۲۲شهریور۱۴۰۰
نوید افکاری از قهرمان کشتی تا قهرمان ملی
قیام علیه استبداد دینی، سمبلها، قهرمانان و اسطورههای خود را میآفریند. این قهرمانان و اسطورهها را نمیتوان کشت، از حافظهها زدود یا با شیطانسازی به تخطئه و تخریب آنها نشست. اینجا جایی است که کمیت دیکتاتوری میلنگد؛ زیرا با بگیر و ببند و شکنجه و زندان و به گلولهبستن نمیتوان کاری از پیش برد. بهطور قانونمند هر اقدامی برای ویران کردن یا نادیده گرفتن این اسطورهها به بالیدن و دیده شدن آنها میانجامد. پهلوان نوید افکاری یکی از این قهرمانان ملی است.
جرم او، تنها جرم او، آری به تأکید تنها جرم او درافتادن با هیمنهٔ دیکتاتوری دینی بود. او این درافتادن را استمرار داد، در زندان نیز نشکست. با اینکه در زیر شکنجههای هولناک برای او اعترافسازی کردند ولی در دادگاه به افشاگری پرداخت و سیستم آخوندی را به محاکمه کشید.
به برخی از اتهامات او در دادگاه نمایشی آخوندها نگاهی میاندازیم:
ـ شرکت در تجمعات غیرقانونی
ـ اغوا یا تحریک مردم به جنگ و کشتار با یکدیگر به قصد برهم زدن امنیت کشور
ـ اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضدامنیت داخلی/خارجی
ـ توهین به رهبری
ـ اخلال در نظم و آسایش عمومی
ـ شرکت در تجمعات و دستههای معاند نظام
ـ فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی
ـ محاربه و افساد فی الارض از طریق تشکیل گروه معاند نظام
ـ توهین به مأموران دولتی
ـ عضویت در جمعیتهای معارض کشور
ـ تمرد نسبت به مأموران حین انجام وظیفه
ـ ترغیب مردم به شورش...
چه اتهامهای زیبایی! همهٔ آنها را روی هم بگذاریم، میرسیم به کلیدواژههای «شورشی» و «برانداز». اسم دیگر «تجمعات غیرقانونی»! همان قیام برای آزادی است. «محاربه و افساد فیالارض»! اتهامی است که رژیم آن را در مورد مجاهدین بهکرات استفاده کرده است. «ترغیب مردم به شورش»! این کاری است که کانونهای شورشی اکنون به آن مشغولاند. هر ایرانی شرافتمند به ستوه آمده از این نظام نیز لاجرم خود را در کنار آنها خواهد یافت؛ بنابراین جرم نوید افکاری، تنها جرم او و جرم نابخشودنی او شوریدن بر این نظام اهریمنی بود.
او که بنا به گفتهٔ خود تمام عمر خود را روی تشک کشتی گذرانده بود، این را آموخته بود که تن به ستم و دروغ ندهد. رنگ زرد فقر را در گونههای تکیدهٔ محرومان برنمیتافت و قلب حساس او به درد میآمد. راهی که پی میگرفت ادامهٔ مسیری بود که پوریای ولی، غلامرضا تختی، حبیب خبیری، فروزان عبدی، حمید عترتی، صمد منتظری، هوشنگ منتظرالظهور و دیگر قهرمانان ورزشی در آن گام نهاده و با منش و مناعت خود به آن معنایی دیگر داده بودند.
آنها به جای تبدیل شدن به وسایل زینتی در دست دیکتاتور و رنگین کردن بساط او در ازای یک زندگی مرفه، تصمیم گرفتند در سمت مردم بایستند. البته این ایستادگی، آنها را از دستیابی به مدارج ورزشی و شهرت و امتیازهای بادآورده محروم کرد ولی شهرت و مرتبتی به آنها داد که زوالناپذیر است.
خامنهای بسیار کوشید تا نوید افکاری را با انواع شکنجهها، اعتراف ساختگی، پروندهسازی و دستگیری و ضرب و شتم برادرانش و نیز تهدید به بازداشت و شکنجهٔ مادر و خواهر او در هم بشکند و لجنمال کند؛
زیرا اگر میتوانست او را درهم بشکند، مردمی را که نوید، الهامبخش آنان بود دلسرد میکرد.
نوید با پایمردی ورق را چرخاند؛ طرح و برنامهٔ شکنجهگران و مرگفرمایان را به هم زد. از این رو آوازهٔ مقاومت و نامش در شبکههای اجتماعی دست به دست و قلب به قلب چرخید و موجی عظیم از همدری و همبستگی برانگیخت.
او با جاری کردن خود در جریان نیرومند قیام، از یک قهرمان کشتی به قهرمان خلق و قهرمان ملی قیام تبدیل شد و در قلب ایران جا گرفت.
طناب دار اگر چه جسم او را از مردم گرفت ولی روحش، خاطراتش، مقاومتش را جاودانه کرد. او رفت تا این رسم را به یادگار بگذارد که در حاکمیت دیکتاتور، قهرمان واقعی کسی است که در سمت مردم بایستد.
حلقهٔ طناب دار بر گردن پهلوان نوید افکاری، در حقیقت مدالی از طلای ناب آزادگی است. این مدال کهنه نمیشود. با گذشت زمان از یاد نمیرود. اینک عملهٔ استبداد حتی از سنگهای مزارش نیز وحشت دارند. میدانند کسی که در برابر آنها سر تسلیم فرود نیاورده باشد، خطرناک است حتی اگر حیات فیزیکی نداشته باشد؛ الهامبخش قیام و مقاومت است. این رسمی است که ۳۰هزار قهرمان سربدار آزادی آن را ماندگار کردهاند؛ و به همین دلیل فروغشان سر خاموشی و فراموشی ندارد.
بهترین تجلیل از نوید چه میتواند باشد جز اینکه بگوییم او زندهتر از هر گاه حضور دارد و بیشازپیش الهامبخش شورشگران و براندازان برای سرنگونی استبداد دینی است.