصلاح همین رژیم را از طرق قانونی آزمایش کردیم و فکر میکنم که کمترین احتمالی را هم نادیده نگرفتیم». (استراتژی قیام، فصل دوم، مقدمهی مسیر طی شده، ص۴۰)
رژیم در آن ۲۸ماه، پنج انتخابات برگزار کرد. یعنی در سه فصل اول سال، یک انتخابات و در زمستان هم دو انتخابات!
اولین رأیگیری مربوط به رفراندم انتخاب نوع حاکمیت بود که روز ۱۲فروردین ۵۸برگزار شد و یک گزینه هم بیشتر نداشت: جمهوری اسلامی، آری یا نه؟ جواب «نه»، مترادف بازگشت به سلطنتی بود که همان یکماه قبل توسط مردم سرنگون شده بود. شاه به مصر پناهنده شده بود و اساساً نیازی به رأیگیری نداشت و نقض غرض محسوب میشد!
دومین انتخابات، برای تشکیل مجلس بررسی نهایی قانون اساسی بود. خمینی اسم آن را مجلس خبرگان گذاشته بود. مجلسی که با نقض عهد خمینی، به جای مجلس مؤسسان، سرهمبندی شده بود.
سومین انتخابات، رفراندوم برای تصویب قانون اساسی ولایتفقیه بود.
در چهارمین انتخابات، اولین رئیسجمهور نظام جدید، مشخص میشد.
پنجمین انتخابات هم برای تعیین نمایندگان اولین مجلس شورای ملی در نظام جمهوری جدیدالتأسیس بود. مجلسی که خمینی حتی به اسم آن هم خیانت کرد و در نیمهی راه، برخلاف همان قانون اساسی مصوب خودش، نام آن را به مجلس شورای «اسلامی» تغییر داد.
مجاهدین به جز رفراندوم قانون اساسی ولایتفقیه، در باقی انتخابات آن سالها شرکت کردند. مشکل اصلی این بود که خمینی از انتخابات، برای برقراری سلطهی بیچون و چرای خودش و برای نابودی هر نوع دموکراسی و دموکراسی پارلمانی استفاده میکرد.
اولین انتخابات: رفراندوم جمهوری اسلامی
خمینی: «برای اینکه بهانهها تمام بشد و شمارش آرا بشد، ما آزادانه باید یه همچه کاری بکنیم تا مردم بدانند، تا همه عالم بدانند که رأی آزادی که مردم میدند، به کی میدند و به چه رژیمی میدند؟»
با تمام تلاشی که مجاهدین کردند تا خمینی یک کلمه از محتوای جمهوری اسلامیاش بگوید، ولی رفراندوم برگزار شد، تمام شد و هیچکس نفهمید که بهچی رأی داده! البته مجاهدین خودشان یک حداقل انتظارات از رژیمی که میخواهند به اسم جمهوری اسلامی به آن رأی بدهند، منتشر کردند و گفتند ما در واقع به این اصول رأی میدهیم.
دو یادآوری
خمینی: «رای من، جمهوری اسلامی است. لیکن با آزادی، سرنوشت خودتون را تعیین کنید. همه قشرها باید رأی بدهند و شرکت کنند و همه قشرها آزادند در رأی دادن».
رادیو ـ تلویزیون رژیم: «سرانجام پس از دو ماه بحثهای داغ، قرار میشود رفراندوم تعیین نوع حکومت در روزهای دهم و یازدهم فروردین ۵۸انجام شود. امام دیشب در آستانهی همهپرسی، از مردم خواستند آزادانه به هر نوع حکومتی که مایلند رأی دهند».
در آن رفراندوم، هیچ انتخاب آزادی وجود نداشت. مردم یا باید به رژیم گذشته برمیگشتند، یا به جمهوری اسلامییی رأی میدادند که معلوم نبود چی هست! این، اولین بروز دجالیت ویژهی خمینی بود که از کلاه شعبدهبازی خودش درآورده بود. او در حالی که سر مردم منّت میگذاشت و میگفت: «همه قشرها آزادند در رأی دادن»، اما در واقع یک گزینه بیشتر به مردم نداده بود و حداکثر سوءاستفاده را هم از فضای انقلاب که هنوز مردم لبریز از آن بودند، کرده بود.
بنابراین مردم راهی نداشتند: یا جمهوری اسلامی، بدون هیچ برنامهی اعلام شدهیی! یا برگشت به سلطنتی که خودشان ساقطش کرده بودند!
