۱۹مهر۱۳۹۹
پرویز خزایی
برتولت برشت: هر کس حقیقت را نمیداند نادان است ولی آن کس که حقیقت را میداند و تکذیب میکند تبهکار است.
با این اورتور، پیشدرآمد، میرویم سراغ یکی از مهمترین ارکان دمکراسی، آزادی
و حقوقبشر، یکی از دستآوردهای بزرگ انقلابهای قرون وسطی علیه فئودالیسم و حاکمیت
کلیسا و یکی از رهآوردهای جنبشهای فکری آزادیخواهی: جدایی دین از دولت
اول تعریف ساده و قابل فهم برای عموم از جدایی دین و دولت در ساختار دمکراسی
و مردمسالاری:
سیستم مبنی بر جدایی دین از دولت یعنی اینکه در چهارچوب کثرتگرایی و سیستم
چندحزبی، هرکس بر اساس اصول ایدئولوژیکی خود حزب تشکیل میدهد و بعد در انتخابات
شرکت میکند، اگر اکثریت مطلق، یعنی نصف بهعلاوه یک را بهدست آورد، قدرت را در
دست میگیرد. اگر سیستم پارلمانی است، اکثریت پارلمان را بهدست میآورد و نخستوزیر
و هیات دولت را مشخص میکند و اگر سیستم ریاستجمهوری است، پست ریاستجمهوری را بهدست
میآورد و قوه مجریه را تشکیل میدهد. اینها همه محدود به زمانی است که قانون
اساسی کشور مشخص میکند مثلاً در فرانسه ۵سال و در
آمریکا ۴سال است، تا انتخابات
بعدی برای دور بعدی حاکمیت و اداره کشور.....
اما اگر اکثریت نسبی آورد، یعنی کمتر از پنجاه درصد، یا با احزاب نزدیکتر به
خودش ائتلاف کرده و جمعاً نصف بهعلاوه یک را بهدست آورده و کشور را اداره میکند
و یا اینکه وارد بلوک اپوزیسیون در مجلس ملی میشود. اگر هم سیستم ریاستجمهوری
است انتخابات وارد مرحله دوم میشود و یکی از دو کاندیدای اول در مرحله دوم انتخاب
شده و رئیس جمهور میشود.
بدیهی است که در سیستم دمکراسی اصیل، هیچ ایدئولوژی و هیچ حزبی بر دیگری
ترجیح و برتری ندارد، مگر اینکه مردم به آن رأی بدهند و اداره کشور را برای مدت
محدود به دست نمایندگان آن بسپارند.
یعنی اگر مثلا در انگلستان حزب کارگر و یا حزب لیبرال دموکرات و یا حزب
محافظهکار در انتخابات اکثریت مطلق را برد، دولت یعنی قوه مجریه به آن حزب واگذار
میشود. اگر هم اکثریت نسبی را برد یعنی زیر پنجاه درصد، با یک و یا چند حزب دیگر
که به ایدئولوژی آن نزدیکتر است، کابینه ائتلافی تشکیل میدهد و با هم قوه مجریه
را اداره میکنند و بقیه احزاب تا انتخابات بعدی اپوزیسیون را تشکیل میدهند نه
اینکه برچسب کافر و منافق و لیبرال و رویزیونیست و ملحد و محارب با خدا به یکدیگر
بزنند و جنگ صلیبی و جنگ حیدر نعمتی راه بیاندازند و یا مانند دیکتاتوری پهلوی یک
حزب فقط رستاخیز تشکیل دهند و بقیه را چون «سگ عوعو کند» اعلام نموده و لایق اخراج
از کشور بنامند.
مفهوم جدایی دین از دولت این است که یک ایدئولوژی مذهبی نمیتواند بگوید که
دین و فکر من برتر است و پیروان مسیحی یا بودایی و یا یهودی و یا هندو یا مسلمان
باید بر تمام کشور و برای همه اعصار حکومت کنند چون حرف من حرف خدا و کتاب خدا و
رسولان ادیان است. بلکه میتواند بر اساس اصولی که از دین خود میگیرد حزبی تشکیل
دهد (مثل حزب دموکرات مسیحی آلمان و حزب خلق مسیحی نروژ و حزب جاناتای هند بر اساس
اصول هندویسم ووو در همه دمکراسی ها).
