۱تیر۱۴۰۰
”بنا به قانون کنونی، هیچ کارخانهای که در آن اشخاص کمتر از هیجده سال استخدام شدهاند … نمیتواند بیش از ۱۱.۵ ساعت کار کند، … اکنون تحلیل زیر نشان میدهدکه در کارخانهای که این چنین کار کند، کل سود خالص از آخرین ساعت ناشی میشود. … و اگر از مدت کار روزانه یک ساعت کم شود، سود خالص از بین میرود و اگر از مدت کار روزانه یکساعت و نیم کم شود، سود ناخالص هم از بین میرود ” (۱)
اولین قانونی که ساعت کار کودکان در کارخانجات نخریسی انگلستان را کاهش داد در سال ۱۸۳۳ تصویب شد (۲) که طی آن ساعات کار از ۱۳ الی ۱۴ ساعت به ۱۱.۵ ساعت در روز کاهش داده شد. در آن زمان که انگلستان به مهد انقلاب صنعتی تبدیل شده بود و صنعت نخریسی به تنهایی بیش از یک و نیم میلیون کارگر را بصورت مستقیم یا غیر مستقیم در خدمت داشت، این یک ضربه سنگین به استثمار کارگران توسط صاحبان کارخانههای نخ ریسی بطور خاص و کارخانهداران و صاحبان معادن بطور عام محسوب میشد.
با مشاهده پیشروی فزاینده جنبش نوپای کارگری و بالاگرفتن تقاضا برای کاهش بیشتر ساعات کار روزانه، کارخانهداران بر سر یک دوراهی قرار گرفتند: یا باید از منافع کلان خود کوتاه میآمدند و یا برای سد کردن آن حرکتها با تمام قوا و با استفاده از هر امکانی که در دسترسشان بود از حذف حتی یک ساعت از ساعات کار روز جلوگیری میکردند. آنها راه دوم را انتخاب کردند، زیرا به این حقیقت پیبرده بودند که اگر سر سوزنی از منافع ناحق خود کوتاه بیایند، آن حرکت حقطلبانه پیشروی کرده و شتاب میگیرد و باید سلسلهای از عقب نشینیهای بعدی را بپذیرند. از این رو، آنها انواع ترفندها را بکار بردند تا از اجرای این قانون جلوگیری کنند و وقتی از «زدوبند، نیرنگ، تطمیع، تهدید و تقلبها و …» (۳) و حتی وادارکردن والدین کودکان به امضای یک طومار در تقبیح قانون کاهش کار فرزندانشان (۴) طرفی نبستند، آخرین برگ خود را رو کردند.
«ناسو ویلیام سنیور» استادی بود در دانشگاه آکسفورد که «کارخانهدارها او را بعنوان شمشیرزن حرفهای» (۵) در سال ۱۸۳۶ اجیر و روانه میدان کردند تا چارهای بیاندیشد. او نیز پدیده جدیدی به نام «آخرین ساعت» را اختراع کرد و در رسالهای (۶) چنین وانمود کرد که این ساعت که قانون جدید آن را از کار روزانه کارگران زیر ۱۸ سال حذف میکرد، در سودآورد بودن کارخانه و صنعت نخریسی نقش حیاتی دارد و نباید حذف شود.
اما آن به اصطلاح «تحلیل» سنیور آنقدر مسخره بود که حتی بازرسان دولت نیز آنرا به استهزاء گرفتند (۷) و مارکس در یک صفحه بی اساس بودن محاسبات او را نشان داد و به طعنه نوشت که آقای سنیور با این اختراعش مدعی است که «سود خالص کارخانهدار، یعنی حیات صنعت پنبه انگلستان و سلطه انگلستان به بازار جهانی به ”آخرین ساعت ” کار وابسته است». (۸).
