۲۰مرداد۱۴۰۰
قتل عام سی هزار گل سرخ در سال ۶۷
آوازهایتان گذشت از دیوارهای سیمانی
وقتی که از سکوی غربت و غرور
جان را در قطرهای خلاصه کردید.
(حمید اسدیان)
۲۳۱ کلمهٔ جنایتبار
مصاف جنبش دادخواهی و رژیم قتلعام از فرازهای مختلفی عبور کرده است. روزهایی بود که هیچکس، جز زندانیان به انفرادی برده شده و منتظر در صف طویل اعدام، از این کشتار هولناک خبر نداشت. اگر کمی به پیشینههای دور نگاه بیاندازیم خواهیم دید، نظام ولایت فقیه در پناه غفلت سنگین جامعهٔ جهانی و سانسور و اختناق شدید، توانست ۳۰هزار جان شیفته را در خفا و با فاشیستیترین روشهای مخصوص به خود بر دارهای در کنار هم چیده شده بیاویزد و در گورهای دستجمعی دفن نماید. این رقم دهشتناک حتی سطری از یک خبر معمولی را در روزنامهها و رادیو ـ تلویزیون به خود اختصاص نداد.
از هر منظر به این قتلعام مینگریم حیرت سراپایمان را فرا میگیرد.
کشتار آنان را یک حکم فراقضایی، خودسرانه و من درآوردی نیمصفحهیی رقم زد. یک دستنویس ۲۳۱ کلمهیی با امضای خمینی.
هدف یک نسلکشی به شیوهٔ قرون وسطا بود. کشتن برای پاک کردن مجاهدین از صفحه سیاسی ـ اجتماعی ایران.
عبور پیروزمند یک آرمان از تونل مرگ
خمینی و کمیسیونهای مرگ او میپنداشتند اگر بهسرعت هزاران زندانی سر موضع را سر به نیست نمایند و آثار فیزیکی جنایت را کتمان سازند، خواهند توانست برای همیشه رژیمشان را از خطر مجاهدین بیمه نمایند. آنها فکر سلطنت هزاران ساله بر ایران را در سر میپروراندند. آنها میخواستند از دیواری بالا بروند که از قدشان بلندتر بود. به صرافت نیفتاده بودند که با یک آرمان درافتادهاند؛ «یک سنخ فکر و برداشت» که «با کشتن حل نمیشود، بلکه ترویج میشود».
این آرمان با کشتن از بین نرفت، با عبور از تونل مرگ، خود را در خود ضرب کرد، قد کشید، انبوه شد، تسخیر کرد، تکان داد و حرکت آفرید. نفر به نفر، سینه به سینه، خاطره بهخاطره، سلول به سلول از زندان به بیرون از زندان از بیرون از زندان به بیرون از مرزهای سانسور و سرانجام در کسوت یک جنبش دادخواهی متولد شد. اینک این نهال تبرآجین چنان ستبر و راست قامت گشته است که توفان انکار و تکذیب، تهمت و تحریف و هجوم شیطانسازی برای هویتزدایی از شهیدانش، نمیتواند آن را در هم بشکند.
دادخواهی سر از مجامع حقوقبشری بینالمللی درآورده و در عداد پروندههای جهانی جنایت علیه بشریت، در حال بررسی است.
دادگاه یک دژخیم قتلعام
برگزاری نخستین جلسهٔ دادگاه حمید نوری از کارچرخانان هیأت مرگ در زندان گوهردشت، در استکهلم، پایتخت سوئد، این بشارت را به خانوادههای داغدیدهٔ قتلعامشدگان و نیز مردم ایران میدهد که او اینک در دست مخالفان و اپوزیسیون این رژیم است. در دست کسانی که طی این سالیان پیوسته از اندام چاک چاک و تازیانه خورده و بهدار کشیده شدهٔ آنها خون رفته است و میرود. مجاهدین خلق ایران.
نخستین جلسهٔ این دادگاه، مژدهرسان این حقیقت است که مرگ بر جهان دستاربندان ریایی و قساوت پیشه وزیدن گرفته است.
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد
ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
حسابرسی در انتظار خامنهای و رئیسی
دادگاه حمید نوری اگر چه فقط به جنایت در یک زندان (گوهردشت) میپردازد؛ اگر چه پرونده یک قصاب را در پیشرو گشوده است؛ اگر چه تعداد شاکیان آن بهرغم وجود لشگری از شهود و شاکیان، بیش از ۲۲نفر ظرفیت ندارد؛ اگر چه فقط بهشهادت کسانی میپردازد که در مقطع قتلعام در زندان گوهردشت بودهاند؛ اگر چه در بعضی زندانها بهدلیل کثرت کشتار هیچ شاهدی زنده نمانده است تا ماوقع را به بیرون از زندان منتقل نماید؛ اگر چه این دادگاه نمیتواند ابعاد همهجانبهٔ قتلعام را به تصویر بکشد، ولی یک آغاز است. برشی از قتلعام است که واکاوی آن میتواند این پیام را به حکومت کشتار و اختناق بدهد که حسابرسی در انتظار آنان است.
این دومین دادگاه است که در آن یک مقام دستاندرکار در جنایت علیه بشریت به محاکمه کشیده میشود. نخستین دادگاه در ۱۶بهمن ۹۹ در آنتورپ بلژیک برای دیپلمات تروریست رژیم، اسدالله اسدی برگزار شد و به محکومیت او و همدستانش انجامید، ۶ماه پس از آن محکومیت، اینک حمید نوری به جرم دستداشتن در کشتار تابستان۶۷ در برابر دادگاه استکهلم قرار گرفته است.
پیام این دادگاه در نخستین روزهای جلوس رئیسی بر تخت، نشانهٔ آن است که جنبش دادخواهی میتواند و باید گامهای بلندتری بردارد و علاوه بر اعضای کمیسیون مرگ و شخص ابراهیم رئیسی، خامنهای را نیز به پای میز عدالت بکشاند.
«گوهردشت» سالها سخن نگفت، اینک گوهردشت سخن میگوید.
گوهردشت سخن بگو!