میلیشیا ـ تولدی نو در تکاپوی آگاهی و آزادی
پاسدار جعفری سرکرده سپاه پاسداران آخوندها در ۱۳آبان ۱۳۹۷ در یک فرار به جلو
سیاسی در برابر تحریم نفتی رژیم آخوندها توسط ایالات متحده آمریکا، مختصری از طرح
و برنامه خمینی برای گروگانگیری در ۱۳آبان ۱۳۵۸ را برملا کرد.
سرکرده سپاه پاسداران گفت: «با رعایت طبقهبندی بسیار بالا قرار بر این شد...
تظاهراتی بر ضد آمریکا از سمت دانشگاه به سمت لانه جاسوسی انجام بگیرد که تعداد
محدودی از دانشجویان و مسئولان این دانشگاهها و سازماندهی که شده بود، فقط آنها میدانستند
که قرار است به سفارت آمریکا این لانه جاسوسی حمله بشود. وقتی جمعیت به مقابل
دانشگاه رسید با برنامهریزی قبلی که انجام گرفته بود به همان تعداد محدودی که فقط
میدانستند با فضایی که ایجاد شد، فضاسازی که ایجاد شد و شعاری که داده
شد و جوی که در جمعیت ایجاد شد بهصورت خودجوش بهصورت طبیعی جلوه داده شد که
این حرکت از دل جمعیت و همان لحظه چنین تصمیمی گرفته شده».
پاسدار جعفری همچنین افزود: «اگر آمریکاییها در این لانه جاسوسی باقی میماندند
بدون تردید انقلاب ما عمر ۴۰ساله نمیکرد
و در همان دهه اول انقلاب کار انقلاب تمام بود... اگر در ۱۳آبان سال ۵۸ بساط لانه
جاسوسی آمریکاییها جمع نمیشد قطعاً انقلاب ما به ۴۰سالگی خود نمیرسید».
بیجهت نبود که خمینی گروگانگیری را انقلابی بسیار بزرگتر از انقلاب اول یعنی
انقلاب ضدسلطنتی که به سقوط رژیم شاه منجر شد توصیف میکرد.
«مجاهدین از همان ابتدا
معتقد بودند که گروگانگیری حربهای در دست رژیم خمینی جهت سرکوب نیروهای دموکراتیک
میباشد. بههمین خاطر، مجاهدین یکی از قربانیان اصلی گروگانگیری و یک هدف عمدهٔ خمینی از این
اقدام بودند».
دموکراسی خیانتشده ـ کمیسیون خارجی شورای ملی مقاومت ایران
همانزمان مجاهدین در نشریه مجاهد اعلام کردند:
«گروگانها برای
انحصارطلبان حاکم چیزی نبودند جز یک دستاویز برای بهکار بردن و بهرهگرفتن از آن
در جنگ قدرت و قبضهٔ انحصارطلبانهٔ تمام مواضع
کلیدی حاکمیت. بدین جهت هم بود که شعارهای این جریان در رابطه با گروگانها همیشه بسیار
تند و تیز بود و هیچوقت در شعارهایشان به چیزی کمتر از محاکمه و حتی اعدام
گروگانها راضی نبودند. مسأله گروگانها برای جناح و جریان واپسگرای حاکم وسیلهای
بود برای کنارزدن و از میدان بدر کردن کلیهٔ نیروها
و رقبای سیاسی… و صرفاً مصرف داخلی داشت چرا که در خارج و سیاست خارجی نمیتوانست
چندان کارکرد و تأثیر مثبتی داشته باشد. همین مصرف داخلی، یعنی سوءاستفادهٔ قدرتطلبانه
از مسأله بود که نگهداری طولانیمدت گروگانها را برای انحصارطلبان توجیه میکرد».
اظهارات آخوند موسویاردبیلی، قاضیالقضات وقت رژیم، در ۱۳آبان ۶۴ و در سالروز اشغال
سفارت که از رادیو تهران پخش شد، بهخوبی اهداف رژیم از تسخیر سفارت آمریکا را بهنمایش
میگذارد. وی گفت: «این حرکت(اشغال سفارت) منجر به سقوط دولت موقت، منزوی شدن
لیبرالها، سردرگمی گروههای چپ و مجاهدین و افشای چهرهٔ واقعی آنها
شد. همانطور که امام خمینی گفت این حرکت، انقلابی از انقلاب اول بزرگتر شد«.
