عشق و کین در مبارزه به یک رزمنده انقلابی دینامیزم داده و در
حرکت به سمت آرمان آزادی او را به پیش میراند.
یکی با عشق به میهن به نبرد رو میآورد، دیگری رهایی و بهروزی مردم را هدف
خود قرار میدهد و سومی عشق به خدا را در خدمت به خلق و تلاش برای آزادی مردم از
چنگال دشمن ضدبشری میبیند.
در همه این موارد عشق به آرمان آزادی و میهن بهمثابه موتور محرک به شورشگر انقلابی نیرو و توان پیمودن مسیر مبارزه و تحمل سختیها و مشکلات را میدهد.
از سوی دیگر کینه ونفرت به دشمن در نقش چراغ راهنما فرد و نیرو را از افتادن به بیراهه و کانالهای انحرافی برحذر داشته و سمت و سوی صحیح حرکت را به او نشان میدهد. در این منظر دشمن ضدبشری همواره بایستی مورد توجه قرار گرفته و از هر چه که بنفع او تمام شده یا او را خوشنود میکند باید پرهیز نمود.
از اینرو باید از همکاری و همنوایی با دم و دنبالچههای سیاسی رژیم اجتناب کرده و از رله کنندگان و بازتاب دهندگان به مزخرفات و تبلیغات رژیم دوری نمود. به عبارت روشنتر عشق به آزادی و کینه داشتن بهدشمن ضدبشری ایجاب میکند که به همه رهپویان آزادی عشق ورزیده و آنها را مورد حمایت قرار داد و از هرگونه تضعیف و یا ضدیت نمودن با آنها پرهیز نمود. بویژه بایستی در رابطه با جدی ترین نیروی سرنگونیطلب که طی ۴۰ سال حکومت آخوندی بیشترین ضربه را بهدشمن ضدبشری زده و بیشترین قیمت و بهاء را برای آزادی پرداخته است از هرگونه تضعیف، ضدیت، لجن پراکنی و نیز همنوا شدن با دشمن علیه آنها پرهیز نمود.
این منطق منحصر به عرصه سیاسی نیست، در جامعه نیز هر کسی که کسی را دوست داشته باشد به وابستگان و متعلقات او نیز عشق میورزد و از دشمنان او دوری میکند.
در منطق عرفانی و توحیدی نیز عشق به خدا در عشق به مردم و خدمت به خلق تبلور مییابد.
عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
این مضمون را حافظ شیراز به شیواترین عبارت به نظم در آورده است:
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
از اینرو هر آزادیخواه واقعی الزاما بایستی همه نیروهای سرنگونیطلب و برانداز را که در عمل بهای مبارزه برای آزادی و رهایی مردم را میپردازند دوست داشته و مورد حمایت قرار دهد.
در این راستا در آموزشهای اسلام انقلابی و مردمگرا (و نه ضداسلام و ارتجاع زیرپرده دین که آخوندها آنرا نمایندگی میکنند) با 2 واژه که ناظر باین معنی است برخورد میکنیم.
۱ـ تولی به معنی دوست داشتن دوستان خدا (که در خدمت به خلق پیکار و نبرد میکنند) و همبستگی و همراه بودن با آنها میباشد.
۲ـ تبری: به معنی برائت و دوری جستن و مرزبندی نمودن با دشمنان خدا (یا همان سدکنندگان راه تکامل و راه آزادی و بهروزی خلقها) میباشد.
میبینید منطق عشق و کین در همه پهنهها الزامات خاص خود را دارد.
در عرصه سیاست نیز عشق به خلق الزاماً بایستی با حمایت از نیروهای جبهه خلق همراه باشد و دشمنی با رژیم ضدبشری باید در دوری گزیدن از هر نیرو که سمت و سوی رژیم دارد خود را نشان دهد. و نیز بایستی از هرگونه سیاست، خواست، برنامه، گفتمان و عملی که بنفع رژیم تمام میشود پرهیز نمود.
اینجاست که هر فرد ونیرو به آزمایش کشیده میشود و صحت و سقم ادعای آنها برملا میگردد، آنکس که در پیکار آزادی جدی و صادق است الزاماً بایستی اصلیترین و گستردهترین نیروی سرنگونی طلب را که بیشترین هزینه را برای آزادی خلق پرداخته مورد حمایت قرار داده و در کنار آن قرار بگیرد.