بهطور ساده در یک نظام دموکراتیک که بر اساس جدایی دین از دولت متکی است:
۱. حزب فقط حزبالله و رهبر فقط روحالله نداریم
۲. حزب فقط رستاخیز و رهبر فقط محمدرضا شاه نداریم
۳. خمر سرخ و رهبر فقط پول پوت و انور خوجه و کیم سون اون
نداریم و.....
۴. حزب فقط هندو و رهبر فقط مهاتما نداریم. مهاتما گاندی بزرگ
در مخالفت با این تفسیر از هندوئیسم و اعتقاد به جدایی دین از دولت و کثرتگرایی
وسکولاریسم توسط یکی از این پیروان دیوانه و هندوالهی خود شهید شد. نام این لومپن
و متعصب دیوانه، عضو یک دسته هندوالهی، ناتوران گودسه بود. گاندی بزرگ وسکولار
رهبر بلا منازع دین و آئین هندویسم بود، در جایی گفته بود که خواب دیدم (بقول مارتین لو ترکینک I have a
dream) که تمام ادیان و عقاید
در کنار هم با صلح و آرامش زندگی کنند
۵. و دهها و صدها فقط دیگر....
در این سیستم سکولار و انتخاباتی تازه قوه قضاییه و رسانهها و افکار عمومی
هم مدام حاکمان را رصد و مانیتور میکنند و افشاگری، تا دست از پا خطا نکنند و
قانون اساسی و قوانین کشوری را نقض نکنند و گرنه استیضاح و محکومیت قضایی و آبرو
باختگی و اعتراضات اجتماعی مواجه میشوند که منجر به سقوط کابینه و حکومتشان خواهد
شد. در این صورت جناح دیگر سر کار میآید و یا انتخابات زودرس تشکیل میشود.
معنی جدایی دین از دولت (دولت یعنی شخصیت حقوقی و قانون اساسی یک کشور) این
نیست که حزبی نمیتواند بر اساس اعتقاد مذهبی خود به مسیحیت و یا هندویسم و یا
بودائیسم و یا اسلام تشکیل شود. ما چند نمونه کنونی در دمکراسیهای ناب جهان حی و
حاضر داریم:
- حزب دموکرات مسیحی آلمان به رهبری خانم مرکل نخستوزیر کنونی
- حزب خلق مسیحی نروژ که چند سال پیش هشت سال حکومت کرد به رهبری کشیش بوندویک
– الآن هم در کابینه است
- حزب جاناتای هندوستان به رهبری و حکومت کنونی آقای نارندرا مودی
-حزب بودایی تبت به رهبری دالایی لاما. برنده جایزه صلح نوبل.
اما آنها نمیتوانند با اتکا به دین و آیین خود نه با انتخاب آزادانه مردم
مخالفت کنند و نه قوانین را نقض کنند. همه در برابر قانون برابر هستند و هر کس که
در این سیستم بالاتر است باید دقیقتر و جدیتر مورد حسابرسی قرار گیرد.
این مفهوم به کاملترین و دمکراتیکترین وجه در طرح شورای ملی مقاومت در مورد
رابطه دین و دولت آمده است. به مواد چهارگانه این طرح که در تاریخ ۲۱ آبان۶۴ یعنی ۳۵سال پیش با اتفاق آرا در شورای ملی مقاومت تصویب شده است نگاه
کنید:
۱ ـ اعمال هر
گونه تبعیض در مورد پیروان ادیان و مذاهب مختلف در برخورداری از حقوق فردی و
اجتماعی ممنوع است. هیچیک از شهروندان بهدلیل اعتقاد یا عدم اعتقاد به یک دین یا
مذهب در امر انتخابشدن، انتخابکردن، استخدام، تحصیل، قضاوت و دیگر حقوق فردی و
اجتماعی مزیت یا محرومیتی نخواهد داشت.
۲ ـ هر گونه
آموزش اجباری مذهبی و عقیدتی و اجبار به انجام یا ترک آداب و سنتهای مذهبی ممنوع
است. حق آموزش، تبلیغ و برگزاری آزادانه آداب و سنتهای تمامی ادیان و مذاهب و
احترام و امنیت همه اماکن متعلق به آنها تضمین میشود.
