۲۳مهر۱۴۰۰
دانشگاه تهران
فرهنگ ایران، تاریخ ایران، هنر ایران، آزادی اندیشه، برابری و منشور حقوقبشر از پایهییترین مبانی مخالفت و درگیری بیتوقف اقشار مردم و گروههای ایرانی با آخوندها بودهاند. نبرد این مفاهیم با حاکمیت، اکنون با قدرتی بیشتر و گستردگیِ افزونتر ادامه دارد. مفاهیمی را که نام بردیم، همگی مشمول مقولهٔ «علوم انسانی» هستند.
این مبانی مخالفت و مقابلهٔ ۴۳ساله با آخوندها، کف خیابانها تا صحن کلاسها و دانشگاهها را شامل میشود. نانخورهای سرکوبگر رژیم ملایان در کف خیابانها به مزاحمت، تعدی، دستگیری و کشتار مشغولاند و در کلاسها و دانشگاهها به سانسور و تحمیل تفکر ارتجاعی و حوزوی.
تفکر ارتجاعی و حوزوی، بساطی را با عنوان نظام اسلامی شکل داده است که نقدش حکومت کردن و هدفش سلطهگری است و باقیاش دجالیتی دینفروشانه برای سوخترسانی به حکومت کردن.
چنین بساط ارتجاعی و حوزوی وقتی میخواهد سلطهاش را بر دانشگاه مستولی کند، نخست به دیوار سرسخت مدنیت و مدرنیسم در هیأت علوم انسانی [تاریخ، فلسفه، ادبیات، جامعهشناسی و فرهنگ و هنر] برمیخورد.
بنابراین دم زدن از علوم انسانی توسط دستگاه حوزوی که میخواهد بر دانشگاهها مستولی کند، هدفش معجونی با قالب افکار حوزوی در خدمت حکومت و نظام آخوندی است. ماهیت و محتوای جنگ دانشگاهیان و استادان و دانشجویان ایران بهطور کلی و در علوم انسانی بهطور خاص با آمران و عاملان کودتای ضدفرهنگی، چنین زمینه و صحنهیی است.
بنابراین هدف اصلی اینان، تحکیم پایههای حکومت آخوندی در کلاسهای علوم انسانی است. علومی که در ذات و سرشتش با انسانیت و تعالی اندیشه و مناسبات پیشرفتهٔ اجتماعی عجین میباشد و با ارتجاع و توتالیتراندیشی در ناسازگاری و ستیز.
اکنون پس از سالها تجربهٔ چنین جنگ و ستیزی، مختصات دو طرف این میدان توسط خودیهای حکومتگران رونمایی میشود و اعتراف میکنند که اصلاً اسلامی در کار نیست و همهچیز برای سلطهگریِ حکومتی بر دانشگاه بوده است:
«از ابتدای انقلاب و وقوع انقلاب فرهنگی تا به امروز یک تلاش پیگیری بوده که علوم انسانی را که در دانشگاهها تدریس میشود، اسلامی بکنیم. نزدیک ۳۰سال از انقلاب [بخوانید کودتای ضدفرهنگی] میگذرد و همچنان دانشگاه، دانشجویان و دانشگاهیان از حاکمیت دفاع نمیکنند. میگویند این چه دانشگاهی است که محصولاتش و دانشجویانش در جهت گروه جناحی ما نیستند؟» (روزنامه حکومتی آرمان، بهقلم صادق زیباکلام، ۲۰مهر ۱۴۰۰).
اضافه کردن پیشوند و پسوند مبتذل به کلمات و مفاهیم، تخصص فوقالعادهٔ آخوندها و نانخورهای فکری و حکومتیشان است. ابتذالی که خودش یک میدان وسیع مخالفت از جانب مردم و خاصه جوانان و دانشجویان ایران را در بر گرفته است. حاصل پیشوند و پسوند چسباندنها به موضوعات علوم انسانی، مضحکهیی چنین را بهوجود آورده است:
«سعی کردند در سالهای بعد از ۸۸ دروس علوم انسانی را اسلامی کنند. در علوم سیاسی ۱۰ ـ ۲۰ عنوان اسلامی علاوه بر دروس اسلامی قبلی مانند حکومت از دید امام خمینی و... اضافه کردند. واقع مطلب این است که آنچه به نام اسلامی کردن علوم انسانی است، جز یکسری کلمات پرطمطراق، هیچ چیز دیگری نیست» (همان).
«دکان»، وصف حال آخوند جماعتٍ وابسته به حکومت در زمان شاه و هزاربرابرش در زمان سلطهٔ ولایت فقیه است. وصفی برآمده از بطن جامعه و فرهنگ ایران در بیان اسلامپناهی و دینفروشی این جماعت انگل و مفتخور. آخوندها از خمینی با کودتای ضدفرهنگی تا خامنهای با تعیین سهیمه دانشگاه برای بسیجیهای بیسواد و پاسداران جانی، بهدلیل کاسبی در دکان دینفروشی و از طرفی شناخت مردم و دانشجویان از آنان، پس از ۴۳سال سلطهٔ مطلق بر دانشگاهها، نتوانستند نظر و قلب و فکر اکثریت قاطع دانشجویان ایران را جلب کنند. حاصل تقلای ۴۳ سالهشان را ــ گذشته از قیمت کلانی که از جیب و سفرهٔ مردم و زندانی کردن و کشتار دانشجویان هزینه کردهاند ــ حالا قسمخوردگان به ولایت فقیه جلوشان میگذارند:
«اگر یک تحقیق و نظرسنجی صورت گیرد، مشاهده میشود دانشجویان ما ۳۰ یا ۴۰سال پیش متدینتر بودند تا امروز. اما اسلامی کردن، دکان و درآمدی شده برای کسانی که تنورشان از این بابت گرم باشد» (همان منبع).
زمان و قدرت آن را باید یکی از محکمترین کوبشها بر فرق تفکرات قرون وسطاییِ مرتجعین باعمامه و بیعمامه دانست. زمان را باید به جریان وزشی تشبیه نمود که در گذار خود، پرده از ماهیتها و نمودها برمیدارد. در بستر زمان، روزگاری را باید یاد آورد که خمینی با خیل چماقدارن و قمهکشانش نعرههای مستانه در تسخیر نظامیِ دانشگاهها سرمیداد.
حالا علاوه بر نمونههای بالا که مکافات اتودینامیک همان نعرههای خمینی در عکسالعمل کوبش زمان هستند، مجلس حزباللهیِ گماشتهٔ ولیفقیه هم مشغول ارتزاق قیکردههای دستآوردهای کودتای ضدفرهنگی شده است؛ چرا که با پایداری و روشنگریِ جنبش اصیل دانشجویی و پرداخت بهای سنگین این مبارزه، حاصلش را گذشت زمان جلو خودکامگان ولایی گذاشته است؛ خودکامگانی که «علم و ذات علم مغایر با آنهاست». این هم سطری بر تابلوی مکافات اتودینامیک از مجلس قسم خورده به خمینی تا مجلس حزباللهیِ گماشتهٔ خامنهای:
«کاری هم که مجلس تصمیم گرفته، همان تلاش عبث و بیهودهیی است که ۴۳سال است به نتیجه نرسیده و ۴۳۰سال دیگر هم به نتیجه نخواهد رسید؛ چون علم و ذات علم مغایر با آنهاست» (همان منبع).