خمینی: «اونایی که دم از جمهوری دموکراتیک میزنن، یعنی جمهوری به شکل غرب! چه بدی دیدید از اسلام؟ از اسلام چه میدونید؟»
بهشتی: »با آمار و ارقام مشخص کنیم که چند نفر در این مملکت بهراستی خواستار چنین چیزی هستند؟ هر کسی آزادانه میتواند بگوید من این چیزی را که به نظر آمده اکثریت ملت خواستارشه، خواستارش هستم یا نیستم».
مجاهدین دائم فشار میآوردند که آقا! اول بیایید بگویید این جمهوری اسلامی، محتوایش چیست؟ دوم، اگر کسی جمهوری اسلامی مورد نظر تو را نخواهد، معنیاش این نیست که سلطنت سرنگون شده را میخواهد.
اینطور بود که مردم را در منگنه گذاشتند برای رأی دادن به آن چیزی که خمینی میخواست. البته جوابی که مجاهدین میگرفتند، حملهی چماقدارهای خمینی به دفاترشان بود!
نسلی که آن روزها را ندیده، تصویر تجربی و روشنی از این دجالگریها ندارد و شاید باور نکند. اما با دیدن برگهی رأی آن رفراندوم، میتواند متوجه بشود که منظور خمینی از رفراندوم چه بود:
بسمه تعالی
دولت موقت انقلاب اسلامی
وزارت کشور
تعرفهی انتخابات رفراندوم
تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی
که قانون اساسی آن از انتخاب ملت خواهد گذشت:
آری
نه
حمله و هجوم باندهای چماقدار به مراکز مجاهدین در فاز سیاسی
بخش اول
مجاهدین از همان فردای ۲۲بهمن ۵۷، خط کار اصلیشان، فعالیتهای سیاسی قانونی، یعنی مبارزهی سیاسی مسالمتآمیز بود. اگر شمارههای نشریهی مجاهد آن سالها را ـ سالهای ۵۸و ۵۹را ـ نگاه کنیم، روند لحظه به لحظهی این فعالیتها را بهروشنی میتوان دید.
مسعود رجوی: «واقعیت این
است که ما در مرحلهی مبارزات افشاگرانهی سیاسی که مجاهدین به آن فاز سیاسی میگویند،
به مدت ۲۸ماه
ـ از ۲۲بهمن
۵۷که خمینی
قدرت را قبضه کرد تا ۳۰خرداد ۶۰که رژیمش را یکپایه کرد و سرکوب و اختناق مطلق برقرار
نمود ـ همین را آزمایش میکردیم.مجاهدین از همان فردای ۲۲بهمن ۵۷، خط کار اصلیشان، فعالیتهای سیاسی قانونی، یعنی مبارزهی سیاسی مسالمتآمیز بود. اگر شمارههای نشریهی مجاهد آن سالها را ـ سالهای ۵۸و ۵۹را ـ نگاه کنیم، روند لحظه به لحظهی این فعالیتها را بهروشنی میتوان دید.
با وجود اینکه قانون اساسی ولایتفقیه را تحریم کرده بودیم، اما در نهایت مدارا و خویشتنداری و در منتهای مسالمت، امکان نرمش و میانهروی و اصلاح همین رژیم را از طرق قانونی آزمایش کردیم و فکر میکنم که کمترین احتمالی را هم نادیده نگرفتیم». (استراتژی قیام، فصل دوم، مقدمهی مسیر طی شده، ص۴۰)
رژیم در آن ۲۸ماه، پنج انتخابات برگزار کرد. یعنی در سه فصل اول سال، یک انتخابات و در زمستان هم دو انتخابات!
اولین رأیگیری مربوط به رفراندم انتخاب نوع حاکمیت بود که روز ۱۲فروردین ۵۸برگزار شد و یک گزینه هم بیشتر نداشت: جمهوری اسلامی، آری یا نه؟ جواب «نه»، مترادف بازگشت به سلطنتی بود که همان یکماه قبل توسط مردم سرنگون شده بود. شاه به مصر پناهنده شده بود و اساساً نیازی به رأیگیری نداشت و نقض غرض محسوب میشد!
دومین انتخابات، برای تشکیل مجلس بررسی نهایی قانون اساسی بود. خمینی اسم آن را مجلس خبرگان گذاشته بود. مجلسی که با نقض عهد خمینی، به جای مجلس مؤسسان، سرهمبندی شده بود.