۳ ـ صلاحیت
مقامهای قضایی ناشی از موقعیت مذهبی و عقیدتی آنان نیست و قانونی که ناشی از مرجع
قانونگذاری کشور نباشد، رسمیت و اعتبار نخواهد داشت.
با الغای مقررات قصاص و حدود و تعزیرات و دیات رژیم ضدبشری خمینی و با انحلال
دادگاهها و دادسراهای بهاصطلاح انقلاب اسلامی و محاکم شرع، که در ردیف وظایف
مبرم دولت موقت است، امر دادرسی، اعم از تعقیب جرایم و رسیدگی به کلیه دعاوی، در
نظام واحد قضایی جمهوری، بر اساس موازین شناختهشده حقوقی و مطابق قانون انجام میشود.
۴ ـ تفتیش
عقیده و دین و مذهب توسط مراجع دولتی و مؤسسات عمومی وابسته به دولت به هر عنوان
ممنوع است.
در بحث رابطه دین و دولت، منظور از دولت، کابینه نیست، بلکه شخصیت حقوقی یک
کشور مستقل است که نماد آن قانون اساسی است. اگر اینرا خوب نفهمیم و خیال کنیم که
معنی دولت، کابینه چهار یا پنج ساله قوه مجریه است، پس باید اول همه خانم آنجلا
مرکل و حزب مسیحی و حزب خلق مسیحی نروژ را (که اکنون در حاکمیت بهمراه دو حزب دیگر
است) را اخراج و منحل کنیم! این میشه دمکراسی پلپوت و انورخوجه و کیم سون اون و
رستاخیزی.
اما هم در مصوبه مفصل شورای ملی مقاومت درباره ادیان و گرایشهای فکری و هم
در خلاصه شده اصول اساسنامه شورا، بر اساس اعلامیه جهانی حقوقبشر، توسط خانم مریم
رجوی پرزیدنت منتخب شورای ملی مقاومت، در ده ماده برای ایران آینده، هیچ عقیده و
گرایش دینی و غیردینی بر دیگری در امر اداره کشور و انتخاب کردن و انتخاب شدن
ارجحیت ندارد و تنها معیار رأی مردم است و بس.
و حالا روی سخن به سالوسان و ترکههای زیر دهل ولایت در داخل و خارج کشور و
آنانکه مفهوم جدایی دین از دولت را با بیدینی و یا جدایی دین از سیاست یا جدایی
انسانها از دین و ممنوعیت شرکت معتقدان به دین و خدا در سیاست و یا جلوگیری ازهر
گونه حزب و گروه معتقد به یک دین یکی میپندارند فهمیده یا نفهمیده مبلغ نوع دیگری
از دیکتاتوری و فاشیسم هستند.
البته اینجا بحث بر سر ندانستن نیست بلکه بر سر تبهکاری است به لسان برتولت
برشت. والا خودشان که در دمکراسیهای ناب غربی، به حرمت خون ۱۲۰هزار جوانان ایران و قتلعامها و اعدام نویدها و مصطفیها،
پناهندگی گرفته و جا خوش کردهاند، باید بدانند که تقریباً در تمام کشورهای محل
اقامتشان، احزابی با ایدئولوژی مذهبی در کنار احزاب دیگر از راست و چپ هستند که با
فرصت و شانس مساوی با دیگران در انتخابات شرکت میکنند. فکر میکنم برای این
جاهلان بهتقصیر دیگر از این راحتتر و راست و پوستکندهتر نمیشود گفت. حالا این
جاهلیت هوشمند! و آگاهانه – صرفاً برای تخطئه تنها مقاومت سازمانیافته ایران، و
مخصوصاً برای شیطانسازی علیه مهمترین عضو شورای ملی مقاومت، مجاهدین خلق ایران،
این تبهکاری را از بام تا شام ادامه میدهند. بهجای اینکه با سایه روشنی از
شرافت و عینیت ببینند که در شورای ملی مقاومت و در جمع فعالان آن، هم افراد مسیحی
و هم زردشتی و ارمنی و یارسانی و هم افراد هومانیست و بیدین (چون نگارنده و
بسیاری دیگران) وجود دارند. اینها علاوه است بر گرایشهای ایدئولوژیک دیگر مانند
سوسیالیستها و سوسیالدموکرات ها (ایضا چون نگارنده) و لیبرال و...
