۱۱آذر۱۴۰۰
یازدهم آذر سالروز شهادت سردار قهرمان جنگل، میرزا کوچک خان است. میرزا کوچک خان که نام اصلیش یونس بود در سال ۱۲۵۹ شمسی در رشت متولد شد، در همین شهر و سپس در تهران به تحصیل علوم دینی پرداخت، در جریان مشروطه به صف مجاهدین پیوست و سالها بعد در جنگ با مزدوران محمد علیشاه که به کمک روسیهی تزاری دوباره میخواست قدرت را قبضه کند، هدف گلوله قرار گرفت و زخمی شد.
سال ۱۲۹۳ به گیلان بازگشت و با همفکران خود تشکیلاتی را بهنام ”اتحاد اسلام“ بنا نهد و بر علیه اشغالگران تزاری و فئودالهای وابستهٴ محلی به مبارزه پرداخت، تودهی کثیری از دهقانان از این جنبش حمایت میکردند.
پس از انقلاب اکتبر شوروی و هزیمت ارتش تزاری، وضع جنگلیان بهسرعت سامان گرفت و دامنه نفوذشان در تمامی گیلان گسترده شد اما بهزودی دشمن مجهز و مکار دیگری در مقابل جنبش جنگل چهره نمود، ارتش استعماری انگلیس که برای عبور از گیلان و رسیدن به قفقاز، مجاهدین جنگل را مانع از حرکت خود میدید با حمایت دولت دستنشاندهی مرکزی (وثوق الدوله) و بوسیله تجهیزات کامل نظامی بهسرکوب آنها پرداخت برخی فئودالهای منطقه نیز فرصت را مغتنم شمرده و به کارشکنی در امر جنبش پرداختند در درون جنبش نیز خیانت و تسلیم جناح راست و سازشکار مزید بر علت شد.
همهی این عوامل باعث گردید که بهرغم جانفشانی مجاهدین در نبرد با نیروهای انگلیسی جنبش با از دست دادن مناطق تحت نفوذ و پایگاههایش در شهرها، ضربهی سختی دریافت کند و میرزا وعدهی معدودی به جنگل عقبنشینی کنند. اما پس از چندی جنبش مجدداً تقویت شد و آزادی سرتاسر گیلان و استقرار جمهوری گیلان عملی گردید، هدف میرزا این بود که از این پایگاه آزاد شده برعلیه ارتجاع وابسته قاجار و غارتگران خارجی و داخلی مبارزه کرده و زمینهی ایجاد جمهوری را در سرتاسر ایران فراهم نماید.
اما این بار کودتای چپ نمایان بر علیه میرزا، پایههای جنبش را متزلزل کرد، ضعف دولت قاجار و کودتای انگلیسی رضا خان در اسفند ۱۲۹۹ در صحنهی بینالمللی باعث تعییراتی درمعادلات سیاسی شد از طرف دیگر سرکوب پیاپی و بیرحمانهی قزاقهای رضاخان شیرازهٔٔ جنبش را از هم گسیخت بسیاری از جنگلیها شهید و برخی نیز تسلیم گردیدند، میرزا که در وجود انقلابیش تسلیم و سکوت اندک جایی نداشت در حالیکه از تمام ثروت دنیا تنها یک ریال در جیب داشت و در حالیکه دشمن از هرسو در کمین او نشسته بود در پی کسب امکانات برای ادامهٔ نبرد با یکی از همراهانش (کائوک آلمانی معروف به هوشنگ) از طریق جنگلهای طوالش بسوی خلخال میرفت اما در میان راه بهدلیل برف و بوران شدید از سرما جان سپرد (آذرماه ۱۳۰۰ شمسی) سر پرشورش توسط نوکر فئودالی از تن جدا گردید و برای دیکتاتور به ارمغان فرستاده شد.