عکس آن نیز صادق است، بدین معنی که هر کس با مجاهدین دشمنی کرده و یا به رله کردن و بازتاب دادن مزخرفات رژیم علیه آنها بپردازد یک همسنگر رژیم میباشد و یا دست کم با رژیم نخ داشته و منافع خود را به آن گره زده است.
به عبارت روشنتر مجاهدین شاخص سنجش نیروها میباشند این را بی حساب نمیگویم، دشمن ضدبشری دهها بار به آن اذعان کرده است.
در اخبار ۱۰ اکتبر ۲۰۱۹ آمده بود که یکی از وحوش مجلس آخوندی گفته بود: «یکی از بحثهایی که همواره با کشورهای غربی داشتیم اینست که چرا از مجاهدین حمایت میکنید» پس مجاهدین دشمن اصلی رژیم و مرز سرخ آن بوده و دوری و نزدیکی هر فرد و نیرو و یا کشور به آنها شاخص دوری و نزدیکی آن (نیرو و فرد و یا کشور) به رژیم میباشد، این مسئله را وزارت اطلاعات سال گذشته در تماس با معلم آزاده آقای هاشم خواستار صریحاً بیان کرده و گفته بود:
«ولی فقیه مرز سرخ ما نیست» یعنی که تو مجازی علیه او هم اگر خواستی چیزی گفته یا بنویسی اما «مجاهدین مرز سرخ ما میباشند» و هرگونه نزدیکی به آنها ممنوع میباشد از همین رو سران رژیم همواره در تماس با کشورهای اروپایی خواستار محدود کردن فعالیت سیاسی مجاهدین شده و شاخص صداقت آن کشورها را در محدود کردن مجاهدین دانستهاند.
پاسدار حسین شریعتمداری نماینده ولی فقیه سفاک در کیهان آخوندی سالها قبل در این رابطه نوشته بود: «مجاهدین خط قرمز نظام و یکی از سنگ محکهای نظام برای ارزیابی میزان صداقت آمریکا و اروپا میباشند» وی هر چند این سنگ محک و خط قرمز را در رابطه با کشورهای اروپایی بیان کرده اما در حقیقت همواره مجاهدین خط قرمز نظام و سنگ محک رژیم برای سنجش هم جبهه بودن هر فرد و نیرو با آن میباشند. در زندانها نیز تیرخلاص زدن به مجاهدین شاخص اصلی بریدگی و پشت کردن زندانی به آرمان و راه مجاهدین بود. در تاریخ اسلام نیز ناسزا و دشنام به علی و خاندان او شاخص نزدیکی فرد به معاویه حاکم سفاک آن دوران و الگوی تاریخی آخوندهای دین فروش بود.
توجه کنید در منطق سیاسی دوری از قطب خلق و انقلاب در نزدیکی به قطب دیگر یعنی رژیم خود را نشان میدهد همچنانکه دوری از رژیم نیز در نزدیکی به جبهه خلق و اصلیترین نیروی ضدرژیم تبلور مییابد. از اینرو زدن به مجاهدین و ضدیت با آنها و بازتاب دادن یاوههای رژیم علیه آنها نشان نزدیکی (فرد و گروه مربوطه) به رژیم و دوری از جبهه خلق است همچنانکه حمایت و نزدیکی به مجاهدین شاخص دوری از رژیم میباشد.
