۴اردیبهشت۱۴۰۱
قطببندی سیاسی
تشخیص قطببندی اصلی در یک جامعه از مبرمترین وظایف هر ایرانی است که به سرنوشت میهن خود علاقمند است. نظام ولایت فقیه با دستگاه عریض و طویل پروپاگانداساز خود پیوسته درصدد بوده است که این قطببندی را مخدوش و مهآلود کند و از تیزی و درخشش بیندازد. شیطانسازی از نیروی برانداز و کانون استراتژیک مقاومت و نبرد، زیر ضرب بردن آلترناتیو دمکراتیک، نظرسنجیهای آنچنانی، آلترناتیوتراشیهای فیک و دامنزدن به بحثهای فرعی، بهمحاق بردن اخبار مربوط به قیام و اعتراض و... نمونههایی از این اقدامات است.
هر هموطن ایرانی و به طریق اولی هر نیروی سیاسی ضروری است بداند قطببندی اصلی کدام است و خود را با آن کوک نماید؛ اگر نه بهنحوی در دام قطببندیهای کاذب خواهد افتاد.
یکی از علتهای ماندگاری و سرفرازی تاریخی سازمان مجاهدین خلق ایران، تشخیص درست این قطببندی در صحنهٔ سیاسی ایران بود. خمینی بهعنوان سارق بزرگ دستآوردهای انقلاب ضدسلطنتی از همان نخستین روز به قدرت رسیدن سعی در مخدوش کردن صورت مسالهٔ اصلی انقلاب ضدسلطنتی نمود تا از این طریق نیروهای انقلابی و پیشرو جامعه را سرکوب نماید و نیروهای آزاد شده از آن انقلاب بزرگ را در خدمت منویات ارتجاعی خود بگیرد.
او قطببندی اصلی بین آزادی و استبداد را به قطببندی بین اسلام و غیراسلام تغییر داد و با «منافق» نامیدن مجاهدین تلاش کرد، آنها را از دور خارج کند. در ۱۳آبان۵۸ با گروگانگیری ۶۶ دیپلمات در سفارت آمریکا توسط عوامل خود تحت نام «دانشجویان پیرو خط امام»، بحرانی ۴۴۴روزه خلق کرد تا خود را سردمدار مبارزه با آمریکا نشان دهد و از شعارهای ضدامپریالیستی برای مقابله با بحرانهای داخلیاش استفاده کند.
برخی احزاب و سازمانها در آن روزگار مفتون و سینهچاک شعارهای ضدامپریالیستی «امام مستضعفان جهان»! شده و به جای ارتجاع آزادیکش، آدرسهای دیگری را در نشریهٔ خود تبلیغ کردند. وقتی خمینی جنگ ۸ساله را با عراق راهانداخت، آنها خواستار مسلح شدن سپاه پاسداران به سلاحهای سنگین شدند. هنگامی که مشخص شد هدف از این جنگ، صدور ارتجاع خمینی و کشورگشایی است چه بسیار نیروهای سیاسی که سوراخ دعا را گم کرده و همنوا با بورژوازی خارجهنشین و دم و دمبالچههای سلطنت مدفون قولنج وطنپرستی گرفتند.
خمینی با شیادی و پاچهورمالیدگی خاص خود، توانست با مخدوش کردن قطببندی اصلی که از ۳۰خرداد ۱۳۶۰همانا جبهه خلق و مقاومت و آزادی در برابر ولایت فقیه و جبهه ارتجاع و دیکتاتوری و حفظ نظام و رژیم قتلعام بوده، جوانان مجاهد و مبارز این میهن را در دستههای بزرگ به مسلخ ببرد و ذبح کند.
در طول حیات ننگین این رژیم نیز بارها شاهد تبلیغ قطببندیهای کاذب به جای قطببندی اصلی بودهایم؛ مانند دامنزدن به تضاد بین ملیتهای مختلف ایرانی، مطرح کردن سلطنت و سلطنتطلبی و آلترناتیوسازی از آن، دامنزدن به ضدیت با اسلام به جای ضدیت با نظام ولایت فقیه، راهانداختن تب دفاع از حرمهای امامان در کربلا یا سوریه برای توجیه صدور تروریسم، پنهان شدن در پشت آرمان مردم فلسطین با نیت توسعهطلبی، قالب کردن باندهای درونی این رژیم بهعنوان ورژنهای رتوششدهتری از «اصل نظام» و...
از ۳۰خرداد ۶۰ تاکنون در صحنهٔ سیاسی ایران بیش از یک قطببندی اصلی حاکم نبوده است. در یک سر این قطب نیروی برانداز و سرنگونیطلب اصلی یعنی مجاهدین و مقاومت ایران قرار دارد، در سر دیگر نظام ولایت فقیه با تمام باندها و گروهبندیهای آن. به عبارت دیگر، یک قطب به سرنگونی تمامیت رژیم با همه دستهبندیها و باندهای درونی آن معتقد است، قطب دیگر حفظ اصل نظام (ولایتفقیه) و تمامیت حاکمیت را تبلیغ میکند. این عینیترین، واقعیترین و ملموسترین قطببندی از نظر سیاسی در جامعهٔ ایران است.
این قطببندی صورت مسألهٔ اصلی ایران را تشکیل میدهد. ضروری است که هر نیروی سیاسی نسبت به این قطببندی موضع مشخص داشته باشد و مختصات خود را در ارتباط با آن تعریف کند. شایسته است که مشخص کند بهرغم هر اختلاف فکری، عقیدتی، فلسفی و حتی سیاسی با مجاهدین آیا در نهایت با براندازی تمامیت این رژیم موافق است یا ماندگاری و رتوش و اصلاح آن را تبلیغ میکند؟ آیا در نهایت به آزادی، دمکراسی و جدایی دین از دولت در یک جمهوری دمکراتیک بر خرابههای استبداد دینی معتقد است یا وفاداری به اصل ضدایرانی و عمیقاً ارتجاعی ولایت فقیه و نسخههای دیگری از سلطنت را پی میگیرد.
یکی از دستآوردهای ارزشمند قیامهای دی ۹۶ و آبان۹۸ و سلسله خیزشهای بعد از آن بارز کردن قطببندی اصلی و واقعی در صحنهٔ سیاسی ایران بود.
هرزهدرایی روزمرهٔ مزدوران ریز و درشت و جیرهخوار وزارت بدنام علیه جنبش مقاومت و بهطور اخص مجاهدین، برای از کارآیی انداختن و به حاشیه بردن نقش تعیینکننده و اثرگذار آنها در تکامل و تعمیق این قطببندی است. آنها در هر پوش، با هر بهانه و تحت هر عنوان فریبنده، در حقیقت پیشبرندهٔ این خط هستند.
بهرغم تشبثات رسوای آنان، جامعهٔ ایران بیشازپیش در حال رادیکالیزه شدن و صفبندی بر سر براندازی تمامیت استبداد دینی است. بیگمان هر کس که دغدغهٔ ایران و آزادی آن را در سر داشته باشد، [با هر مشرب و مسلک و اختلافنظر سیاسی]، در نهایت خود را نه در مقابل مجاهدین و مقاومت ایران، بلکه همسو با آنان خواهد یافت.