برادر مجاهد مسعود رجوی ـ رشت ـ ۱۴اسفند۱۳۵۸
راستی در تاریخ چه بد نوشتهاند که سردار ما در برفها یخ زد، نه، نه! آنها البته میخواستند که سردار یخ بزند ولی میرزای ما که یخ نزد، او در آرمانش ذوب شد و در رگها و قلبهای تکتک ما جاری شد، مگر ندیدیم مگر ندیدیم که سردارجنگل با همان سلاح و با همان عزم آهنین هر وقت که لازم شد از قلب گیلان دوباره به پاخاست و آمد در تمام شهرها و روستاها و پیام جنگل سبز را که همان سرود سرخ رهایی است تودبه گیر کرد؟ پس چه کسی گفت که میرزا یخ زد؟! نه! او همین جاست در دل تکتک ماست و همین الآن دارد میطپد. خودش در آخرین نامهاش به تاریخ پنجم عقرب سال ۱۳۰۰ یعنی ۵۸ سال پیش این طور نوشته بود: اکنون منتظرند روزگاری را ببینند که از جمعیت ما اثری در میان نباشد، اما وقتی از افکار و انتظاراتشان نتایج تلخ مشاهده کردند آن وقت است که ندامت حاصل کنند، و قدر و منزلت ما را خواهند یافت. بلی آقای من، امروز دشمنانمان ما را دزد و غارت گر خطاب میکنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشتهایم. ما این اتهامات را میشنویم و حکمیت را به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار میکنیم“ .
و امروز ما همان نتایج تلخ هستیم، تلخ به دهان دشمنان خدا و خلق و شیرین درذائقهی سردار، آخر ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدیم، نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد. برعلیه ستمگرها، دزدان شرف و دزدان حاصل کار مردم تیمورتاشها – که در همین جا والی و حاکم بودند. رضاخان هاو حاکمها و والیهای دزد و چپاولگر و غارتگر دیگر پس صدای آرمان میرزا همیشه بلند است. من خودم همین امروز بر سرمزارش، وقتی به احترام در تربتش ایستاده بودم، صدا را شنیدم، داشت فریاد میزد، داشت تکرار میکرد همان فریادی را که بر سر ژنرال فرمانده دشمن ”چیکاچین کف“ زد به سر انگلیس هایی که برای زهرچشم گرفتن از مجاهدین جنگل، یکی از مجاهدین به نام“محمودخان کرد“ را با وحشیگری زیر شکنجههای قرون وسطایی شهید کردند
و حالا آمده بودند، ”میرزا“ را قسم میدادند به خون انبیاء و اولیا“ که دست از جنگ و خون ریزی بکشد و تسلیم بشود! ولی سردار این طور خروشید:“دولت انگلیس فریاد میکشد که من اسلام، انصاف نمیشناسم، باید اول ضعیف را اسیرآز و کشتهی مقاصد مشئوم خودسازدولی بنده (میرزا) میگویم انقلابات امروز دنیا ما را تحریک میکند که مانند سایر ممالک اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم، لکن درباریان تن نمیدهند که کشور ما از روی مرام دموکراسی اداره شود. “
بله ما باید خلقمان را خلق زنجیرمان را از دست راحت طلبان برهانیم، این صدای خوش الحان خود میرزا است و بعد هم حلقوم های خلق که درترانههای محلی شما بهش پاسخ میدهند. بگذارید خودش را بخوانم (شعر معروف شمالی میرزا کوچک خان را خواندند).
چقد جنگل خوسی... ملت واسی... خستانبوسی
می جانی جانانا... ا ترا گوما میرزا کوچیک خانا
خدا دانه که من... نتانم خفتن... . از ترس دشمن
میدیلآویزانا... .
میجان جانانا... .
