۳۰خرداد ۶۰
دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران
تقدیم به برادر و آموزگارم مسعود که با صدق
و فدای بیکران بر قلبهای چندین نسل
وارد شد، آگاهی انسانی و انقلابی را ارتقا داد،
ارزشهای انسانی را از زیر تلی از کینهها و
عقدهها و اسارتهای تاریخی بیرون کشید
و زنده کرد و خالق تاریخ نوین ایران شد
از ۳۰خرداد سال ۶۰، که روزی جاودانه در تاریخ ایران است و آیندگان، زمانی که
ابرهای تیره و تار جعل و دروغ از برابر خورشید تابان حقیقت به کلی کنار رفت، بر
حقانیت آن صحه خواهند گذاشت، تا امروز مقاومت سازمانیافته خلق ایران مسیری حیرتانگیز
و البته پرافتخار طی کرده است.
این سر فصل تاریخی، آغاز حیات پر درس و نکته و اعجاب آور سازمان مجاهدین خلق
ایران نیست و پیش از این سر فصل نیز مجاهدین از لحظه شکلگیری تا آن مقطع سرفصلهای
مهمی را از سر گذرانده بودند. از پی ریزی سازمان توسط حنیفنژاد، محسن و بدیع
زادگان تا ضربهی ۵۰و مواجهه با رویش
اپورتونیسم چپ نما، از آزادی مسعود در دیماه ۵۷و سخنرانی او در ۴بهمن در
دانشگاه تهران و بیانیه توضیحی در خصوص رفراندوم رژیم و تحریم رفراندوم قانون
اساسی در تن ندادن به ولایتفقیه و پیآمد آن حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری ریاستجمهوری
تا سخنرانی تاریخی مسعود در امجدیه تهران که خود نقطه عطفی در تاریخ سازمان
مجاهدین و مبارزات حقطلبانه مردم ایران بود، جملگی لحظاتی تعیین کننده و سرنوشتساز
و تاریخی در حیات مقاومت خلق ایران بهشمار میرود. لحظاتی که هر یک به تنهایی
برای روشن شدن کارنامه یک تشکیلات مقاومت انقلابی کفایت میکند. اما حیات سازمان
مجاهدین خلق ایران مشحون از این آنات تاریخی و سرنوشتساز است و هم از اینروست که
بیاغراق باید گفت در سرتاسر تاریخ ایران پدیدهای شگفت و بیهمتاست. در تاریخ
ایران جنبش مقاومتی را سراغ ندارم که با این حجم از انتخابهای دشوار روبهرو شده
باشد اما بیش از نیم قرن بیشکاف و پیوسته بالنده و رشد یابنده به حیات خود ادامه
داده باشد. به راستی رمز و راز آن چیست؟
مجاهدین خود کلید آنرا صدق و فدای بیکران میدانند. بیشک این پاسخی قطعی و
درست است. اما میخواهم نکتهای را از دل ایدئولوژی این سازمان بیرون بکشم که به
نظر م بهعنوان یک عنصر تعیین کننده موجبات تداوم حیات مقاومت را فراهم کرد.
مسعود رجوی در مباحث تبیین جهان شاکله ایدئولوژی سازمان را بر پایه
قانون مندیهای تکامل معرفی کرد. و در تشریح سازوکار تکامل بر اصل انطباق پذیری
تأکید داشت. اصلی که حیات پدیدهها را در فرایند مداوم کهنه به نو پیوسته ضمانت میکند.
هر پدیدهای که فاقد این اصل باشد لاجرم محکوم به حذف است. با توجه به اینکه
ایدئولوژی سازمان منطبق با فرایند تکامل تاریخی و درک ضرورت ها و اصول آن تدوین
شده است، با دارا بودن اصلی همچون تطبیق پذیری و سایر اصول تکاملی است که میتوان
ماندگاری سازمان مجاهدین خلق را فهم کرد. باید در نظر داشت ارتقای یک پدیده از یک
مدار یا سطح به مدار یا سطح بالاتر و تکامل یافتهتر، حتی با دارا بودن اصول
تکاملی، خود به خودی نیست. دینامیسم قانون تکاملی به گونهای است که پدیدهها در
هر لحظه در مواجهه با انتخابهای گوناگون قرار میگیرند. تنها پدیدهای که اصول
تکاملی را درون خود پذیرفته و جذب کرده باشد در انتخابها مسیر بقا را بر میگزیند.
