۲۰آبان۱۴۰۰
شقه در حکومت آخوندی
ایستادگی مقاومت ایران بر سر اصول و پرداخت بهای آن در مواجهه با دیکتاتوری هار ولایت فقیه، باعث رو شدن و افشای هر چه بیشتر ماهیت ارتجاعی و غارتگر آن و شقه و شکاف در پیکره این حاکمیت ضدمردمی و ضعیفتر شدن غول ارتجاع، طی ۴دهه گذشته شده است. طبعاً ایجاد شقه و شکاف در جبههٔ دشمن به یمن سیاست اصولی و مردمی و اتحاد و انسجام درونی مقاومت امکانپذیر بوده وهست.
برای نمونه نگاهی به پروسهٔ طی شده سوداگری اتمی نظام آخوندی و اقدامات متقابل مقاومت سازمانیافتهٔ مردم ایران در برابر آن، بهخوبی نشان میدهد که چگونه آنچه نظام آخوندی میخواست آن را به «اهرم قدرت» تبدیل کند، اکنون به تلهای تبدیل شده که دم موش ولایت در آن گیر کرده است.
خامنهای که روزگاری تلاش میکرد راه دستیابی به بمب اتمی را با عوامفریبی و شعار دجالگرانهٔ «حق مسلم ماست» هموار کند، اکنون چنان در پروندهٔ اتمی آچمز شده که نه توان حرکت در مسیر بمبسازی دارد و نه ظرفیت بازگشت به عقب و کوتاه آمدن! در نتیجه، جدا از تنشهای بینالمللی، این وضعیت باعث شده که در درون حاکمیت نیز بر سر سیاستگذاری اتمی و مذاکره تشتت و جنگوجدال بالا بگیرد.
این وضعیت یعنی از هم گسیختگی و شقه درونی بهخصوص در سالهای اخیر بعد از چند قیام شکوهمند مردم ایران و تعمیق و اوجگیری بحران اجتماعی، بیشازپیش تشدید شده است.
زخم عمیق شونده بر پیکره ولایت
خامنهای و نظام ولایت که ماهیتا فاسد و غارتگرند و آنچه سیاستهایشان را معنا میکند و سمت و سو میدهد تنها حفظ قدرت بهمعنای حفظ نظام به هر قمیت است این روزها با «دولت جوان حزباللهی» و مجلس ارتجاع غربال شدهٔ خودش به تنگناهای عبور ناپذیر تازهیی رسیده که محدود به دعواهای میان باندهای دورنی قدرت نیست؛ بلکه شکاف و گسل به درون نیروهای هار باند ولایت کشیده شده است.
امروزه پس از پایین کشیدن هاشمی رفسنجانی از سردار سازندگی به حاجی خاطره و هزار حرف و حدیث دیگر
پس از حذف و پستو نشین کردن اصلاحطلبان قلابی و مریدان ولیفقیه منتسب به وحی از محمد خاتمی گرفته تا...
پس از زمینگیر کردن و زمینگیر شدن جنبش بیهزینهگی سبز
پس از قلع و قمع پاسدار-رمالی مانند احمدینژاد؛
پس از جراحی و قطع عضو و خلع ید خانوادهٔ لاریجانیها از ریاست قوای سهگانهٔ نظام؛
و پس از به فضیحت کشیده شدن چهرهٔ شیخ بنفش، حسن روحانی، که بیشترین سوابق را در مناصب امنیتی و استراتژیک نظام داشته و سخن از محاکمهٔ او به جرم خیانت میرود؛
دیگر کسی نیست که کفتاران هار ولایت پاچهاش را بجوند، در نتیجه دندانهای نیش آنها برای دریدن متوجه اعضای درونی باند ولایت شده است. واقعیتی که کم کم علائم و عوارض آن بیشازپیش بیرون میزند.
به عبارت دیگر خامنهای و کاسهلیسان بیت او اگر تا دیروز هر اشکال و نقص و دزدی و اختلاسی را با قربانی کردن باند مغلوب نظام به گردن آنها میانداختند، امروز دیگر چنین دستاویزی ندارند.
پاچهگیری درون باندی!
با سررسید ۱۰۰ روزهٔ عمر دولت آخوند جلاد ابراهیم رئیسی، نه تنها هیچ تغییری در وضع فلاکتبار اقتصادی مردم ایجاد نشده، بلکه گرانیهای سرسام آور همچنان تداوم دارد.
از سوی دیگر هر روز داستان جدیدی از انتصابات و فامیل بازی مهرههای «دولت جوان حزباللهی» به رسانهها درز پیدا میکند که خود این حقیقت را آشکارتر میکند که تمامی ادعاها و «دلواپسی» های دروغین این باند برای مردم و معیشتشان، تنها پوششی بر سهمخواهی آنان از سفرهٔ غارت و چپاول بوده است!
روزینامهٔ همدلی طی مقالهیی در روز چهارشنبه ۱۹آبان ۱۴۰۰، به تنشهای میان دولت جلاد ۶۷ و مجلس ارتجاع پرداخته و پیشبینی کرده که این درگیریهای درون باندی «هر چه میگذرد ریشهدار و گستردهتر میشود!» همین مضمون به بیانی دیگر در روزنامهٔ حکومتی جهان صنعت آمده است. این روزنامه چنین پیشبینی میکند که: «از این پس میتوان انتظار داشت که انداختن توپ مشکلات به زمین یکدیگر از سوی مجلس و دولت یک روال عادی شود و هر نهاد دیگری را به ناکاربلدی و تداخل وظایف و اختیارات متهم کند». سپس هشدار فرا رسیدن «اصل منازعه» را در بررسی بودجهٔ سال آینده میدهد.
این در حالی است که عمود لرزان خیمهٔ ولایت در خوابهای پنبه دانهای خود، یکدست شدن هر سه قوهٔ نظام زیر مهمیز خودش را یک «فرصت» ارزیابی میکرد؛ فرصتی که اکنون رنگ و بویی متفاوت گرفته و به «تهدید» شده است! چرا که بهروشنی روز پیداست این زخم هرگز رو به بهبود نخواهد رفت؛ آینده با هر کمیت و کیفیتی، جر خوردگی بیشتر نظام را آبستن است.
به نظر میرسد راه طولانی که مردم و مقاومت ایران با صبر و هزینه کردن از جان و مال و خون و عمرشان طی کردهاند، به انتهای شکوهمند خود نزدیک میشود.