نامهای از سردار جنگل
مسعود رجوی – ۷اسفند۱۳۹۱
جنبش انقلابی که بیشتر از بقیه در تاریخ معاصر ایران دوام آورد سردار جنگل بود میرزا کوچک خان. هرچند که وقت کم است اما من یک حکایتی از اون برای شما خواهم خواهند تا بنگرید که چه میگویم. چون ارتش جنگل هفت سال دوام آورد و در سال ۱۳۰۰ با شهادت میرزا به پایان رسید. هفت سال در معیارهای آن روزگار خیلی زیاد بود. بعد مجاهدین آمدند که تا به الان در برابر شاه و شیخ و توطئههای هر روز و هرشب و هرهفته و هر ماه و هر سال دوام آوردهاند با همان جان کلام. یادتون بمونه که برمیگردیم به همین مونیسم سیاسی و استراتژیک و ایدئولوژیک. تازه آدم درک جدیدی پیدا میکند از ارزش و آثار خونی که دادید و درد و رنج و محدودیتی که تحمل میکنید
اگر که روسها خیانت نمیکردند در آن روزگار که خودش داستان کشاف جداگانهای دارد جمهوری انقلابی ایران که سردار جنگل اعلام کرد و رشت و گیلان را فراگرفت حتماً به پیش میرفت. حنیف بنیانگذار و مجاهدین هم محصول آن تجارب هستند که به جمعبندی آن تجارت نشستند وقتی که اون زمان هم کار سخت میشد حتما در آموزشهاتون خواندهاید دیگه که فرصتطلبیها و خیانتها شروع میشد. اما تشکیلاتی و انقلابی در کار نبود هرچند که تا بخواهید خون و فدا فرزندان ایران برای آزادی میهنشون دریغ نمیکردند. اگر به شما تروریست میگفتند تا بخواهید اون زمان به سردار جنگل هم تجزیهطلبی و تجزیه کردن ایران و این مارکها هم بود.
میخواهم یک نامه ای برایتان بخوانم که فرمانده قزاقان، فرمانده نیروی قزاق، افرادش ایرانی بودند ولی فرمانده روس بود از تهران برای سردار جنگل مینویسد. تاریخش ۱۶سپتامبر ۱۹۱۹ یعنی ۲۴شهریور ۱۲۹۸
«جناب میرزا کوچکخان از آنجایی که دولت علیه ایران شخص مرا که رئیس اتریاد طهران، و چند سال است بایران بدرستی و راستی خدمتگزار هستم جهت قلع و قمع ریشه فساد جنگل تعیین فرموده و این مسئله قطعی است و کسانیکه با شما همراهی میکنند اطلاع کامل داریم بجزای خود خواهند رسید بجنابعالی که سردسته این جماعت هستید اعلان میشود بعوناله ریشه و مبداء فساد را از صفحه گیلان کنده و مضمحل خواهم نمود لیکن محض اینکه شما وطن دوست و ایران خواه و عاقل و نیکنفس معرفی شدهاید لازم است بشما خاطرنشان شود هرگاه جنابعالی را در محکمه عدلالهی حاضر نمایند و سئوال و جواب بشود که آنچه خسارات و تلفات به اهالی بیچاره از بدو الی ختم وارد آمده مسئول درگاه الهی کیست گمان میکنم انصاف خواهید داد و شرمنده خواهید شد بدیهی است انسان کامل برای فایده موهوم راضی بدین مسئولیت بزرگ نمیشود و نیز بمن هم اینطور دستگیر شده است که با آن صفات عالی شما، برای شخص خود راضی باذیت مسلمین و بیچاره نخواهید بود لذا با کمال اطمینان و قول شرف نظامی و خدای یکتا قسم است چنانچه به اردوی قزاق ایران و بمن پناهنده شوی و حرف مرا بپذیری قول میدهم که وسایلی فراهم داریم که بقیه عمر خود را با کمال احترام و با مشاغل عالی بآسودگی زندگانی نمائی و این قول نظامی که در این ورقه بشما داده میشود بوحدانیت خدا حق است تا زمانیکه آسایش شما را در پیشگاه اعلیحضرت همایونی و اولیاء دولت ایران فراهم و بعمل نیاورم شخص جنابعالی و کسانیکه شما بآنها اطمینان میدهید در اردوی قزاق مثل یکنفر میهمان عزیز میباشید بمصداق آیه شریفه اکرم الضیف ولو کان کافرا و نیز چنانچه بخواهید غیر این مسئله حرفی داشته باشید خوبست محلی را برای ملاقات و حرف آخر معین کنید که در آن محل با شما ملاقات شود تا رفع اشتباهات افواهی شده باشد».