سومین انتخابات، رفراندوم برای تصویب قانون اساسی ولایتفقیه بود.
در چهارمین انتخابات، اولین رئیسجمهور نظام جدید، مشخص میشد.
پنجمین انتخابات هم برای تعیین نمایندگان اولین مجلس شورای ملی در نظام جمهوری جدیدالتأسیس بود. مجلسی که خمینی حتی به اسم آن هم خیانت کرد و در نیمهی راه، برخلاف همان قانون اساسی مصوب خودش، نام آن را به مجلس شورای «اسلامی» تغییر داد.
مجاهدین به جز رفراندوم قانون اساسی ولایتفقیه، در باقی انتخابات آن سالها شرکت کردند. مشکل اصلی این بود که خمینی از انتخابات، برای برقراری سلطهی بیچون و چرای خودش و برای نابودی هر نوع دموکراسی و دموکراسی پارلمانی استفاده میکرد.
اولین انتخابات: رفراندوم جمهوری اسلامی
خمینی: «برای اینکه بهانهها تمام بشد و شمارش آرا بشد، ما آزادانه باید یه همچه کاری بکنیم تا مردم بدانند، تا همه عالم بدانند که رأی آزادی که مردم میدند، به کی میدند و به چه رژیمی میدند؟»
با تمام تلاشی که مجاهدین کردند تا خمینی یک کلمه از محتوای جمهوری اسلامیاش بگوید، ولی رفراندوم برگزار شد، تمام شد و هیچکس نفهمید که بهچی رأی داده! البته مجاهدین خودشان یک حداقل انتظارات از رژیمی که میخواهند به اسم جمهوری اسلامی به آن رأی بدهند، منتشر کردند و گفتند ما در واقع به این اصول رأی میدهیم.
دو یادآوری
خمینی: «رای من، جمهوری اسلامی است. لیکن با آزادی، سرنوشت خودتون را تعیین کنید. همه قشرها باید رأی بدهند و شرکت کنند و همه قشرها آزادند در رأی دادن».
رادیو ـ تلویزیون رژیم: «سرانجام پس از دو ماه بحثهای داغ، قرار میشود رفراندوم تعیین نوع حکومت در روزهای دهم و یازدهم فروردین ۵۸انجام شود. امام دیشب در آستانهی همهپرسی، از مردم خواستند آزادانه به هر نوع حکومتی که مایلند رأی دهند».
در آن رفراندوم، هیچ انتخاب آزادی وجود نداشت. مردم یا باید به رژیم گذشته برمیگشتند، یا به جمهوری اسلامییی رأی میدادند که معلوم نبود چی هست! این، اولین بروز دجالیت ویژهی خمینی بود که از کلاه شعبدهبازی خودش درآورده بود. او در حالی که سر مردم منّت میگذاشت و میگفت: «همه قشرها آزادند در رأی دادن»، اما در واقع یک گزینه بیشتر به مردم نداده بود و حداکثر سوءاستفاده را هم از فضای انقلاب که هنوز مردم لبریز از آن بودند، کرده بود.
بنابراین مردم راهی نداشتند: یا جمهوری اسلامی، بدون هیچ برنامهی اعلام شدهیی! یا برگشت به سلطنتی که خودشان ساقطش کرده بودند!
خمینی: «اونایی که دم از جمهوری دموکراتیک میزنن، یعنی جمهوری به شکل غرب! چه بدی دیدید از اسلام؟ از اسلام چه میدونید؟»
بهشتی: »با آمار و ارقام مشخص کنیم که چند نفر در این مملکت بهراستی خواستار چنین چیزی هستند؟ هر کسی آزادانه میتواند بگوید من این چیزی را که به نظر آمده اکثریت ملت خواستارشه، خواستارش هستم یا نیستم».
مجاهدین دائم فشار میآوردند که آقا! اول بیایید بگویید این جمهوری اسلامی، محتوایش چیست؟ دوم، اگر کسی جمهوری اسلامی مورد نظر تو را نخواهد، معنیاش این نیست که سلطنت سرنگون شده را میخواهد.
اینطور بود که مردم را در منگنه گذاشتند برای رأی دادن به آن چیزی که خمینی میخواست. البته جوابی که مجاهدین میگرفتند، حملهی چماقدارهای خمینی به دفاترشان بود!