هر چند در همان لحظه از منظر منطق ضدتکاملی این انتخاب، یک انتخاب نادرست و منتهی
به مرگ و نابودی باشد. اما سیر رویدادها نشان میدهد کدام گزینش مبتنی بر اصل بقا
در فرایند تکامل بوده است. اکنون با این توضیح میتوان فهمید که وقتی مجاهدین رمز
و راز ماندگاری را در صدق و فدای بیکران میدانند در واقع انتخابی است که در
بزنگاهها و در مواجهه با شرایط و نیروهای ضدتکاملی به آن دست میزنند که هر چند
در نگاه عناصر و نیروهای میرا و خارج از قانون مندی تکامل، فنا و نابودی است، اما
برای کسی که با اصول تکاملی تنظیم شده است، این انتخاب عین بقا و ماندگاری است. هم
از اینروست که روزگاری موسی خیابانی فریاد میزد "آینده مال انقلابیون است و
نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد". که خود متضمن دو نکته اساسی بود: نخست
اینکه انقلابی حقیقی ضرورتاًً در مدار تکامل قرار دارد و دیگر، کسی که در این
مدار قرار میگیرد پیوسته مانا و ماندگار خواهد بود و سایرین که از مدار تکامل
بیرون میمانند لاجرم حذف خواهند شد. بیان این نکات از این جهت بود که نشان دهیم
اولاً مجاهدین چگونه با درک و دریافت اصولی منطق تکامل بهویژه تکامل اجتماعی در
هر یک از آنات حساس و سرنوشتساز راه بقا را برگزیدند و همه عوامل و نیروهایی که
در کنار یا در مقابل آنان بودند به جهت عدم فهم این منطق محکوم به شکست و حذف از
تاریخ و جامعه شدند. ثانیا منطق تکامل بهعنوان یک اصل خدشهناپذیر در ایدئولوژی
سازمان موجب شد تا وجود لحظات و آنات تعیین کننده و حساس و نیز موانع سهمگین
ضدتکاملی و هجمههای وسیع بینالمللی نه تنها این تشکیلات انقلابی را متوقف و حذف
نکرد بلکه پیوسته آنرا به مدارهای بالاتر ارتقا داد و این از نتایج برخورد علمی با
جامعه و تاریخ و نیز مبارزه سیاسی و اجتماعی بود که این ویژگی را به راستی تنها میتوان
در سازمان مجاهدین خلق ایران سراغ گرفت. ۳۰خرداد ۶۰نیز یکی از
همین آنات سرنوشتساز و تعیین کننده بود که مقاومت را به مداری بسا بالاتر ارتقا
داد و بهجرأت میتوان گفت که آنچه امروز جامعه و مقاومت ایران تجربه میکند بیتردید
محصول آن انتخاب سرنوشتساز بود.
در تمام این سالها بسیاری خواستند بربریت خمینی و اعوان و انصارش در
دهه ۶۰و موج کشتار و انقباض
سیاسی را به پای مجاهدین و انتخاب ۳۰خرداد ۶۰بنویسند، کسانی که آنزمان در انبان خمینی و ملاهای خمینیصفت
بودند و برای خوشخدمتی در مطبوعهشان و بیانیههای حزبیشان انگ جاسوسی شرق و غرب
به فلان و فلان میزدند و بسان کیهان خامنه ای پروندهسازی میکردند و البته
سرنوشتشان دفن در تاریخ بود و برخیشان نیز اکنون به لون دیگری یا در غالب
اپوزیسیون رژیم ساخته یا مزدوران اجارهای در رسانههای برونمرزی رژیم از جنایات
سپاه تروریستی پاسداران رژیم تمجید میکنند. اما سیر رویداد ها نشان داد
انتخاب ۳۰خرداد ۶۰نه تنها مرگ مجاهدین را رقم نزد که آنان را واجد ویژگیهایی کرد
که اکنون آنها را به تنها آلترناتیو سیاسی رژیم ولایتفقیه تبدیل کرده و دایره
نفوذشان را از سطح ملی به سطح بینالمللی کشانده است.