رتمستر کیکاچینکوف رئیس اتریاد طهران
۱۶سپتامبر۱۹۱۹یعنی ۲۴شهریور ۱۲۹۸
جالب است که مردک قزاق ببینید چقدر مسلمان شده که میخواهد پیشاپیش به گردن میرزا کوچک خان بیاندازد من البدو الی الختم که در درگاه الهی تو مسئول خصارات و تلفات هستی و تو پیش خدا شرمنده خواهی شد و دنبال چیز موهوم نگرد بیا به اردوی قزاق پناهنده بشو و بخدای یکتا قسم و به قول شرف نظامی من و با کمال اطمینان آسودگی زندگانی میکنی و مشاغل عالی و مطمئن باش که در اردوی قزاق مهمان عزیز خواهی بود بمصداق آیه شریفه اکرم الضیف ولو کان کافرا.
فقط بدیش اینه که همچین آیهای در قرآن نیست. مردک قزاق این اصطلاحی رو که از عربی وارد زبان فارسی شده که مهمانت رو اکرام کن ولو که کافر باشه که از آموزشهای ائمه نشأت گرفته این رو برای میرزا کوچک خان آیه قرآن هم جا میزند. آتریا تهران یعین هنگ قزاق در تهران یعنی همانهایی که مجلس را به توپ بستند قبلش با لیاخوف و سران مشروطه رو آزادیخواهان اون روزگار رو درباغشاه به غل و زنجیر و به دار کشیدند
حالا ببینید که با همون ترفندهای خمینی و بر همون سیاق، به میرزا میگوید که بیا اردوی قزاق پناهنده بشو تا زندگی آسوده برایت فراهم بکنم
الله اکبر...
و میگوید که دنبال چیزهای موهوم و اذیت مسلمین و این چیزها نگرد و پیشاپیش بدون که اگه به من پناهنده نشی تقصیر خسارات و تلفات به اهالی بر عهده توست نه فقط تو این دنیا، اون دنیا هم. در محکمه عدل الهی هم.
فکر میکنم به انداز کافی گویاست. الا اینکه با این نقل قول عربی هم که کرده است آدم را به یاد کلاغ سیاهی میاندازد که سر صبح کثافت میخورد گفتند این چیه میخوری؟ گفت: لقمه الصباح! مسمار البدن.
یعنی که صبحانه میخ بدن است! باعث تقویت بدن است.
خب؛ همان شب ۲۲ ذیالحجه ۱۳۳۷ جواب صریح سردار جنگل:
جناب رئیس اتریاد طهران
رتمستر کیکاچینکف
دیر آمدی ای نگار سرمست! از صدر تا ذیل مرقومه ۲۱ شهر جاری را با دیده دقت دیدم بنده بکلمات عقل فریبانه اعضاء و اتباع این دولت که منفور ملتاند فریفته نخواهم شد از این پیشتر نمایندگان دولت انگلیس با وعدههائی که بسایرین دادند و یکبارگی قباله مالکیت ایران را گرفتند تکلیفم کردند، تسلیم نشدم. مرا تهدید و تطمیع از وصول بمقصود و معشوقم باز نخواهد داشت وجدانم بمن امر میکند در استخلاص مولد و موطنم که در کف قهاریت اجنبی است کوشش کنم. شما میفرمائید نظام نظر بحق یا باطل ندارد و مدعیان دولت را هر که و هرچه هست باید قلع و قمع نموده تا دارای منسب و مقام گردید بنده عرض میکنم تاریخ عالم بما اجازه میدهد هر دولتیکه نتوانست مملکت را از سلطه اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد وظیفه ملت است که برای خلاصی وطنش قیام کند اما کابینه حاضر میگوید من محض استفاده شخصی باید مملکت را در بازار لندن به ثمن بخس بفروشم.»