نسلی که آن روزها را ندیده، تصویر تجربی و روشنی از این دجالگریها ندارد و شاید باور نکند. اما با دیدن برگهی رأی آن رفراندوم، میتواند متوجه بشود که منظور خمینی از رفراندوم چه بود:
بسمه تعالی
دولت موقت انقلاب اسلامی
وزارت کشور
تعرفهی انتخابات رفراندوم
تغییر رژیم سابق به جمهوری اسلامی
که قانون اساسی آن از انتخاب ملت خواهد گذشت:
آری
نه
تا همینجا واضح و روشن است که کاری که
خمینی در آن رفراندوم کرد، نه دموکراسی، بلکه دقیقاً سوءاستفاده از دموکراسی برای
نابود کردن خود دموکراسی بود.
کاری که مجاهدین میتوانستند بکنند، این بود که با طرح سؤال یا انتشار حداقل انتظاراتشان از جمهوری اسلامی، تلاش کنند فضای عمومی جامعه را به طرف تحقق شعارها و اهداف انقلاب کانالیزه کنند. گناهی که البته پیش خمینی نابخشودنی بود.
برادر مجاهد عباس داوری: «یکی از دعواهای ما با خمینی از روز اول این بود که آقا! چرا حرف کلی میزنی؟ حداقل الآن که به حاکمیت رسیدهیی، راجع به مسایل اقتصادی، طبقات مختلف، وابستگی و مسائل دیگری که وجود دارند، حرف مشخص بزن! برنامهات چیست؟ برنامهات در مورد کردستان چیست؟ برنامهات برای کارگران چیست؟ ولی او هیچ حرف مشخصی نزد!
به این دلیل بود که سازمان ما آن موقع ـ ۲۷اسفند ۵۷ـ یعنی ۱۵روز قبل از برگزاری رفراندوم، بیانیهاش را منتشر کرد. ما با ارائهی برنامه، در واقع نشان دادیم که خمینی دارای هیچگونه برنامهیی نیست». (کتاب شاهدان، ص ۲۶)
فشارهای مجاهدین باعث شد که خمینی نفرات اصلیاش را پشت سر هم بفرستد جلوی دوربین تا رسماً بگوید که جمهوری اسلامی، حکومت آخوندها نیست! شاید اینطوری بتواند نگرانیهای مردم را کنترل کند.
مطهری: «ما وقتی میگوییم اسلامی، معنیاش این نیست که روحانیان را بهعنوان طبقهی حاکم میخواهیم بپذیریم. مثل اینکه در این بیان شما، میان حکومت اسلامی و حکومت طبقهی روحانی اشتباه شده است».
این حرفها بخشی از همان تاریخ پنهان نگهداشته شدهی آن سالهاست. چون همین که ماشین خمینی از پل گذشت، آخوندها مثل شته، به تمام مناصب حکومتی زدند!
مجاهدین به هر حال در آن رفراندوم شرکت کردند. اگر چه در یک بیانیهی مفصل۱۰صفحهیی هم اعلام کردند انتظاراتشان از جمهوری اسلامی چی هست و گفتند که در حقیقت دارند به «این برنامه» رأی میدهند.
دومین انتخابات: خبرگان به جای مؤسسان
خمینی متخصص فریب و به ا بتذال کشاندن همهچیز بود. پدیدهی دموکراسی و انتخابات، دو مفهوم از خواستههای انقلاب بودند که به دست خمینی لوث شدند. تبدیل مجلس مؤسسان به خبرگان، دومین دجالگری و فریبکاری بزرگ خمینی بود. خمینی با یک موج تبلیغاتی بهشدت مبتذل و یک فریبکاری بیسابقه، تلاش میکرد وعدههای قبلیاش را پس بگیرد و دیکتاتوریاش را زیر این فریب که «خواست مردم» هم همین است، نهادینه کند. داستان مجلس مؤسسان، نمونهی روشن این قبیل کارهای خمینی است.
محمدجواد باهنر: «در ۲۲دی ماه ۵۷، یعنی درست یک ماه قبل از پیروزی انقلاب، در بیانیهیی که امام صادر فرمودند، این جملات آمد که ضمن بیانیه فرموده بودند: شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعیین شده و شروع بهکار خواهند کرد و از جمله وظایف این شورا، بررسی مطالب و مطالعهی شرایط تأسیس دولت انتقالی و تهیهی مقدمات اولیهی آن و تشکیل مجلس مؤسسان و انجام انتخابات است».