میرحسین موسوی، نخستوزیر وقت رژیم نیز گفته بود: «برای مقابله» با مقاومت
«شعار مرگ بر آمریکا، بیش از دستگاههای اطلاعاتی نقش داشته است».
از این پیشتر، آخوند موسوی خوئینیها، مسئول طرح گروگانگیری و نمایندهٔ شخص خمینی
در این جریان، نیز یکبار تصریح نمود که «مجاهدین در آغاز و در نخستین اعلامیه خود
حرکت ما را ارتجاعی و "ضدخلقی" توصیف نمودند ولی بهظاهر همراهی نشان دادند
تا آن موج بزرگ آنها را با خودش نبرد».
بهمجرد اشغال سفارت آمریکا، این محل عملاً تبدیل به مرکز جذب نیرو برای حمله
به مراکز و دفاتر مجاهدین شد. هر روز پس از نماز جماعت، اوباشان رژیم در مقابل
سفارت رژه رفته و مقامهای رسمی، از هواداران خود میخواستند که برای حمله به
«دومین لانه جاسوسی» آماده شوند(اشاره به دفاتر مجاهدین که آنها را همانند سفارت
آمریکا در تهران، لانه جاسوسی مینامیدند).
مجاهدین پس از سقوط رژیم شاه و روی کار آمدن خمینی، پیوسته و در هر فرصتی بر
ضرورت و اولویت آزادیهای دموکراتیک تأکید میکردند. همچنانکه در همان کتاب
دموکراسی خیانتشده(صفحه ۱۲۳) آمده است:
درست بهدلیل همین پافشاری بر آزادیهای سیاسی بود که رهبران حزب توده، همواره
مجاهدین را پایگاه لیبرالیسم و امپریالیسم معرفی میکردند. روزنامه حزب توده در
فروردین ۶۰ نوشت:
«آقای رجوی توجه
فرمایید: نهضتها و عناصری که حتی نظریه سلطنتطلب دارند و متکی بر دموکراسی هم
نیستند اما در صحنه عمل با امپریالیسم درگیرند، انقلابیند. روشن هست؟ انقلابیند.
ملاحظه میکنید که بیاعتنایی و پایمال کردن دموکراسی که این همه مورد عشق و
پرستش شماست و بیشک بهای زیادی هم دارد، اولاً میتواند سایهبهسایهٔ استقلالطلبی
و امپریالیسمستیزی نباشد و ثانیاً مبارزه با امپریالیسم که در عصر ما اصلی و شاخص
است(با این تأکید شما روی دموکراسی) چه بسا نقش درجه دوم هم احراز ننماید».
بهخاطر همین دفاع جانانه از دموکراسی و آزادیهای سیاسی و البته پرداخت بهای
خونین آن بود که حزب توده بهشدت مجاهدین را زیر ضرب میبرد.
کیانوری، رهبر این حزب، در سال ۶۰ باز هم
مجاهدین را مورد حمله قرار داد و نوشت: «آقای رجوی شما چه کردهاید که زنان بیحجاب
بالای شهر و بورژواها و لیبرالها برای شما کف میزنند».
آرواند آبراهامیان که از اضداد شناختهشده مجاهدین است، در صفحه ۲۰۹ کتابش «مجاهدین ایران» نوشته بود:
«در انتقاد از پرونده
سیاسی رژیم، مجاهدین موضوع دموکراسی را به موضوع محوری تبدیل ساختند. آنها بحث میکردند
که رژیم همهٔ قولهای دموکراتیک دوران انقلاب را نقض کرده
است و حمله به یک گروه، حمله به همهٔ گروهها میباشد و
اینکه موضوع دموکراسی "اهمیت بهسزایی دارد"».
همین فرد در جای دیگر مینویسد در همان سالها حزب کمونیست توده و
فداییان(اکثریت)، «از مجاهدین میخواستند که به جبهه دموکراتیک ضدامپریالیستی آنها
بپیوندند، بهیاد بیاورد که آمریکا کماکان دشمن اصلی ایران است، از اتحاد با
لیبرالهای طرفدار غرب خودداری کند» و میافزاید که جناح اقلیت فداییان،
مجاهدین را متهم به «مغازله با لیبرالهای طرفدار غرب، نظیر بازرگان» نمود ولی
مجاهدین این درخواستها و انتقادها را رد کردند.