«در قانون اسلام مدون است که وقتی که کفار بممالک اسلامی مسلط شوند مسلمین باید بمدافعه برخیزند ولی دولت انگلیس فریاد میکشد که من اسلام و انصاف نمیشناسم باید دول ضعیف را اسیر آز و کشته مقاصد مشئوم خود سازم. بنده میگویم انقلابات امروزه دنیا ما را تحریک میکند که مانند سایر ممالک در ایران اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحت طلبان برهانیم ولیکن درباریان تن در نمیدهند که کشور ما با قانون مشروطیت از روی مرام دمکراسی اداره شود با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت کشورم سعی کنم گو آنکه کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود در مقابل جوابی را که موسی، به فرعون و «محمدص» به ابوجهل و سایر مقننین و قائدین آزادی و روحانی در محکمه عدل الهی میدهند من هم میدهم.
بنده و همراهانم - شما و پیروانت در این دو خط مخالف میرویم باید دید عقلاء عالم بجسد کشته ما میخندند و یا بفاتحیت شما تحسین میکنند؟ فرضاً بتمام مراتب فوق احتمال کذب رود یعنی بنده حقیقتاً یک فرد جاهطلب نفسانی تصور شده بمواعید جنابعالی متمایل گردم آنوقت عرض میکنم کسانیکه تسلیم گردیده و ورقه ممهور دولت را در دست داشتهاند همه را بدار آویخته حبس کرده و یا تبعید نمودید بنده را با چه رو بعد از این همه عملیات باز تکلیف به تسلیم شدن مینمائید؟!»
«در خاتمه که درخواست ملاقات کرده بودید عرض میکنم اشخاصی که دارای شرافت قولی نیستند ملاقات کردن با ایشان از قاعده عقل بدر و بیرون است فقط بین ما و شما را باید خداوند حکم فرماید».
امضاء:کوچک جنگلی
این را به یاد سردار دیگری ا زجنگل و گیلان خواندیم قهرمان خلق پوران نجفی، و سلام الله علیها.....
مجاهد شهید پوران نجفی: «من مبارزه رو برای این انتخاب کردم که تا دینش برای آزادی مردم ایران بجنگم....»
اشاره میرزا به تسلیم دکتر حشمت بود که مهر و امضا بهش دادند اما بعداً او را به وضع خیلی فجیع با ضرب و جرح، به دار هم کشیدند. طرف با این توپ و تشر درخواست ملاقات کرده که یک طوری بلکه میرزا را بکشاند به سازش، اما چقدر جالب میرزا گفت که: تو اصلا دارای شرافت قولی نیستی که من با تو ملاقات بکنم. همین حرفی که شما بعد از تجارب یکساله به کوپلر گفتید. میبینید که از قدیم داستان نبرد آزادی و حق و باطل چه روح واحد، مونیستی و مشترکی داشته است. از زمان حضرت علی و امام حسین تا سردار جنگل و مدرس و مصدق و حالا هفت هفت سال است که مجاهدین میتازند. به نظر میرسد که خلقی اراده کرده است از مشروطه به این سو که هرطور شده از میان همه توطئهها و خیانتها، راه خودش را رو به جلو باز بکنه.
با این تفاوت که در اون روزگار هنوز ملت ایران در ابتدای راه بود و حالا شما چنین سازمانی دارید و چنان مریمی....
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------