مضافاً از آنجا که عشق به خلق در حمایت از نیروهای جبهه خلق تبلور مییابد و کینه به رژیم در دوری گزیدن از آن و دم و دنبالچهها و بازتابدهندگان طرح و برنامه ها و تبلیغات آن ظاهر میشود هر کس که مدعی مبارزه با رژیم است باید در عرصه سیاسی بدفاع فعال از نیروهای جبهه خلق پرداخته و به مقابله با طرح و برنامه و ترفندهای رژیم بپردازد و آنها را افشاء کند هر گونه سکوت و بی عملی در این زمینه نه تنها نشان از جدی نبودن آن فرد و نیرو در مبارزه میباشد بلکه در بسیاری از موارد مبین نخ داشتن با رژیم و یا گرهخوردن منافع آن فرد و نیرو برژیم و استمرار حیات آن میباشد وانگهی این سکوت و بیعملی در برخی نیروها نه تنها حاکی از رضایت آنها به تبلیغات و لجن پراکنیهای رژیم علیه اصلیترین نیروی سرنگونی طلب در صحنه میباشد بلکه نشان از سکتاریسم، انحراف و گرایش اپورتونیستی آنها میباشد. اینهم مهم نیست که این بی تفاوتی مبتنی بر چه محاسبهای میباشد، مهم اینست که این نیروها در مقابل ذبح سیاسی اصلیترین نیروی جبهه خلق (مجاهدین) سکوت کرده و بعضاً حتی قند در دل آنها آب شده است. از اینرو اینگونه عناصر و نیروها بایستی به خلق و تاریخ پاسخ داده که به چه علت در مقابل به مسلخ بردن اصلیترین نیروی چنگ در چنگ با رژیم ضدبشری چشم فروبسته و سکوت کردهاند و به کدام دلیل غیرت سیاسی آنها به جوش نیامده و بدفاع از آن برنخاستهاند. و در یک کلام چرا به خاطر پاسداری از منافع حقیر گروهی خود به عالیترین مصالح خلق و انقلاب پشت کرده و در مقابل توطئه و ترفندهای رژیم مهر سکوت بر لب زدهاند.
خلاصه کلام: یک رزمنده انقلابی با عشق به آرمان آزادی و رهایی مردم آغاز میکند. با این انگیزش درونی مبارزه را «انتخاب» نموده وکلیه قوای خود را در آن راه بکار میگیرد، به هر فرد و نیرو که در آن راه حرکت کرده عشق میورزد و آنها مورد حمایت قرار میدهد و از هردسته و گروه که با ساز رژیم همنوا باشد دوری گزیده و با آن مرزبندی میکند، از اینرو با دفاع فعال از نیروهای جبهه خلق توطئه و ترفندهای دشمن را افشاء نموده و تا رسیدن به هدف از پرداخت هیچگونه هزینه ای کوتاهی نکرده و از پا نمینشیند.
اینست راه اصولی مبارزه با رژیم ضدبشری آخوندی.
در همه این موارد عشق به آرمان آزادی و میهن بهمثابه موتور محرک به شورشگر انقلابی نیرو و توان پیمودن مسیر مبارزه و تحمل سختیها و مشکلات را میدهد.
از سوی دیگر کینه ونفرت به دشمن در نقش چراغ راهنما فرد و نیرو را از افتادن به بیراهه و کانالهای انحرافی برحذر داشته و سمت و سوی صحیح حرکت را به او نشان میدهد. در این منظر دشمن ضدبشری همواره بایستی مورد توجه قرار گرفته و از هر چه که بنفع او تمام شده یا او را خوشنود میکند باید پرهیز نمود.
از اینرو باید از همکاری و همنوایی با دم و دنبالچههای سیاسی رژیم اجتناب کرده و از رله کنندگان و بازتاب دهندگان به مزخرفات و تبلیغات رژیم دوری نمود. به عبارت روشنتر عشق به آزادی و کینه داشتن بهدشمن ضدبشری ایجاب میکند که به همه رهپویان آزادی عشق ورزیده و آنها را مورد حمایت قرار داد و از هرگونه تضعیف و یا ضدیت نمودن با آنها پرهیز نمود. بویژه بایستی در رابطه با جدی ترین نیروی سرنگونیطلب که طی ۴۰ سال حکومت آخوندی بیشترین ضربه را بهدشمن ضدبشری زده و بیشترین قیمت و بهاء را برای آزادی پرداخته است از هرگونه تضعیف، ضدیت، لجن پراکنی و نیز همنوا شدن با دشمن علیه آنها پرهیز نمود.
این منطق منحصر به عرصه سیاسی نیست، در جامعه نیز هر کسی که کسی را دوست داشته باشد به وابستگان و متعلقات او نیز عشق میورزد و از دشمنان او دوری میکند.