حالا اگر سازمان مجاهدین خلق – که درود بر آن باد، بزرگترین تشکل هست و اصولاً پایهگذار بزرگترین و مهمترین ائتلاف سیاسی ایران است، که اخیراً چهل سالگی آنرا در ۱۰۲کشور جشن گرفتیم، با شرکت هزاران نفر ایرانی و صدها نفر از شخصیتهای بزرگ و پارلمانی دنیای دمکراتیک، آیا این تقصیر مجاهدین است که بزرگترند. مگر گروه گاندی و نهرو و ابوالکلام آزاد و پاتل، که حزب کنگره هند را تشکیل دادند و یا آ ان س نلسون ماندلا در آفریقای جنوبی آپارتاید و سازمان الفتح فلسطین و وووو گناه کردهاند که بزرگترین حزب در ائتلاف ملی هستند!؟. اینجا دیگر چراغ تبهکاری و بیپرنسیپی سوسو میزند والا مگر این دشمنان مقاومت سازمانیافته ایران، حتی تاریخ کشورهای محل اقامت خود و داستان مقاومتها و سیستم دمکراسی را نمیدانند. چون تا حدودی میدانند پس میروند توی کاتگوری دوم برتولت برشت و راست و پوست کنده و لری تبهکار تبهکارند که بیست چهار ساعت به پای این مقاومت کبیر پیچیدهاند.
جالب اینجاست که یک عده از آنها میگویند باید برویم به جنگ اسلام، دین کمی کمتر از یک چهارم جمعیت هشت میلیاردی انسانها بروی کره زمین. درست چیزی که خمینی و خامنهای و بنلادن و ملا عمر و ابوبکر البغدادی میخواسته و میخواهند تا فریاد بزنند که ای بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان متحد شوید که اسلام در خطر است! برای شیرفهم شدن آنان کافی است یادآوری کنم که طبق آمار رسمی در کشورهای دمکراسی کل غرب و آسیا و آمریکا و آفریقا و اقیانوسیه اکثریت مردم به خدا و دین اعتقاد دارند و همه آنها – از بیدین وبا دین، در احزاب گوناگون بر اساس جدایی دین از دولت عضو، و یا فعال هستند. در کشور نروژ، یکی از بهترین دمکراسیها و جوامع دنیا، طبق آمار رسمی بیش از ۶۷درصد مردم عضو کلیسا و دین مسیحیت هستند و بقیه هومانیست بیمذهب و یا پیرو ادیان دیگر مانند کلیمی – بودایی، سیک – هندو و مسلمان.
این جاهلان آگاه و بهتقصیر بهجای مبارزه برای نجات میهن از فاشیسم بهنام
دین، ناگهان پارهای از آنها به شش هفتم عمر خود لعنت میفرستند که مذهبی بودهاند
و میخواهند از ته آشپزخانه و کیچن مانند جنگهای صلیبی در نهصد سال پیش به جنگ
اسلام بروند.
دریک جمله آخر برمیگردم به هموطنانی که بیتقصیر در اثر دیکتاتوریهای شاه و
شیخ بر میهن این مفاهیم را در کتابها و تحقیقات در یک کشور دموکراتیک ندیدهاند.
خلاصه:
معنای سکولاریسم جنگ با مذهب نیست. سکولارها خود اکثراً مسیحیان و دینداران
مترقی بودند که در مقابل قشریون و ولایت فقیهیون قرون وسطا گفتند اصول جهانشمول
انسانی دین را قبول میکنیم ولی قانون و روش زندگی باید توسط خود مردم تدوین و
تصویب شود.
مارتین لوترها و ژان کالوینها و دیگران که در تکامل جامعه از قرون وسطی به
عصر روشنگری و رنسانس نقش مهمی داشتند. و بعدها کوشندگان و روشنفکران هم دینی و هم
غیردینی و لاییک آنرا تکمیل کردند که به دمکراسیهای ناب امروز منجر شد، از این
شمارند. نمونه آن باید از بنیادگذاران دمکراسی در انگلیس، چون اندربو کاپسون، و یا
در فرانسه چون ژان بولبرو و ویکتورهوگو وووو، و بهویژه پدران بنیانگذار دمکراسی و
قانون اساسی سکولار ایالت متحده آمریکا مانند توماس جفرسون و جیمز مدیسون، بنجامین
فرانکلین ووو یاد کرد که اتفاقاً همهشان اعتقاد دینی داشته و خدا پرست بودند. حتی
توماس جفرسون تفسیری بر دین مسیجیت گذاشته بود که به آن انجیل توماس جفرسون خطاب
میکردند.
