۳۱ اردیبهشت ۹۹
یک موضوع عاجل و نگرانیزا
خامنهای در دیدار نمایشی خود با تعدادی از بسیجیان که تبلیغات حکومتی آنها
را «نمایندگان تشکلهای دانشجویی» مینامید، کتمان نکرد که در کنار شکستهای پیدرپی،
یک موضوع عاجل و نگرانیزا ذهن او و نظامش را به خود مشغول کرده است. مجاهدین و
گرایش روزافزون جوانان ایرانی به آنها. این نگرانی وقتی بیشتر میشود که این گرایش
در قالب کانونهای شورشی بار سازماندهانه پیدا میکند و به تهدید سرنگونی استبداد
دینی تبدیل میشود.
در این سخنان خامنهای دقت کنید:
«ما در اوایل انقلاب جوانهایی را داشتیم که اینها مردمان مسلمانی
بودند و برای اسلام وارد میدان شده بودند اما چون مبانی معرفتیشان ضعیف بود، پایههای
معرفتیشان محکم نبود ـ حالا به هر دلیلی محکم نبود ـ اینها جذب گروههای التقاطی
شدند و از یک جوان مؤمن سالم اسلامطلب و مؤمن تبدیل شدند به کسانی که بر روی هممیهن
خودشان اسلحه کشیدند...»
«جوانهای مسلمان»! جز به نیروهای عظیم آزاد شده از انقلاب ضدسلطنتی
اشاره ندارد. نیروهایی که موتور محرکه و بدنهی اصلی آن انقلاب را تشکیل میدادند.
همانها بودند که با الهام از پیشتازان نبرد مسلحانهی انقلابی در زمان شاه و شهیدان
و زندانیانش پای در مبارزه نهاده و آن تغییر بزرگ را ممکن ساختند. آنان جوانانی
پرشور بودند که با چشم گشودن به زندگی قهرمانامهی بنیانگذاران مجاهدین و خواندن سرگذشت
و وصیتنامههای مهدی رضایی، و نیز دفاعیات شورمندانهی مسعود رجوی و دیگر بنبست شکنان
راه جهاد، به میدان شتافته و منش آنان را الگوی خود قرار داده بودند.
نسل انقلاب ضدسلطنتی در نبرد با دو دیکتاتوری
خامنهای با دجالیتی وامگرفته از امامش، گرایش آن جوانان به سازمان مجاهدین
خلق ایران را ناشی از نداشتن «مبانی معرفتی قوی» میداند. منظورش از «مبانی معرفتی
قوی»! تئوری فاشیستی ولایت فقیه و تراوشات ذهن عنکبوتگرفتهی خمینی و نیز آموزههای
آخوندی است که آن روزها سعی در القای آن داشتند و جوان ایرانی را نمیتوانستند به خود
جذب کنند. آنچه جوان ایرانی را جذب کرده بود، برداشت پویا و انقلابی از اسلام انقلابی
ترقیخواه مجاهدین بود. نسلی که اینچنین به سازمان مجاهدین روی آورد به گواهی
حماسههای تاریخ معاصر ایران، به نسلی تبدیل گشت که بار دو انقلاب را روی دوش خود
گذاشت و به تمام و کمال بهای آن را پرداخت. چنین نسلی بهلحاظ آگاهی، پاکباختگی و
ظرفیت شگفت در تحمل شداید انقلاب در تاریخ ایران بینظیر است و روزی آیندگان به
تفصیل از آن کتابها خواهند نگاشت.
در کارنامهی این نسل شگفت نه تنها انقلاب ضدسلطنتی بلکه، ایستادگی تمام قد در
برابر خمینی این بزرگترین بلیهی تاریخ معاصر ایران و خلق حماسههایی مانند ۳۰خرداد، ۵مهر، ۱۹بهمن، ۱۲ و ۱۹اردیبهشت، فروغ جاویدان و سلسلهای بیبدیل از درخششها قرار
دارد. نسلی که سی هزارش در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در سال۶۷ بر موضع خود در دفاع از آزادی و آرمانهای مجاهدین و رهبری آن
ایستادند و با افتخار سربهدار شدند.
خامنهای حق دارد از این آگاهترین نسل تاریخ ایران هنوز کینه به دل باشد.
گزیدگی خامنهای از ارتش آزادیبخش ملی ایران
عمق گزیدگی خامنهای از نسل میلیشیا را از جملهی «زیر پرچم صدام رفتند» خوب میتوان
فهمید. این جمله اعترافی گویا به کارآیی ارتش آزادیبخش ملی ایران است؛ همان ارتشی که
عملیات آزادسازی مهران را انجام داد، زهر آتشبس را به دیو تنورهکش جماران نوشاند
و طی یک عملیات متهورانه تا نزدیکی کرمانشاه پیشروی کرد و لرزهی سرنگونی بر پیکرهی
استبداد دینی افکند. ارتشی که اگر نبود و اگر مانند قلهای سترگ خود را در بین تندباد
وزان و مسموم بنیادگرایی دینی و مردم ایران حائل نمیکرد و با بازوان استوار و پراقتدارش
مانع دستیازی به حریم آزادی نمیشد، امروز ایران و ایرانی در این نقطه نبود و چه
بسا عمر ایلغار آخوندی مانند ایلغار مغول سالیان به درازا میانجامید.