۳۰خرداد ۶۰از آنرو نسبت بهسر فصلهای پیشین در مداری بالاتر و تعیین
کنندهتر قرار میگیرد که نتایج بلافصل آن هر کدام نیازمند انتخابهایی بسیار
دشوار و سهمگین بود. از قیام مسلحانه ۵مهر و
شهادت موسی و اشرف و یاران پاکبازشان در ۱۹بهمن همان سال و نیز ضربه ۱۲و ۱۹اردیبهشت ۶۱و شهادت محمد ضابطی و یارانش تا موج اعدام هیاهو شکنجهها و شکار
مجاهدین در کوچه و خیابانهای شهرهای میهن و نهایتاً قتلعام وحشیانه مجاهدین و
سایر زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷از
پیامدهای آن انتخاب سرنوشتساز بودند. اما دشوارتر از آن و البته درخشان تر و
راهگشا تر از همه آنها انقلاب ایدئولوژیک و عزیمت مسعود رجوی به عراق و تشکیل ارتش
آزادیبخش ملی ایران بود که میتوان گفت انتخابهایی که در این دو سر فصل صورت گرفت
و البته از نتایج ۳۰خرداد ۶۰بود، با همه دشواری، ماندگاری سازمان را در ادامه مسیر پرتلاطم
آیندهاش ضمانت کرد. ۲سر فصلی که
هنوز پس از گذشت بیش از ۳۰سال مغزهای
منجمد و ارتجاعی قادر به درک و هضم آن نیستند. اما چه باک که دینامیسم تکامل
اجتماعی بهایی و ارزشی برای مغزهای منجمد و ارتجاعی قائل نیست و امروز ثمره آن
انتخابهای پیچیده در هیبت و عظمت این مقاومت فراگیر بهخوبی نمایان است.
۳۰خرداد و شفافیت مرزبندیها
برخی مورخان و جامعه شناسان در مورد خیزش دانشجویی ماه می۱۹۶۸فرانسه اعتقاد دارند که تاریخ فرانسه، دست کم در دوران معاصر را
میتوان به قبل و بعد از این رویداد تقسیم کرد. به عبارتی، فرانسه در فردای این
قیام، با شرایط پیش از آن متفاوت شده بود. به غیر از تاثیراتی که گفتمان جدید بر
روی گفتمان مسلط جامعه بهویژه ساختار قدرت گذاشت، نکتهای که در مورد آن اشاره میشود،
وضوح مرزبندیها بود. این خیزشها گونهای فراگیر و پراهمیت شد که تمام عرصههای
سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را به یکباره درگیر کرد. و در این شرایط همه
افراد ناگزیر باید موضع خود را صریحاً نسبت به شرایط جدید ابراز میکردند. در چنین
شرایطی بود که برخی روشنفکرانی که سالها در موضع چپ قرار داشتند و تیغ بر صورت
سرمایهداری میکشیدند به ناگهان وقتی پای عمل و انتخاب عینی و واقعی به میان آمد
از لباس روشنفکر چپ خارج شدند و زیر سپر نیروهای سرکوب دولتی پناه گرفتند و در انکار
شرایط جدید ردیهها نوشتند. و این خاصیت وضعیتهای رادیکال است که مرزها را شفاف و
قطببندیها را کامل میکند. در مورد ۳۰خرداد ۶۰نیز دقیقاً همین اتفاق افتاد. تا پیش از تظاهرات عظیم ۵۰۰هزار نفری مجاهدین در ۳۰خرداد، خمینی که هنوز بربریت خود را بهطور عریان به جامعه نشان
نداده بود با برخوردهای دوگانه و منافقانه سعی داشت تا طوری وانمود کند که در
موضعی بیطرف نشسته، از اینرو مدعیان زیادی بودند که در فاصله میان انقلاب
ضدسلطنتی تا مقطع ۳۰خرداد بر آن بودند از
فضایی که همه فشارها روی مجاهدین متمرکز شده بود بهره ببرند و خود را بهعنوان چپ