از فردای ۱۳آبان و گروگانگیری در
سال ۱۳۵۸، حملات و توطئههای خمینی برای از میان برداشتن
مجاهدین پس از کنار رفتن دولت بازرگان، بالا گرفت. مخصوصاً که قرار بود یکماه بعد
رفراندم قانون اساسی ولایت فقیه صورت بگیرد. همان رفراندمی که مجاهدین آنرا بهرغم
خمینی و حزب توده و ملیگراهای پوشالی، قاطعانه تحریم کردند.
البته رفراندوم قانون اساسی ولایت فقیه در روزهای ۱۱ و ۱۲آذر ۱۳۵۸ به اجرا گذاشته شد و بعد هم اعلام کردند ۹۹،۵درصد شرکتکنندگان رأی مثبت دادهاند.
راستی وقتی دیو استبداد و ولایت فقیه در زیر پرده دین تنوره میکشید، مجاهدین
چه باید میکردند؟
جواب در کمتر از ۳هفته در یک اعلامیه
سیاسی-نظامی سازمان مجاهدین خلق ایران به تاریخ دوم آذر ۱۳۵۸ داده شد: سازماندادن میلیشیای مردمی در شهر و روستا ولو در
واحدهای ۴-۵نفری نظامی
تشکیل یکانهای میلیشیای مردمی
دژخیم علی ربیعی، معاون وزارت اطلاعات آخوندها و وزیر کار در دولت روحانی، در
مرداد ۹۷ به هنگام استیضاح در مجلس ارتجاع گفت در طول ۴۰سال خدمت خود به این رژیم بحرانهای زیادی را دیده است و افزود:
«یک روز در تهران ۱۲۰۰۰نفر میلیشیا در
توپخانه رژه میرفتند. در هر شهری ۱۰۰۰تا میلیشیا
رژه رفتند ما آنروز رو گذراندیم من میدانم شرایط سختی پیش روی خودمان داریم».
در کتاب جمعبندی نخستین سال مقاومت که در تابستان ۱۳۶۱ تدوین شده، درباره خط تشکیل میلیشیای مردمی و ارتش خلق خاطرنشان
شده است:
اگر از همان فردای انقلاب، ما هم مثل بعضی از گروهها دنبال خط بیمحتوای
تشکیل حزب میرفتیم(و نه ارتش خلق و... تشکیل میلیشیا) مسلماً بهسادگی امکان
نداشت که سازمان شناختهشده، با مقرها و دفاتر نیمهعلنی و ارتباطات بسیار گسترده
در سراسر کشور که ۲سال و نیم نیز در
فعالیتهای سیاسی و اغلب علنی درگیر بوده، اساساً بتواند از زیر هماوردی نظامی با
خمینی، جان سالم بدر ببرد و کمرشکن نشود.
آقامحمدی، رئیس ستاد تروریستی نصر که مسئول امور عراق در دفتر خامنهای و سپس
معاون سیاسی رادیو و تلویزیون رژیم بود، یکبار گفت: «در اوایل انقلاب شاید حدود ۵۰۰هزار میلیشیا گروههای تروریستی در کشور سامان داده بودند».(۱) و روزنامه عصر آزادگان بهتاریخ ۱۴دی ۱۳۷۸ به قلم اکبر گنجی که
نوشت:
«گروههایی بود که رهبری
استثنایی و کاریزمایی امام خمینی را قبول کرده بودند... جبهه دوم متشکل از شخصیتها
و گروههای سیاسی بود که با رهبری امام در دوران تأسیس دولت مسأله
داشتند... دسته دوم شامل گروههای مسلحی بود که با اصل انقلاب و شکلگیری
جمهوری اسلامی مسأله داشتند... فرقه رجوی در رأس این سازمانهای تروریستی قرار
داشت... و با پشتیبانی ۵۰۰هزار میلیشیا که در
سراسر ایران سازماندهی کرده بودند، میتوانند هسته اصلی نیروهای جبهه اول را که در
حول و حوش امام قرار دارند، قلع و قمع کرده و جمهوری خلقشان را برقرار کنند...».