این ارتش ملی و مردمی با اینکه سلاحهایش را از او گرفته بودند اما توانست
بر روی زانوانش راست قامت بایستد و با تنی دشنهآجین و تبرخورده سالهای سخت
پایداری در عراق و محاصره را دوام بیاورد. اینک این ارتش آزادکننده و آزادیبخش در
هیبت اشرف۳ در فازی تهاجمی قرار
گرفته است. کانونهای شورشی بارقههای سبز و بهارآفرین آنند.
جوانان و سازمان مجاهدین خلق ایران
وحشت دیکتاتوری آخوندی از گرایش جوانان به سازمان مجاهدین امری جدید نیست.
حتی در بین باند مغلوب نظام نیز به نمونههایی از آن برمیخوریم:
«نگرانی امروز من نسل جوانی است که بهخاطر پارهای از کاستیها و
نقصها و رویکردهای غلطی که ما دستاندرکاران امور داشتیم و نیز بهخاطر رواج بعضی
قرائتهایی که ناسازگار با اصل انقلاب است، نوعی تردید و بعضاً رویگردانی از
انقلاب پیدا کردهاند و این خطر بزرگی است که باید نسبت به آن هوشیار باشیم.
«(محمدرضا عارف. همشهری آن لاین. ۱۲فروردین ۹۹)
اما این موضوع اکنون به مشغلهی اصلی خامنهای و دیکتاتوری از نفسافتادهی آخوندی
تبدیل شده است. خامنهای این هراس را اینگونه بارز کرد:
«همه به این توجه داشته باشند که آنها هم روی جوان ما کار میکنند،
آنها هم سعی میکنند که از جوان ما سوءاستفاده کنند، آنها همه این را دنبال میکنند
و برای این برنامهریزی میکنند برنامهریزی میکنند؛ یک جاهایی به عواملی در داخل
کشور احتیاج دارند، روی جوان داخل کشور کار میکنند»
او نشان داد که تنها خط قرمز نظامش، مجاهدین هستند:
«هر چه میتوانید جبهه انقلاب را گسترش بدهید، جذب کنید؛ البته
منظورم جذب منافق نیست.. .»
اعتراف به موفقیت یک استراتژی
اظهارات خامنهای اعترافی از بالاترین نقطهی نظام به موفقیت استراتژی هزار اشرف
مجاهدین است. این استراتژی از پایین جامعه و با فعالیت کانونهای شورشی آغاز شد و اکنون
خامنهای با ابراز وحشت و نگرانی از آن پرده برمیدارد. پس از سخنرانی خامنهای، سایت
حکومتی ارجا نیوز در مطلبی با عنوان «(مجاهدین) و سلولهای خفتهای که بیدار میشوند»،
بهگونهیی دیگر از این موضوع پردهبرداری کرد:
«پس از خارج شدن پیکره (مجاهدین) از عراق و مستقر شدن جمعی و
تشکیلاتی در یک قرارگاه در آلبانی، یعنی پس از اینکه دیگر آن دغدغههای حفاظتی و...
در عراق را نداشتند، بار دیگر تمامی انرژی، سرمایهها و تواناییهای خود را بر روی
راهاندازی تیمهای مخرب عملیاتی خود در داخل ایران، متمرکز کردند.
بهویژه آنکه (مجاهدین) طی تمامی سالهای قبل، تیمهای عملیاتی خود را در
ایران بهصورت سلولهای خفته در آورده، و البته آرام آرام در زیر پوست شهر، بر
شمار آنان میافزودند.
اکنون دو سال است که شاهد هستیم (مجاهدین) هزاران سلول خفته خود را دستهدسته
بیدار کرده، نام آنها را کانونهای شورشی گذاشته و با فرماندهی متمرکز به آنها
مأموریت عملیات و تخریب میدهند.»
یک روز بعد از سخنرانی خامنهای و موضعگیری ارجا نیوز، خبرگزاری حکومتی
تسنیم نیز با درج مطلبی به نام «منظور رهبر انقلاب از گروههای التقاطی و حضرات
پشیمان چه کسانی بود؟» آشکارا به سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت و جای ابهام در
تفسیر سخنان خامنهای باقی نگذاشت.
بیچارهگی در نقطهی پایان
رؤیای ناکام خامنهای برای روی کار آوردن یک دولت سرسپرده و تمام سلیمانی در
نوشتاری جداگانه جای پرداختن دارد اما تا همینجا میتوان بهخوبی فهم کرد که با
به گل تپیدن پای لنگ نظام و درماندگیاش در برابر بحرانهای لاعلاج و در پیشاپیش
همه کرونا، خامنهای چارهای جز انقباض هر چه بیشتر در مراحل پایانی نمییابد.
او اعتراف کرد که مانند روزهای دههی شصت و البته در مداری نوین، دو نیروی اصلی
در برابر هم صف کشیدهاند: مردم ایران و مجاهدین در یکسو، آخوندها و پاسداران در سوی
دیگر. دو جبههای که در نبرد آخرین قرار دارند و تردیدی نیست که این مردم و مقاومت
پیشتاز آنهاست که پیروز میشوند.