خمینی: «طرح مجلس مؤسسان، الهام گرفته از شیاطین و خطری برای اسلام است». (صحیفهی نور، جلد ۷، صفحهی ۱۱۴)
چرا یک مرتبه مجلس مؤسسانی که خمینی خودش وعدهی آن را داده بود، میشود «الهام شیاطین»؟ شاید برای نسل جوانی که درگیر و دار حوادث آن سالها نبوده تا در خلال آنها، ماهیت واقعی خمینی را بشناسد، پرداختن به آن، خالی از لطف نباشد.
خمینی: «گفتند بگذارید تا مجلس مؤسسان تشکیل بشد. مجلس مؤسسان یعنی چه؟ یعنی یک ۲۰۰-۳۰۰نفر در قشرهای مختلف. برای اینکه میدیدن اگه ۳۰۰نفر بخوان در ایران یک کارهایی بکنن ممکنه یه مقداری از این قاچاقها هم توش باشد!»
منظورش از «قاچاق»، نمایندگان مخالفی هستند که ممکن است رأی بیاورند. این است درونمایهی آن جرثومهی فاسدی که در نوفللوشاتو زیر درخت مینشست تا از خودش تقدس ساطع کند، تا ۳۶میلیون را بفریبد و آن وعدهها را به آنها بدهد! این حرفهای خمینی، یکی از آن سندهای مهم قیام سال ۵۷است. سندی که خواندنش، هر کسی را از شناخت بیشتر خمینی و اخلاقیاتش بینیاز میکند.
مجاهدین با وجود تمام اعتراضهایشان به داستان خبرگان، تلاش کردند وارد آن بشوند و تأثیر خودشان را بگذارند؛ ولی خمینی همانطور که پیشاپیش گفته بود، نگذاشت حتی یک نفر «غیر خودی» در آن مجلس، بهقول خودش «قاچاق» بشود!
تهران۱۰نفر سهمیه در مجلس خبرگان داشت که آخوندها توانستند با تقلبهای نجومی، اسم مسعود رجوی را به ردیف دوازدهم منتقل کنند که مانع از ورود او به مجلس بشوند.
مسعود رجوی: «خمینی درست مثل انتخابات مجلس شورای ملی، نگذاشت که از هیچکجای کشور حتی پای یک مجاهد خلق به این مجلس برسد. از اینکه در داخل همین مجلس، بساطی را که او میخواست، برهم بریزیم و درهم بشکنیم، بهشدت واهمه داشت». (استراتژی قیام، ص۳۸۵)
سومین انتخابات: رفراندوم قانون اساسی
سومین انتخابات، رفراندوم بر سر قانون اساسی بود. یعنی قانون دستپخت همان خبرگانی که دیگر در آن، نمایندهی «قاچاق» هم نبود. قانونی که با محوریت اصل شوم «ولایت فقیه» نوشته شده بود.
اعتراضهای مجاهدین به این قانون، به هیچ جایی نرسید. خواستههای مجاهدین در نشریهی مجاهد سال ۵۸، شمارهی ۳آورده شده و بسیار روشن هم بود. اما همانطور که بعدها دیدیم، نفس اعلام آن خواستهها، دشمنی خمینی را با مجاهدین بیشتر و بیشتر میکرد.
با همه اعتراضهای قانونی و بیجواب، مجاهدین مجبور شدند رفراندوم را تحریم کنند. چرا که رأی دادن به آن قانون اساسی، معنیاش بازگشت به چیزی بدتر از دیکتاتوری شاه بود. یعنی دیکتاتوری مطلقهی موجودی به نام ولیفقیه، دیگر خیانت به تاریخ و نسلهای آینده بود. قانونی که ملت را صغیر توصیف میکرد و تحت قیمومت یک آخوند به نام ولیفقیه قرار میداد. رأی دادن به چنین قانونی، هرگز پذیرفته نبود.
مسعود رجوی: «یک روز قبل از پایان کار خبرگان ارتجاع در سال ۵۸، مجاهدین در روز ۲۳آبان در یک تلگرام فوری، با خبرگان ارتجاع، اتمامحجت کردند و با مشخص کردن مواردی که باید وارد قانون اساسی شود، نوشتند: چنانچه این موارد در نص قانون مراعات نگردد، از دادن رأی مثبت به آن معذور هستند». (استراتژی قیام، ص۳۹۵)
تصریح بر حاکمیت مردم بهجای حاکمیت ولیفقیه ـ که خمینی میگفت ـ، اولین موردی بود که مجاهدین در آن تلگرام نوشته بودند.