همچنین آخوند رفسنجانی دربارهٔ ۳۰خرداد گفت:
«فراموش نکنید که ما در
تهران جنگ مسلحانه شدید داشتیم. مگر کم بود؟ ۵۰۰هزار نفر ریخته بودند خیابان. ما در مجلس محاصره شده بودیم و
صدای تیرها را میشنیدیم».(۲)
اول آذر ۱۳۶۰ مسعود رجوی در پیامی
خطاب به میلیشیای قهرمان مجاهد خلق به مناسبت دومین سال تأسیس و سازماندهی
میلیشیا نوشت:
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ
الرَّحِيمِنَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ﴿۱۳﴾ وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَ مِنْ دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ
قُلْنَا إِذًا شَطَطًا ﴿۱۴﴾
خبر و پیام ایشان را بر تو میخوانیم
به حق و حقیقت، همانا که ایشان جوانانی بودند که به پروردگار تکاملبخش خویش
گرویدند و بر ایشان هدایت و راهیافتگی افزودیم و بر دلهایشان پیوند زدیم، گاهی که
قیام نموده پس گفتند پروردگار ما تکاملبخش آسمانها و زمین است و هرگز جز او را به
خدایی نخوانیم و گرنه هر آن که جز او به خدایی بخوانیم، هر آینه پوچ و بیهوده گوییست.
بهنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران، میلیشیای مجاهد خلق، خواهران و
برادران عزیز، نسل انقلاب، د۲سال پیش در
چنین روزی میلیشیای مردمی بهمنظور دفاع از خلق و انقلاب بنیاد گذاشته شد. چنانچه
آنروز در مقدمه اعلامیه سیاسی، نظامی مربوط به سازماندهی میلیشیا گفته شده و امروز
نیز تماماً مصداق دارد، هماکنون باز هم جبهه نبرد متحد خلق در هر خیابان و کوی و
برزن گسترده است. بکوشیم تا هر مدرسه و کارگاه و مزرعه را به سنگری تبدیل کنیم.
اکنون دیگر چهره واقعی امام فریبکار فرومایه شقاوت، بر همه جهانیان آشکار شده
و در داخل ایران نیز کمتر کسی میتواند منکر این حقیقت شود که اگر تمامی
امپریالیستهای جهان علیه انقلاب و علیه خلق ما طرح و نقشه میکشیدند و لشکر میفرستادند
به زشتی و فتنهگری این جانی مرتجع نمیتوانستند منابع و سرمایههای مختلف انسانی،
اقتصادی و صنعتی و کشاورزی ما را به باد تاراج بدهند. فراتر از این هرگز نمیتوانستند
اینچنین پیکر یگانه شده مردم ما را شقهشقه کنند و هرگز نمیتوانستند از این بدتر
امید و اعتماد خلق متحد و یکپارچهای را مخدوش و لگدمال سازند و هرگز نمیتوانستند
اینسان بیدریغ استعدادات گلهای نوشکفتهاش را پرپر سازند و چنین است که هر روز
دهها و صدها لاله سرخ و سرفراز در سراسر کشور به خاک و خون میغلطند، در هر خیابان
و کوی و برزن کبوتران سپید آزادی خونین بال میشوند و هر شب بسیاری ستارگان فرخنده
و فروزان به زمین کشیده میشوند.
شب است و مادران شهر غمناک، هزاران گل شکفت و خفت بر خاک.
اما، اما با این همه آسمان غمزده ما همچنان غرق در ستارههاست و نبرد سخت و
بیامان میان نور و ظلمت که اکنون شما پیشگامان و پیشتازان آن هستید، ادامه دارد.