آری اینان – و هزاران هزار پیشتاز دیگر سکولاریسم و جدایی دین از دولت، همان
خطکشیهایی را شروع کردند که در اسلام اول توسط متفکران و دانشمندان مهم مانند
نصیرالدین طوسی و ابو علی سینا و ابن رشد ووووو پایهریزی شد، یعنی همان شعر شاخص
رومی بزرگ:
ما ز قرآن مغز را برداشتیم پوست را بهر خران بگذاشتیم
من، بهعنوان یک فرد لاییک و غیرمذهبی و هومانیست، حاضرم به تنهایی در هر محفل و بحثی شرکت و مجادله کنم و ثابت نمایم که بعد از این قرنها جدال بین قشریون و روشنفکران دینی بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بهطور اصولی و سازمانی و بر اساس منطق تکامل، دین را مانند مترقیان و سکولارهای ادیان دیگر تفسیر و تشریح کردند. در فصلالخطاب اول گفتند که خطکشی از بین با خدا و بیخدا نمیگذرد بلکه بین استثمارکننده و استثمار شونده میگذرد، و با نگاه تکاملی و عدالت خواهی و منطق محکمات و متشابهات و ناسخ و منسوخ در قوانین دین و در بستر تکامل چند هزار ساله جامعه بشری، و در عمل با مقابله تئوریک و ایدئولوژیکی با خمینیسم و آخوندها، از همان زندانهای شاه در طرف درست تاریخ، ایستادند. آنان از همان ابتدای تنوره کشیدن دیو خمینی از قم و عزم آمدن به تهران برای غصب انقلاب بهمن، در امجدیه تهران و تبریز و رشت ووو پاد زهر خمینیسم شدند و او را منفور مردم و تاریخ ایران کردند. هیچ سند و مدرک معتبری با سخنرانیهای مسعود رجوی در مقابل میلیونها ایرانی و نشریات مجاهد خلق هماوردی نمیکند و قابل استناد تر نیست. درود بر او باد.
هرکس که میخواهد مانند این گروه اندک ضد مقاومت در خارج کشور، در کشوری که سرشار از اقوام گوناگون و عقاید و ادیان و هومانیستهای بدون مذهب ودین است، جنگ و شورش مردم سلحشور ایران علیه فاشیسم مذهبی، برای استقرار دمکراسی و سکولاریسم وجدایی دین از دولت را تبدیل کند به جنگ با اسلام – دین بیش از یک و نیم میلیارد افراد کرده زمین، خوب بدانید که در زمین خمینی و خامنهای و ملاعمر و بنلادن و داعش و ابوبکرالبغدادی بازی میکند. به پز روشنفکری و کراوات و کت شلوارهایشان نگاه نکنید. آیا مگر پدران و مادران بنیادگذار سکولاریسم و جدایی دین از دولت از توماس جفرسون گرفته تا گاندی و دالایی لاما، اول علیه مسیح و راما و کریشنا و بودا برخاستند.!؟
بدانید که این کار انحرافی درماندگان پا به گور، چیزی نیست جز یارگیری برای
رژیم مخوف ایرانسوز و جهانسوز. والا بگذاریم اول با اتحاد دینداران و بیدینان
مترقی و سکولار، کشورمان آزاد شود تا بعد برویم در دانشگاههای بیپاسدار و بسیجی
و آخوند در کشورمان و این مقولات فلسفی و جدلهای تئوریک خدا و بیخدا و دین و بیدین
را، به دست بحث آزاد و کتاب و درس فلسفه بسپاریم. این بحث فلسفی و علمی بیش از دههزار
سال پیش با تشکیل اولین جوامع بشر هوشمند (هوموساپیان) شروع شده و تا پایان عمر
زمین و بشریت ادامه دارد.
اما اکنون همه به پیش بسوی نجات ایران از دست بزرگترین دشمن تمامیت تاریخ
کشورمان و استقرار آزادی بیان و عقیده و دمکراسی و سکولاریسم.