همزمان با بحثهای قانون اساسی ولایتفقیه در خبرگان، مسعود رجوی در مسجد دانشگاه تهران، طی سلسله سخنرانیهایی، به معرفی حکومت حضرت علی میپرداخت. مردم بهروشنی تفاوت بین ولایتفقیه و حکومت علی را میشنیدند؛ و این بدترین چیز برای خمینی بود. پاسخ خمینی به سخنرانیهای مسعود رجوی، یک موج حملهی سراسری به دفاترشان در سراسر ایران بود!
همه چیز معکوس شده بود! مجاهدین که یک زمانی سازمان مسلح و با سابقه و با تجربه بودند، تلاش میکردند وارد کار سیاسی مسالمتآمیز بشوند؛ خمینی که قدرت حاکم بود و علیالقاعده باید با تمام قوا دنبال کشاندن مخالفان خودش به مسالمت میبود، تلاش میکرد با حذف مجاهدین از عرصهی سیاسی، کار را به قهر و خونریزی بکشاند!
مسعود رجوی بعدها طی مصاحبهیی تحت عنوان «خبرگان آخوندی» در ۳۰آذر ۱۳۷۷، دربارهی آن روزها و تلاشهای مجاهدین برای دموکراتیزه کردن روند اوضاع، گفت: »در همان زمان ما بسیار گفتیم ـ مثلاً در سرمقالههای آن زمان نشریهی مجاهد ـ که آقا چه کسی گفته ولایتفقیه؟ اگر منظورتان با استنادات اسلامی و قرآنی است که، اینی نیست که شما میگویید، چه کسی گفته که معنای چنین استناداتی، یعنی حاکمیت آخوند؟ اسلام و قرآن که بیش از همه و قبل از همه، پشت حاکمیت مردم و ارزشهای مردمی و انسانی است. به همین دلیل بود که رفراندومی را که در مورد قانون اساسی ولایتفقیه، خمینی در آذر ماه سال ۵۸انجام داد، این را ما تحریم کردیم. چون برضد ملت ایران است. حذف حق حاکمیت ملت ایران است. همچنین برضد اسلام مردمی، اسلام مردمگرا و اسلام انقلابی است؛ اسلامی که حافظ حقوق اقشار مختلف مردم است»...
پایان قسمت هفتم.
کاری که مجاهدین میتوانستند بکنند، این بود که با طرح سؤال یا انتشار حداقل انتظاراتشان از جمهوری اسلامی، تلاش کنند فضای عمومی جامعه را به طرف تحقق شعارها و اهداف انقلاب کانالیزه کنند. گناهی که البته پیش خمینی نابخشودنی بود.
برادر مجاهد عباس داوری: «یکی از دعواهای ما با خمینی از روز اول این بود که آقا! چرا حرف کلی میزنی؟ حداقل الآن که به حاکمیت رسیدهیی، راجع به مسایل اقتصادی، طبقات مختلف، وابستگی و مسائل دیگری که وجود دارند، حرف مشخص بزن! برنامهات چیست؟ برنامهات در مورد کردستان چیست؟ برنامهات برای کارگران چیست؟ ولی او هیچ حرف مشخصی نزد!
به این دلیل بود که سازمان ما آن موقع ـ ۲۷اسفند ۵۷ـ یعنی ۱۵روز قبل از برگزاری رفراندوم، بیانیهاش را منتشر کرد. ما با ارائهی برنامه، در واقع نشان دادیم که خمینی دارای هیچگونه برنامهیی نیست». (کتاب شاهدان، ص ۲۶)
فشارهای مجاهدین باعث شد که خمینی نفرات اصلیاش را پشت سر هم بفرستد جلوی دوربین تا رسماً بگوید که جمهوری اسلامی، حکومت آخوندها نیست! شاید اینطوری بتواند نگرانیهای مردم را کنترل کند.
مطهری: «ما وقتی میگوییم اسلامی، معنیاش این نیست که روحانیان را بهعنوان طبقهی حاکم میخواهیم بپذیریم. مثل اینکه در این بیان شما، میان حکومت اسلامی و حکومت طبقهی روحانی اشتباه شده است».