نبرد عادلانهای که دامنه آن همه شهرها و بسیاری روستاهای ما را نیز فراگرفته و
اهریمن پلید تاریکی، رژیم آدمخوار خمینی سرانجام در آن مغلوب خواهد شد. پس بسی
افتخار بر شما نسل انقلاب، نسل ایمان و مقاومت و سلاله خورشید که در مسیر یگانگی و
توحید سلاح برگرفته و قلب تیرگی و ارتجاع و بتپرستی را که امروز در میهن ما ولایت
خمینی نامیده میشود، نشانه رفتهاید. مگر نه این است که بت عمامهدار زمان پیوسته
بر آن بوده است که خود و حکم خود را در ردیف خدا و حکم خدا قرار داده و هر گونه
مخالفت با پلیدیهای ضدانقلابی و ضدخلقی خود را محاربه با خدا و رسول خدا وانمود
کند؟ اینجاست که باید تأکید کنم جنگ عادلانه انقلابی شما در برابر خمینی فراتر از
دفاع از میهن و انقلاب و خلق، ابعاد عقیدتی ویژهای پیدا میکند که ارزش و مفهوم
بسیار والاتر و فراگیرتری به تکتک خونهای بر زمین ریخته مجاهدین میبخشد. این
ارزش که همانا در نجات کلمه انقلابی توحید، از چنگال اهریمنان چندین هزار ساله ارتجاع
و ابتذال خلاصه میشود، دقیقاً علی علیهالسلام را در نقاطی تداعی میکند که پس از
سالیان دراز مبارزه با بتپرستی آشکار، اکنون میبایست مکتب و میراث انقلابی را از
چنگ و از حلقوم حضرت بهاصطلاح امام معاویه مد ظله العالی و مرتجعین خوارج بیرون
بکشد. کاری که آن روز بهحق تنها برعهده علی(ع) و امروز اساساً بر تمام شما نسل
انقلابی مجاهد بوده و هست. این حقیقت را نسلهای آینده ما نیز به تمام و کمال گواهی
خواهند داد. آری شکستن طلسم پرفتنهٔ خمینی و دفاع از حقیقت
انقلابی اسلام در برابر لشکر پلیدی و انبوه مرتجعین کنونی و حجتالاسلامهای
ریایی، اساساً در مسئولیت و در عهده مجاهدین بود که گویی آنهمه سال با آنهمه
فراز و نشیب و رنج و خون برای چنین روزی و چنین رسالتی آماده شدهاند.
والا هر کس که مختصر آشنایی با واقعیات امروز و موقعیت دقیق جریانهای و
نیروهای مختلف داشته باشد، بهدرستی میداند که بدون مقاومت عادلانه انقلابی، بدون
شما و نسل شما، بدون این خونها، بدون سیلیهای محکمی که از همان روز نخست در نظر و
در عمل، چه در زمینه سیاسی و چه در میدان نظامی به بناگوش خمینی خیانتپیشه نواختهاید،
امروز سیاهی و تباهی و ابتذال و رجالگی و ریاکاری عالمگیر میشد و تعفن رژیم
خمینی چنانکه سفاکی و خباثتش هیچ حرج و امانی به هیچکس و هیچ چیز نمیداد و مکتب
و میهن و خلق و انقلاب و اقتصاد را فیالجمله در لجنزار ارتجاع فرومیبلعید و از
همه آنها جز خاطرهای به تاریخ نمیسپرد. لکن خدا همچنانکه در کتابش گفته است
نخواست که طیب و خبیث، نور و ظلمت و حق و باطل بیش از این تمیز داده نشده
باقی بمانند و چنین بود که شما برآشفتید، برشوریدید، قیام کردید تا چنانچه علی(ع)
گفته است پهلوی باطل را از هم دریده و حق را از جنب آن خارج سازید. و
لَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّی یَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ.
چنین است که امروز وجدان مسلمانان جهان هوشیار شده است که اسلام حقیقی را نه
در خمینی مرتجع، بلکه در ضد تاریخی و عقیدتی و طبقاتی و سیاسی او یعنی شما نسل
انقلابی مجاهد، بایستی بجویند. چرا که اگر چه آنچه خمینی تحت نام اسلام و بهنام
اسلام انجام داد، بسی شرمآور و ننگین است، اما در مقابل فداکاری بیدریغ و سیل
خروشان خونهای ما، همچون آفتاب تابان هر لکهای را که میرفت بر دامن معصوم اسلام
محمدی و علوی و حسینی بنشیند، تحتالشعاع قرار داده و بدینگونه شما ننگ خمینی را
از دامن عقیدتیتان با خون، البته با سنگینترین بهای ممکن زدودید.
فراتر از مسلمانان اکنون این خونها، وجدانهای خفته و ناهوشیار دیگر جهانیان
را نیز اندکاندک بیدار کرده است و همه فریبخوردگان و سادهدلان در سراسر عالم به
این حقیقت تلخ پیمیبرند که در پس چهره ظاهرالصلاح و بهاصطلاح ضدامپریالیست این
دجال خونآشام چه گرگ وحشی و درندهای کمین کرده بود، گرگ انسان و انسانیت و هر
آنچه بشری و متعالیست. اینجاست که روشن میشود، خونهایی که هر روز سیلآسا از
پیکر واحد مجاهدین و شما نسل انقلاب بر زمین میریزد، نه فقط ابعاد ملی، ایرانی و
اسلامی، بلکه دقیقاً آثار و دامنه وسیع بینالمللی و تاریخی دارد.