و لیبرال و برابری طلب و آزادیخواه و… معرفی کنند. از اینرو در آن مدت کوتاه با
طراری و بهاصطلاح میانه بازیکردن و یکی به نعل و یکی به میخ زدن، به بر هم زدن
مرزها و مخدوش کردن صفبندیها مدد میرساندند. اما ۳۰خرداد ۶۰که خمینی
نقاب از چهره انداخت که البته این هم از دست آوردهای بزرگ همین سرفصل مجاهدین بود،
به ناگهان همه آن مدعیان به زیر عبای خمینی پناه بردند و میدان اجتماعی در یک
مرزبندی شفاف و رادیکال به دو قطب کاملاٌ مشخص تبدیل شد. دو قطب متضاد: یکی خمینی
و دار و دسته تبهکارش و همه مدعیان دروغین آزادیخواهی و عدالت طلبی و در قطب
مخالف، مجاهدین و معدود گروهها و چهرههای برجسته که مرعوب بربریت خمینی نشدند و
در قطب مجاهدین باقی ماندند. اگر ۳۰خرداد فقط
همین یک دستآورد را هم داشت برای تاریخ ایران بهعنوان یک امتیاز بزرگ کافی بود
تا آن سرفصل را موفق و مؤثر بخوانیم. چرا که از زمان مشروطه تا آن مقطع یکی از
آسیبهای جدی و ضربه زننده به جنبش مقاومت مردم ایران عدم شفافیت مرزبندیها بوده
است.
در زمان مشروطه همین مرزهای مخدوش بود که راه را برای فرصتطلبان در اشغال
کرسیهای مجلس و سمتهای دولتی باز کرد و انقلابیون را به حاشیه برد تا جاییکه همان
مشروطه خالی شده از محتوا نهایتاً به دیکتاتوری وحشی رضاخانی انجامید. در دوران
نهضت ملی نیز عدم شفافیت مرزبندیها در جبهه ملی بود که عناصری چون کاشانی و مکی و
بقایی نهایتاً به آرمان نهضت پشت کرده و در کنار شاه و کودتاچیان و در برابر مصدق
صفبندی کردند. اما در ۳۰خرداد ۶۰با انتخابی که مجاهدین انجام دادند این آسیب تا حد زیادی ترمیم
شد و راه برای فرصتطلبان برای حضور در آینده ایران بسته شد. اگر بخواهیم لیستی از
احزاب و گروهها و سازمانها و انجمن ها و تشکلها در مقطع پیش از ۳۰خرداد تهیه کنیم سیاهه بلندی خواهد بود که امروز غالباً هیچ اثری
از آنان نمانده و از تعداد اندکی نیز تنها یک تابلو و نهایتاً یک محفل چند نفره و
یک وبسایت یا صفحه مجازی باقی مانده است. و این امر علاوه بر خصلت ارتجاعی و
ضدتکاملی آنها، به انتخابی بود که در خزیدن زیر عبای خمینی از سوی آنان صورت گرفت.
این مرزبندی قاطع که از اصول خدشهناپذیر سازمان مجاهدین خلق ایران میباشد تا
همین امروز این مقاومت را بیشکاف از همه معبرهای سخت و تلههای هولناک عبور داده
و اکنون که فضای انقلابی در جامعه ایران حاکم است همین اصل است که میتواند همه
مدعیان را با هر مسلکی که ادعا میکنند، در دو قطب رژیم و ضد رژیم، انقلاب و ضد
انقلاب، در جای واقعی خود بنشاند و هم از اینروست که بسیاری که تا پیش از این ژست
مخالف خوان میگرفتند اکنون تمامعیار به زیر عبای ولایتفقیه جای گرفتهاند و این
از نتایج فضای دو قطبی انقلابی است که باید آنرا ثمره رزم بیشکاف و اصولی مجاهدین
و انتخاب هایشان بهویژه از ۳۰خرداد ۶۰به این سو دانست.