این حرفها بخشی از همان تاریخ پنهان نگهداشته شدهی آن سالهاست. چون همین که ماشین خمینی از پل گذشت، آخوندها مثل شته، به تمام مناصب حکومتی زدند!
مجاهدین به هر حال در آن رفراندوم شرکت کردند. اگر چه در یک بیانیهی مفصل۱۰صفحهیی هم اعلام کردند انتظاراتشان از جمهوری اسلامی چی هست و گفتند که در حقیقت دارند به «این برنامه» رأی میدهند.
دومین انتخابات: خبرگان به جای مؤسسان
خمینی متخصص فریب و به ا بتذال کشاندن همهچیز بود. پدیدهی دموکراسی و انتخابات، دو مفهوم از خواستههای انقلاب بودند که به دست خمینی لوث شدند. تبدیل مجلس مؤسسان به خبرگان، دومین دجالگری و فریبکاری بزرگ خمینی بود. خمینی با یک موج تبلیغاتی بهشدت مبتذل و یک فریبکاری بیسابقه، تلاش میکرد وعدههای قبلیاش را پس بگیرد و دیکتاتوریاش را زیر این فریب که «خواست مردم» هم همین است، نهادینه کند. داستان مجلس مؤسسان، نمونهی روشن این قبیل کارهای خمینی است.
محمدجواد باهنر: «در ۲۲دی ماه ۵۷، یعنی درست یک ماه قبل از پیروزی انقلاب، در بیانیهیی که امام صادر فرمودند، این جملات آمد که ضمن بیانیه فرموده بودند: شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعیین شده و شروع بهکار خواهند کرد و از جمله وظایف این شورا، بررسی مطالب و مطالعهی شرایط تأسیس دولت انتقالی و تهیهی مقدمات اولیهی آن و تشکیل مجلس مؤسسان و انجام انتخابات است».
خمینی: «طرح مجلس مؤسسان، الهام گرفته از شیاطین و خطری برای اسلام است». (صحیفهی نور، جلد ۷، صفحهی ۱۱۴)
چرا یک مرتبه مجلس مؤسسانی که خمینی خودش وعدهی آن را داده بود، میشود «الهام شیاطین»؟ شاید برای نسل جوانی که درگیر و دار حوادث آن سالها نبوده تا در خلال آنها، ماهیت واقعی خمینی را بشناسد، پرداختن به آن، خالی از لطف نباشد.
خمینی: «گفتند بگذارید تا مجلس مؤسسان تشکیل بشد. مجلس مؤسسان یعنی چه؟ یعنی یک ۲۰۰-۳۰۰نفر در قشرهای مختلف. برای اینکه میدیدن اگه ۳۰۰نفر بخوان در ایران یک کارهایی بکنن ممکنه یه مقداری از این قاچاقها هم توش باشد!»
منظورش از «قاچاق»، نمایندگان مخالفی هستند که ممکن است رأی بیاورند. این است درونمایهی آن جرثومهی فاسدی که در نوفللوشاتو زیر درخت مینشست تا از خودش تقدس ساطع کند، تا ۳۶میلیون را بفریبد و آن وعدهها را به آنها بدهد! این حرفهای خمینی، یکی از آن سندهای مهم قیام سال ۵۷است. سندی که خواندنش، هر کسی را از شناخت بیشتر خمینی و اخلاقیاتش بینیاز میکند.
مجاهدین با وجود تمام اعتراضهایشان به داستان خبرگان، تلاش کردند وارد آن بشوند و تأثیر خودشان را بگذارند؛ ولی خمینی همانطور که پیشاپیش گفته بود، نگذاشت حتی یک نفر «غیر خودی» در آن مجلس، بهقول خودش «قاچاق» بشود!
تهران۱۰نفر سهمیه در مجلس خبرگان داشت که آخوندها توانستند با تقلبهای نجومی، اسم مسعود رجوی را به ردیف دوازدهم منتقل کنند که مانع از ورود او به مجلس بشوند.