به این ترتیب افشای ماهیت خمینی که بهرغم همه ساز و دهل و شبیهسازی و روضهخوانی
و بوق و کرنای بهاصطلاح ضدامپریالیستی با کشتار رشیدترین و سرسختترین فرزندان
انقلابی این میهن سنگ بسیار بزرگی را از پیش پای بسیاری از انقلابات و جنبشهای
نظیر ما در جهان سوم برمیدارد. چرا که طلسم بسیار خطرناک دیگری را در هم میشکند
که همانا توجیهتراشی بهاصطلاح ضدامپریالیستی برای همه جنایات دیکتاتوریهای
ارتجاعیست. طلسمی که از جمله ابزار کار فرصتطلبان و خیانتکاران تودهای یا تودهایصفتیست
که در صحنه نبردهای انقلابی همیشه غایبند، لکن چنانکه بارها در تاریخ معاصر تجربه
شده، دربهدر بهدنبال بهاصطلاح ضدامپریالیستهایی از نوع خمینی میگردند تا در
زیر سایه و ظلّ توجهات آنها فرصتطلبانه لم داده و راپورت خلق و انقلاب را به
ضدخلق و ضدانقلاب بدهند و راستی شاه کجا میتوانست به این سهولت تحت برچسب گروهک
آمریکایی فلان و فلان هر روز و هر شب خون انقلابیون را بیدریغ بر زمین بریزد، حال
آن که میبینیم یک دجال مذهبی که تا دیروز حتی نمیدانست امپریالیسم خوراک است یا
پوشاک، در مرز ۸۰سالگی و در حالیکه
هنوز نیز خدا را به سیلی که مصدق از امپریالیستها خورده شکر میگذارد، به اگهان
یکشبه به انقلابیترین و ضدامپریالیستترین مرد جهان تبدیل میشود.
لکن برای افشای ماهیت واقعیت خمینی برای مهیا کردن آن مبانی عینی که جمعبندی
آن به بیاعتباری جهانی آنگونه توجیهتراشیهای بهاصطلاح ضدامپریالیستی منجر میشود،
یعنی برای یک چنین نتیجهگیری بینالمللی از تجربه خمینی، نسل ما میبایست
خونبهای لازم را میپرداخت تا راه آزادی همه محرومان دنیا هموارتر شود.
در اینجاست که بهیاد میآورم خواهر میلیشیای قهرمانم گیتیالسادات جوزی را
که همزبان با همه اعضاء و مسئولان مجاهدین در آستانه شهادت و لحظاتی قبل از اعدام
در قتلگاه اوین به مادرش مینویسد: "من با کمال افتخار و سربلندی در این راه
رفتم و با این امید که شاید جان ناچیز من فدیهای باشد، در راه آزادی همه محرومان
دنیا".
در ارتباط با همین بهای جاودان و غیرقابل توصیف خونهایی که تاکنون تقدیم کردهایم
و دامنه تأثیر نفوذ فراگیر آنها در پهنههای مختلف سیاسی و اجتماعی و عقیدتی باز
هم بهیاد میآورم عباراتی از وصیتنامه مجاهد شهید مسعود شکیبانژاد را که ضمناً
باید نصبالعین تمام مادرانمان نیز قرار گیرد.
«آری آری، من افتخار میکنم.
من اکنون و هر زمان دیگر با تمام وجود افتخار میکنم که دست در دست دیگر برادران
مجاهد سلاح برگرفتهام تا با خمینی، این عنصر متعفن سفیانی، برخوردی قهرآمیز و
خونین داشته باشم تا به او بگویم به صدای بلند، بگویم دشمن انسان، سازش نمیکنم.
من با تو حرفی ندارم، زبان بین من و تو گلوله و بمب است و نارنجک. اگر مرد
میدانی این گوی و این میدان.