بسط مقاومت انقلابی از پس ۳۰خرداد
تا پیش از ۳۰خرداد اگر چه مجاهدین
رسماً بهعنوان یک سازمان غیرقانونی اعلام نشده بودند اما خمینی که از موج اقبال
اجتماعی مجاهدین آگاه و در هراس بود چماقدارانش را بسیج میکرد تا جلسات و دفاتر
مجاهدین را مورد حمله قرار دهند و از آنها کشته و زخمی بگیرند. و البته با وقاحتی
مافوق تصور این برخوردها را به گردن مجاهدین میانداخت و روضه مظلومیت میخواند.
حتی تا پیش از سر فصل ۳۰خرداد
بسیاری از میلیشیا و هواداران مجاهدین به زندان افتاده بودند. اما با اینهمه،
یافتن مجاهدین و برخورد با آنان به جهت اینکه دارای مکانهای مشخصی بودند برای
رژیم کار دشواری نبود. اما از پس ۳۰خرداد ۶۰و مخفی شدن تیمها و دستهها ی مجاهدین، رژیم با یک تشکیلات وسیع
و مخفی مواجه بود که در تمامی نقاط در شهرهای مختلف پراکنده بودند. اکنون رژیم
برای رویارویی با مجاهدین باید همه خانهها، کوچهها، معابر و خیابانها را بالقوه
محل حضور مجاهدین و هوادارانشان در نظر میگرفت. فراتر از این، با خروج عدهیی از
مجاهدین از کشور، اکنون شهرهای اروپایی نیز تبدیل به پایگاههای سازمان مجاهدین
شده بود. از اینرو از فردای ۳۰خرداد دیگر
شرایط تغییر کرده بود. اکنون مجاهدین به سراسر میهن و به بسیاری از نقاط جهان
تکثیر شده بودند و کانونهای مقاومت را نه در محلهای شناخته شده و در دسترس رژیم و
محدود، که در سرتاسر میهن و سایر نقاط جهان تشکیل داده بودند. اینکه امروز
هواداران مجاهدین در آکسیونهای چند دههزار نفری شهرهای اروپا و آمریکا را به زیر
پاهای خود به لرزه درمیآورند و در داخل کشور در کانونهای شورشی و شوراهای مقاومت
سازماندهی شدهاند و بیباکانه فعالیت انقلابی میکنند، گویای این تکثیر هستههای
مقاومت است.
سنگبنای شورای ملی مقاومت در ۳۰خرداد
یکی از بزرگترین دست آوردهای انتخاب سر فصل ۳۰خرداد ۶۰،تشکیل
شورای ملی مقاومت بود. ائتلافی از نیروها و شخصیتها با محوریت سازمان مجاهدین
خلق که به پیشنهاد مسعود رجوی شکل گرفت و از همان زمان با ارائه برنامهای
دموکراتیک برای ایران پس از سرنگونی رژیم خمینی، خود را بهعنوان آلترناتیو این
رژیم معرفی کرد. این ائتلاف که عمری ۳۸ساله دارد،
برنامهای مترقی را عرضه میکند که آنتیتز واقعی تاریخ سیاسی استبداد زده ایران
است. همین سرمایه عظیم سیاسی است که امروز سرنگونی رژیم ولایتفقیه و برقراری یک
نظام دموکراتیک را در دسترس قرار داده و میرود تا با رزم شبانه روزی مجاهدین و
هوادارانشان در ایران و سراسر جهان خود را در سطح بینالمللی در یک موضع رسمی بهعنوان
تنها جایگزین مشروع رژیم ولایتفقیه قرار دهد.
با یک نگاه اجمالی به رسانههای جهانی و موضعگیری بسیاری از شخصیتهای سیاسی،
حقوقی و اجتماعی بینالمللی که بر جایگاه شورای ملی مقاومت و بهویژه مریم رجوی
رئیسجمهور برگزیده این شورا تأکید میکنند، میتوان دریافت که رژیم بیآینده
ولایتفقیه در یک ضرورت تاریخی بهزودی بهعنوان یک رژیم نامشروع و ناهمزمان با
الزامات این عصر و نیز بهمثابه یک پدیده ضدتاریخی و ضدتکاملی، ناگزیر مقهور آنتیتز
تاریخی خود یعنی سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت شده و تاریخ جدید ایران
با یک نظام دموکراتیک آغاز خواهد شد.