۸آذر۱۴۰۰
قساوت و کینه دژخیم حمید نوری در دادگاه سوئد نسبت به مجاهدین خلق، بار دیگر نشان داد؛ دستگاه کشتار و جنایت آخوندها منشأ و خاستگاه تمام ادعاهای ارتجاعی و استعماری و وابستگان آنها علیه این جنبش غرق خون، بوده و هست.
حمید نوری جنایتکار درحال محاکمه، اعتراف کرد برچسب «فرقه» به مجاهدین، از ابداعات خمینی، لاجوردی و جلادان زندانهای دهه ۶۰ در ایران بوده است، عنوانی جعلی و تبهکارانه برای پوشاندن حقیقت. آدمکشان خمینی، اراده کرده بودند اینگونه با لوث کردن مفاهیم کلمات، جلوی درخشش اندیشه پویای مجاهدین را بگیرند و مانع جذب جوانان انقلابی به آن شوند. آزمایشی که پاسخ شکست خود را در ایستادگی قهرمانانه برسر کلمه «مجاهد خلق» و موضع پیروی از «مسعود رجوی» در تابستان۶۷ به بهترین صورت نشان داد.
دژخیم حمید نوری خطاب به دادستان دادگاه گفت: «چقدر سختم است که من [طبق فرمان قاضی] باید بگویم ”سازمان”، یا باید بگویم ”گروهک” [و ادبیات خودرا در این باره استفاده نکنم]» (جلسه۴۳ دادگاه، روز پنجشنبه ۴آذر۱۴۰۰، حمید نوری)
او علت این سختی را، عدم استفاده از فرهنگ مصطلح جلادان دهه ۶۰ عنوان کرد: «ما [رژیم آخوندی] زندانی سیاسی در ایران نداریم و نداشتهایم. من اگر اسم”سیاسی” [زندانی سیاسی] را بیاورم باز به مشکل میخورم، ”زندانی گروهکی!” [داشتیم] … یا ”فرقه!”» (همانجا)
کما اینکه شاهد هستیم در تبعیت از جلادان رژیم، سایر مأموران و مزدوران خارج کشوری آخوندها مانند مزدور نفوذی ایرج مصداقی، حنیف حیدرنژاد، مسعود خدابنده و….، چهل سال پس از لاجوردی و سایر جلادان، همین تولیدات دستگاه اطلاعاتی رژیم برعلیه مجاهدین را در سایتها و رسانه های خود بازمصرف می کنند.
خمینی خون آشام، از روز اول غصب حق حاکمیت مردم ایران، تعارض با جنبش آزادیخواهی آنان به پیشاهنگی مجاهدین خلق ایران را آغاز کرد. او در جنون انحصارطلبی خود، کمترین ظرفیت برای تحمل مخالفت سیاسی نداشت. به همین خاطر جز زبان چماق و گلوله با مجاهدین که آنرا تنها هماورد تاریخی خود می دید، سخن نگفت. هدف او قرار دادن مجاهدین برسر دوراهی انتخاب «تسلیم» یا «نسل کشی» بود.
دژخیم حمید نوری رویکرد نظام ضد مردمی آخوندها نسبت به مجاهدین را اینطور خلاصه ترسیم می کند: «در کشور ایران، ما چیزی بعنوان سازمان مجاهدین نداریم… [من] اگر [در دادگاه سوئد] اسم ”سازمان مجاهدین” را ببرم، به محض اینکه وارد ایران بشوم، منرا دستگیرم می کنند، دستگاه قضایی ایران فوق العاده جدیه… من یقین دارم… به محض اینکه داخل ایران برسم، بجای استقبال از من، اول من را دستگیر میکنند» (همانجا)
مجاهدین البته در منتهای ظرفیت انقلابی و انضباط تشکیلاتی، دوسال و نیم، تحت همین شرایط سرکوبگرانه، چماق خوردند و کشته دادند اما تسلیم آزادی کشی دیو از گورجسته آخوندی نشدند. در سی خرداد۶۰ که رگبار گلوله ها با فرمان خمینی بر روی تظاهرات مسالمت آمیز صدهاهزار نفره گشوده شد. نظام آخوندی، به مشروعیت خود مهر پایان زد و از آن پس دوران مقاومت انقلابی در مقابل این هیولا، به پیشتازی مجاهدین، در ابعاد سراسری آغار شد. امروز دیگر کاملا عیان است که آن عفریت بنیادگرایی و وحشی گری، حتی به قربانیان توبه کرده و نادم خود نیز رحم نکرد و آنها را نیز با خود تا قعر قهقرا فرو برد. اما شرف و اراده مجاهدین خلق بسیار فراتر از آن بود که به دشمن ایران و ایرانی تسلیم شوند. با فداکاری و مقاومت های قهرمانانه نسل مسعود رجوی، نظام قرون وسطایی ولایت فقیه نه تنها تثبیت نشد بلکه به نقطه امروزی خود رسید. نقطه ای که در محاصره یک خلق شورشی در سراسر میهن ملتهب، روزهایش به شمارش افتاده و ناچار از انقباض حداکثری در درون خود شده است. اینجاست که می بینیم بکارگیری فرهنگ و ادبیات آخوندی علیه تنها آلترناتیو این نظام، تا کجا ضد مردمی و در خدمت ادامه حیات نظام آخوندی است.
ایمان و اراده نسل مجاهد خلق که تنها یک پرتو از آن، در قتل عام زندانیان سیاسی تجلی یافت، بالاترین سلاح مردم ما برای پاره کردن تور سیاه اختناق و وحشی گری سلطنت مطلقه ولایت فقیه است. یورش قهرمانانه کانونهای شورشی مجاهدین به دشمن ضدبشری، فضای انفعال، یأس، تسلیم و عقب نشینی را درهم می شکند و شعله امید را در سراسر میهن فروزان نگهمیدارد. در میدان همین مقاومت انقلابی است که جوهره شایستگی یک جریان مردمی بارز می شود و در پهنه عمل اجتماعی، ماندگاری تاریخی خودرا به رغم بی سابقه ترین سرکوب معاصر نشان می دهد.
اینگونه مرز بین «دوستان» و «دشمنان» مردم، روز به روز روشن تر می شود و همنوایی های شیادانه با ارتجاع ولایت فقیه که خودرا در تخطئه مجاهدین و این جنبش انقلابی نشان میدهد، به رغم هر ظاهر روشنفکرانه یا زرورق های رنگین دیگر، بزرگترین خدمت به نظام پلید حاکم و بزرگترین خیانت به مردم ایران برای کسب آزادی و حق حاکمیت آن محسوب می شود.
محسن معصومی
۴آذرماه ۱۴۰۰