این قلب من که آماج گلولههای کینه و عقدهٔ هزار و چند
ساله حکومت استعمارگر تو و انصار پلیدت گردد و این بمب من که کاخ همه این رؤیاهای
شیطانی را بر سرت خراب کند، تو بر خون شهیدان بالا رفتی و بر آرمان آنان پشت
گرداندی، تو ای شیخ ریایی مرگت باد.
به مادرم بگویید، مادر، سربلند باش، افتخار بر تو که فرزندت را در راه خدا
دادی، سلام بر تو که صبور خواهی بود و ناشکری نخواهی کرد.
مادر دوستت دارم به تمام مقدسات عالم خیلی دوستت دارم. مادر دوستت دارم، مادر
تو،
مادر من باید بروم، مادر تو از لحظه مرگ من هزاران هزار پسر داری، مادر
افتخار کن، سرت را بالا بگیر و فریاد بزن مرگ بر خمینی، مادر صبور باش و صبور باش
و مبادا که ناشکری کنی، مادر جان بعد از من هر کجا مجاهدی دیدی کمکش کن و دستش را
بگیر و بدان که او هم پسر توست».
و باز هم ادامه میدهد: «مادر، روزی خمینی دژخیم میرود و صلح و رهایی و
آزادی میآید، من آنوقت زندهام در قلب تو، در لبخندهای کودکی که دیگر گرسنه نمیخوابد
و قلب شاد مردی که خوشحال است، دیگر سرپناهی دارد و از نگاه زنش خجالت نمیکشد،
آری من زندهام و از دست آن روستایی که به شوق بهترین ثمر زندگی بیل میزند و از
دست آن کارگر که پرغرور و مفتخر چرخهای استقلال و آزادی میهن را میگرداند. آری
مادر وقتی غنچهها شکفت و شکوفهها به لبخند آمدند، وقتی درختهایی که در خون کشت
شدند به ثمر رسیدند و بر دادند، آنوقت من و همهٔ همرزمانم در
فریاد رسا و پرصلابت خلق که مرگ ستم و استثمار را نوید میدهد زندهایم. خداحافظت مادر
جان دوستت دارم».
ملاحظه میکنید که به همان اندازه که درندهخویی عریان خمینی در جهان معاصر
بیسابقه است، براستی که انسجام و یکپارچهگی عقیدتی و سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین
خلق نیز که طبعاً مبین هویت تاریخی و ایدئولوژیکی آنهاست، کمسابقه است. والا محال
بود که این سازمان در زیر رگبار مداوم حملات همهجانبه دجال زمان و چماقدارانش از
همان فردای انقلاب تا این حد تاب مقاومت بیاورد و آزمایش یکپارچگی و وحدت بدهد.
و درست به همین دلیل شما تا همینجا نیز رژیم خمینی را بهطور جهانی بیاعتبار
و بدون آینده کردهاید، اگر چه ما مجاهدین هرگز در پی پیروزی سهل و سریع و آسان
نبوده و نیستیم، اگر چه حتی در لحظه تصمیمگیری برای آغاز مقاومت مشروع انقلابی
چنانکه همه فرماندهان و مسئولان و رهبری سازمان شاهد بودند دقیقاً با نیت و الگوی
عاشورا و فداکردن تمامی وجود تشکیلاتیمان، بهخاطر خلقمان، انقلابمان، میهنمان و
مکتبمان قدم در میدان مبارزه رودررو با دشمن خدا و خلق گذاشتیم. چرا که برای
فداکردن وجود جسمانی و تشکیلاتی خود هیچ نقطه کمالی بالاتر از نقطه مواجهه انقلابی
با دجال خونآشام زمان نمیشناختیم، چرا که به خون تمامی شهدا سوگند، مبارزه با
دشمن آشکاری چون شاه هزاران بار سادهتر از این برگزیده خیالی خدا بود و درست به
همین دلیل چنگ در چنگ شدن عملی با دشمنی اینچنین غدار و هفتصدرنگ و بهاصطلاح امام
مرجع و ضدامپریالیست اساساً در توان و وظیفه تاریخی و تشکیلاتی و عقیدتی مجاهدین
بود و باز هم درست به همین دلیل طی دو سال و نیم اول تا آنجا که توانستیم تحمل
کردیم تا لحظه نبرد سرنوشت را تا یکپایگی حکومتش و تا حصول بالاترین درجات آمادگی
خود و بالاترین میزان ضعف دشمن بهتأخیر بیاندازیم.