در منطق عرفانی و توحیدی نیز عشق به خدا در عشق به مردم و خدمت به خلق تبلور مییابد.
عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
این مضمون را حافظ شیراز به شیواترین عبارت به نظم در آورده است:
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
از اینرو هر آزادیخواه واقعی الزاما بایستی همه نیروهای سرنگونیطلب و برانداز را که در عمل بهای مبارزه برای آزادی و رهایی مردم را میپردازند دوست داشته و مورد حمایت قرار دهد.
در این راستا در آموزشهای اسلام انقلابی و مردمگرا (و نه ضداسلام و ارتجاع زیرپرده دین که آخوندها آنرا نمایندگی میکنند) با 2 واژه که ناظر باین معنی است برخورد میکنیم.
۱ـ تولی به معنی دوست داشتن دوستان خدا (که در خدمت به خلق پیکار و نبرد میکنند) و همبستگی و همراه بودن با آنها میباشد.
۲ـ تبری: به معنی برائت و دوری جستن و مرزبندی نمودن با دشمنان خدا (یا همان سدکنندگان راه تکامل و راه آزادی و بهروزی خلقها) میباشد.
میبینید منطق عشق و کین در همه پهنهها الزامات خاص خود را دارد.
در عرصه سیاست نیز عشق به خلق الزاماً بایستی با حمایت از نیروهای جبهه خلق همراه باشد و دشمنی با رژیم ضدبشری باید در دوری گزیدن از هر نیرو که سمت و سوی رژیم دارد خود را نشان دهد. و نیز بایستی از هرگونه سیاست، خواست، برنامه، گفتمان و عملی که بنفع رژیم تمام میشود پرهیز نمود.
اینجاست که هر فرد ونیرو به آزمایش کشیده میشود و صحت و سقم ادعای آنها برملا میگردد، آنکس که در پیکار آزادی جدی و صادق است الزاماً بایستی اصلیترین و گستردهترین نیروی سرنگونی طلب را که بیشترین هزینه را برای آزادی خلق پرداخته مورد حمایت قرار داده و در کنار آن قرار بگیرد.
عکس آن نیز صادق است، بدین معنی که هر کس با مجاهدین دشمنی کرده و یا به رله کردن و بازتاب دادن مزخرفات رژیم علیه آنها بپردازد یک همسنگر رژیم میباشد و یا دست کم با رژیم نخ داشته و منافع خود را به آن گره زده است.
به عبارت روشنتر مجاهدین شاخص سنجش نیروها میباشند این را بی حساب نمیگویم، دشمن ضدبشری دهها بار به آن اذعان کرده است.
در اخبار ۱۰ اکتبر ۲۰۱۹ آمده بود که یکی از وحوش مجلس آخوندی گفته بود: «یکی از بحثهایی که همواره با کشورهای غربی داشتیم اینست که چرا از مجاهدین حمایت میکنید» پس مجاهدین دشمن اصلی رژیم و مرز سرخ آن بوده و دوری و نزدیکی هر فرد و نیرو و یا کشور به آنها شاخص دوری و نزدیکی آن (نیرو و فرد و یا کشور) به رژیم میباشد، این مسئله را وزارت اطلاعات سال گذشته در تماس با معلم آزاده آقای هاشم خواستار صریحاً بیان کرده و گفته بود:
«ولی فقیه مرز سرخ ما نیست» یعنی که تو مجازی علیه او هم اگر خواستی چیزی گفته یا بنویسی اما «مجاهدین مرز سرخ ما میباشند» و هرگونه نزدیکی به آنها ممنوع میباشد از همین رو سران رژیم همواره در تماس با کشورهای اروپایی خواستار محدود کردن فعالیت سیاسی مجاهدین شده و شاخص صداقت آن کشورها را در محدود کردن مجاهدین دانستهاند.