مسعود رجوی: «خمینی درست مثل انتخابات مجلس شورای ملی، نگذاشت که از هیچکجای کشور حتی پای یک مجاهد خلق به این مجلس برسد. از اینکه در داخل همین مجلس، بساطی را که او میخواست، برهم بریزیم و درهم بشکنیم، بهشدت واهمه داشت». (استراتژی قیام، ص۳۸۵)
سومین انتخابات: رفراندوم قانون اساسی
سومین انتخابات، رفراندوم بر سر قانون اساسی بود. یعنی قانون دستپخت همان خبرگانی که دیگر در آن، نمایندهی «قاچاق» هم نبود. قانونی که با محوریت اصل شوم «ولایت فقیه» نوشته شده بود.
اعتراضهای مجاهدین به این قانون، به هیچ جایی نرسید. خواستههای مجاهدین در نشریهی مجاهد سال ۵۸، شمارهی ۳آورده شده و بسیار روشن هم بود. اما همانطور که بعدها دیدیم، نفس اعلام آن خواستهها، دشمنی خمینی را با مجاهدین بیشتر و بیشتر میکرد.
با همه اعتراضهای قانونی و بیجواب، مجاهدین مجبور شدند رفراندوم را تحریم کنند. چرا که رأی دادن به آن قانون اساسی، معنیاش بازگشت به چیزی بدتر از دیکتاتوری شاه بود. یعنی دیکتاتوری مطلقهی موجودی به نام ولیفقیه، دیگر خیانت به تاریخ و نسلهای آینده بود. قانونی که ملت را صغیر توصیف میکرد و تحت قیمومت یک آخوند به نام ولیفقیه قرار میداد. رأی دادن به چنین قانونی، هرگز پذیرفته نبود.
مسعود رجوی: «یک روز قبل از پایان کار خبرگان ارتجاع در سال ۵۸، مجاهدین در روز ۲۳آبان در یک تلگرام فوری، با خبرگان ارتجاع، اتمامحجت کردند و با مشخص کردن مواردی که باید وارد قانون اساسی شود، نوشتند: چنانچه این موارد در نص قانون مراعات نگردد، از دادن رأی مثبت به آن معذور هستند». (استراتژی قیام، ص۳۹۵)
تصریح بر حاکمیت مردم بهجای حاکمیت ولیفقیه ـ که خمینی میگفت ـ، اولین موردی بود که مجاهدین در آن تلگرام نوشته بودند.
همزمان با بحثهای قانون اساسی ولایتفقیه در خبرگان، مسعود رجوی در مسجد دانشگاه تهران، طی سلسله سخنرانیهایی، به معرفی حکومت حضرت علی میپرداخت. مردم بهروشنی تفاوت بین ولایتفقیه و حکومت علی را میشنیدند؛ و این بدترین چیز برای خمینی بود. پاسخ خمینی به سخنرانیهای مسعود رجوی، یک موج حملهی سراسری به دفاترشان در سراسر ایران بود!
همه چیز معکوس شده بود! مجاهدین که یک زمانی سازمان مسلح و با سابقه و با تجربه بودند، تلاش میکردند وارد کار سیاسی مسالمتآمیز بشوند؛ خمینی که قدرت حاکم بود و علیالقاعده باید با تمام قوا دنبال کشاندن مخالفان خودش به مسالمت میبود، تلاش میکرد با حذف مجاهدین از عرصهی سیاسی، کار را به قهر و خونریزی بکشاند!
مسعود رجوی بعدها طی مصاحبهیی تحت عنوان «خبرگان آخوندی» در ۳۰آذر ۱۳۷۷، دربارهی آن روزها و تلاشهای مجاهدین برای دموکراتیزه کردن روند اوضاع، گفت: »در همان زمان ما بسیار گفتیم ـ مثلاً در سرمقالههای آن زمان نشریهی مجاهد ـ که آقا چه کسی گفته ولایتفقیه؟ اگر منظورتان با استنادات اسلامی و قرآنی است که، اینی نیست که شما میگویید، چه کسی گفته که معنای چنین استناداتی، یعنی حاکمیت آخوند؟ اسلام و قرآن که بیش از همه و قبل از همه، پشت حاکمیت مردم و ارزشهای مردمی و انسانی است. به همین دلیل بود که رفراندومی را که در مورد قانون اساسی ولایتفقیه، خمینی در آذر ماه سال ۵۸انجام داد، این را ما تحریم کردیم. چون برضد ملت ایران است. حذف حق حاکمیت ملت ایران است. همچنین برضد اسلام مردمی، اسلام مردمگرا و اسلام انقلابی است؛ اسلامی که حافظ حقوق اقشار مختلف مردم است»...
پایان قسمت هفتم.