یقیناً نسلهای آینده درباره تاریخ این ایام و اصالت و رسالت این نسل جامعتر
و دقیقتر سخن خواهند گفت و از قضا تمامی این شکنجهها و کشتار جنونآمیز سرانجام
مبین چیزی جز منتهای درماندگی و زبونی و اضمحلال درونی و بیرونی و فروریختن عقیدتی
و سیاسی و سازمانی دشمن خدا و خلق نیست. این است سزای خیانت به امید و اعتماد یک
خلق، به همین دلیل باید اخطار نمود تا آنگاه که در این میهن حتی یک مجاهد نیز باقیست،
تا آنگاه که در این میهن حتی یک مجاهد نیز باقیست، وای بر خمینی و من تکرار میکنم
آیا صبح نزدیک نیست؟ مگر میشود خورشید را کشت؟ مگر میشود باد را از وزیدن
بازداشت؟ و باران را از باریدن؟ مگر میشود اقیانوس را خشک کرد؟ مگر میشود بهار
را از آمدن بازداشت؟ مانع روییدن لالهها شد؟ مگر میشود ملتی را تا به ابد اسیر
نگه داشت؟ مگر میشود تا ابد خلقی را در زنجیر نگه داشت؟
سلام برخلق، سلام بر آزادی - مرگ بر خمینی»
مسعود رجوی در آبان ۹۱ خطاب به
جوانان و مبارزان اشرفنشان گفت:
«آهای بچههای سراسر
میهن اشغال شده، منظورم همون انقلابیون مجاهد و مبارز و اشرفنشان است، برای
برپاکردن و آمادهسازی تیمها، دستهها و یکانهای ارتش آزادی اقدام کنید و آماده
باشید.
شروع به فکر و طراحی بکنید. در سراسر میهن اشغالشده تا در زمان موعود در
لحظه مناسب فرصت و فرصتهای طلایی از دست نرود، برعهده هر ایرانی آزاده که میخواهد
یوغ ستم آخوندی را درهم بشکند و خواهان سرنگونی این رژیم پلید است، علیه استبداد
فاشیست مذهبی است و مخصوصاً برعهده جوانان دلیر و اشرفنشان است که تیمها و دستهها
و یکانهای ارتش آزادی را به هر میزان که میتوانند در هر کجا از ارس تا خلیجفارس،
از خراسان تا خوزستان، از تبریز تا سیسیتان و بلوچستان، از کردستان و کرمانشاه تا
یزد و کرمان، برپا و برای آن اعلام آمادگی بکنند.
محقق کردن سرنگونی دشمن ضدبشری آن هم بهدست خودمان و توان خودمان با همان منطق
کس نخارد، حالا با تشکیل یکانهای ارتش آزادی وظیفهایست مبرم و میهنی، برای تمام
آزادگان ایرانزمین، بهویژه برای جوانان دلیر و غیور و اشرفنشان،
بار خدایا در این وظیفه ملی-انقلابی و میهنی آنها را در هر کجا که هستند مدد
کن، (الهی امین) مخصوصاً با مشعل تکثیرشده اشرف و مجاهدانش در هر کوی و برزن در هر
شهر و منطقه و روستا به جانب برپاکردن یکانهای ارتش آزادی که طبعاً دربرگیرنده
ارتش قیام هم هست و آن کارکرد را هم خواهد داشت، بپاخیزند و پیش بتازند».
«اینجاست که کانونهای شورشی بهعنوان
جرقه و آتشزنهٔ قیامها وارد کار میشوند. این نوک هرم قیامها
و معینعمل، سمتدهنده و راهنماست. عامل استمرار و تضمین پیشرفت و پیروزی است. از
تثبیت و تکثیر و ترکیب آنها با یکدیگر در شهرهای شورشی یکانهای ارتش آزادی پدید میآید.
شوراهای مقاومت بالهای مکمل صنفی، اجتماعی و سیاسی کانونهای شورش هستند.
ورود به دوران آمادهباش گرامی باد.
درود بر کانونهای شورشی و قهرمانان دربند آن. سلام بر شوراهای مقاومت.
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران ضامن پیروزی
محتوم خلق ماست».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- تلویزیون رژیم ۲۵اسفند ۱۳۷۸
۲- روزنامه جمهوری اسلامی ۹خرداد ۱۳۹۱