پاسدار حسین شریعتمداری نماینده ولی فقیه سفاک در کیهان آخوندی سالها قبل در این رابطه نوشته بود: «مجاهدین خط قرمز نظام و یکی از سنگ محکهای نظام برای ارزیابی میزان صداقت آمریکا و اروپا میباشند» وی هر چند این سنگ محک و خط قرمز را در رابطه با کشورهای اروپایی بیان کرده اما در حقیقت همواره مجاهدین خط قرمز نظام و سنگ محک رژیم برای سنجش هم جبهه بودن هر فرد و نیرو با آن میباشند. در زندانها نیز تیرخلاص زدن به مجاهدین شاخص اصلی بریدگی و پشت کردن زندانی به آرمان و راه مجاهدین بود. در تاریخ اسلام نیز ناسزا و دشنام به علی و خاندان او شاخص نزدیکی فرد به معاویه حاکم سفاک آن دوران و الگوی تاریخی آخوندهای دین فروش بود.
توجه کنید در منطق سیاسی دوری از قطب خلق و انقلاب در نزدیکی به قطب دیگر یعنی رژیم خود را نشان میدهد همچنانکه دوری از رژیم نیز در نزدیکی به جبهه خلق و اصلیترین نیروی ضدرژیم تبلور مییابد. از اینرو زدن به مجاهدین و ضدیت با آنها و بازتاب دادن یاوههای رژیم علیه آنها نشان نزدیکی (فرد و گروه مربوطه) به رژیم و دوری از جبهه خلق است همچنانکه حمایت و نزدیکی به مجاهدین شاخص دوری از رژیم میباشد.
مضافاً از آنجا که عشق به خلق در حمایت از نیروهای جبهه خلق تبلور مییابد و کینه به رژیم در دوری گزیدن از آن و دم و دنبالچهها و بازتابدهندگان طرح و برنامه ها و تبلیغات آن ظاهر میشود هر کس که مدعی مبارزه با رژیم است باید در عرصه سیاسی بدفاع فعال از نیروهای جبهه خلق پرداخته و به مقابله با طرح و برنامه و ترفندهای رژیم بپردازد و آنها را افشاء کند هر گونه سکوت و بی عملی در این زمینه نه تنها نشان از جدی نبودن آن فرد و نیرو در مبارزه میباشد بلکه در بسیاری از موارد مبین نخ داشتن با رژیم و یا گرهخوردن منافع آن فرد و نیرو برژیم و استمرار حیات آن میباشد وانگهی این سکوت و بیعملی در برخی نیروها نه تنها حاکی از رضایت آنها به تبلیغات و لجن پراکنیهای رژیم علیه اصلیترین نیروی سرنگونی طلب در صحنه میباشد بلکه نشان از سکتاریسم، انحراف و گرایش اپورتونیستی آنها میباشد. اینهم مهم نیست که این بی تفاوتی مبتنی بر چه محاسبهای میباشد، مهم اینست که این نیروها در مقابل ذبح سیاسی اصلیترین نیروی جبهه خلق (مجاهدین) سکوت کرده و بعضاً حتی قند در دل آنها آب شده است. از اینرو اینگونه عناصر و نیروها بایستی به خلق و تاریخ پاسخ داده که به چه علت در مقابل به مسلخ بردن اصلیترین نیروی چنگ در چنگ با رژیم ضدبشری چشم فروبسته و سکوت کردهاند و به کدام دلیل غیرت سیاسی آنها به جوش نیامده و بدفاع از آن برنخاستهاند. و در یک کلام چرا به خاطر پاسداری از منافع حقیر گروهی خود به عالیترین مصالح خلق و انقلاب پشت کرده و در مقابل توطئه و ترفندهای رژیم مهر سکوت بر لب زدهاند.
خلاصه کلام: یک رزمنده انقلابی با عشق به آرمان آزادی و رهایی مردم آغاز میکند. با این انگیزش درونی مبارزه را «انتخاب» نموده وکلیه قوای خود را در آن راه بکار میگیرد، به هر فرد و نیرو که در آن راه حرکت کرده عشق میورزد و آنها مورد حمایت قرار میدهد و از هردسته و گروه که با ساز رژیم همنوا باشد دوری گزیده و با آن مرزبندی میکند، از اینرو با دفاع فعال از نیروهای جبهه خلق توطئه و ترفندهای دشمن را افشاء نموده و تا رسیدن به هدف از پرداخت هیچگونه هزینه ای کوتاهی نکرده و از پا نمینشیند.
اینست راه اصولی مبارزه با رژیم ضدبشری آخوندی.