اصل حرف سنیور چه بود؟ حقیقت این بود که تحلیل سنیور مزخرفاتی بود که او با مهارت و تردستی به هم بافته بود تا به پشتوانه عناوین و سوابق آکادمیک خود به آن اعتبار بخشد و به این وسیله صحنه را وارونه کند و کارخانهداران را مظلوم نشان دهد. او با اینکار تلاش کردکه استثمار شدیدی را که کارخانهداران به کارگران بینوا تحمیل میکردند پنهان کند تا بتواند ابقای ساعت آخر را نه تنها مشروع، بلکه ضروری جلوه دهد. او حساب کرده بود که اگر موفق شود میتواند جلوی پیشروی جنبش کاهش ساعات کار را بگیرد.
هرچند تاریخ تکرار نمیشود، اما از آنجا که تکامل جهت دار و قانونمند است و دور باطل و پوچ نیست، رفتار و سرنوشت پدیدههای اجتماعی که ماهیت مشابهی دارند، در کمیتها و پیچیدگیهای مختلف یکسان است. پس تعجب برانگیز نیست اگر در عصر ما نیز سنیوری پیدا شود و آخرین ساعتی از خودش اختراع کند.
راه فلاح ولایت: دولت جوان حزب اللهی
«دولت جوان حزباللهی علاج مشکلات کشور است… من البتّه -همچنان که قبلاً هم در سال گذشته تأکید کردم و مکرّر هم گفتهام- به دولت جوان و حزباللهی معتقدم و به آن امیدوارم…» (۹)
ولی فقیه ارتجاع از دو سال پیش علم «دولت جوان حزباللهی» را بلند کرد. از آن روز تا به امروز هرچه که حلقه محاصره بحرانهای گریبانگیر رژیم تنگتر و جنگ گرگهای درون نظام شدیدتر شده است، فیل خامنهای هم جا به جا یاد هندوستان «دولت جوان حزباللهی» افتاده است. آخرین بار هم که از رفع سریع تحریمها توسط بایدن و گرهگشایی دولت آخوند روحانی در برجام سرشکسته شد و اعلام کرد که برای رفع تحریمها عجلهای ندارد (۱۰)، دوباره این علم را بلند کرد و یکسویه همه تخم مرغهایش را در سبد انتخابات ۲۸ خرداد گذاشت. بعد از آن دوباره آخوندهای ریز و درشت دور و برش را به میدان فرستاد تا همه جا جار بزنند که اگر دولت جوان حزباللهی بیاید همه مشکلات مملکت حل میشود. حالا باید پرسید که آیا واقعاً منظور خامنهای از پیله کردن به چنین دولتی چیست؟
حقیقت این است که ولی فقیه ارتجاع نیز، بدون اینکه آن به اصطلاح آکادمیسین و کارخانهداران اجیر کننده او را بشناسد، از روی ذات ضدخلقی خود به سیاق آن ها تصور میکند که با عنوان کردن اختراع جدیدی به نام «دولت جوان حزباللهی» که اسم مستعار انقباض حداکثری در طبقه حاکمه آخوندی است، میتواند صحنه را وارونه کند و وضع رژیم را خوب، با ثبات و مسلط نشان دهد. او با اینکار تلاش میکند بحرانهای حاد گریبانگیر رژیم را که در رأسشان بحران مشروعیت و تحریم گسترده انتخابات قرار دارد، پنهان کند و چنین وانمود کند که راه حلی در مقابل فروپاشی و سرنگونی برای حفظ رژیم وجود دارد و با اینکار به زعم خود پیشروی جنبش انقلابی خلق ایران را سد کند.
اما هرچقدر که سنیور مزخرف میگفت، خامنهای صدبار مزخرفتر میگوید و همانقدر که اربابان سنیور موفق به جلوگیری از رشد جنبش کارگری شدند، ولی فقیه ارتجاع هم موفق به سد کردن پیشروی انقلاب دمکراتیک مردم ایران خواهد شد؛ اما چرا؟
اگر خوب به این دو وضعیت دقت کنیم خواهیم دید که انگلستان دهه سوم قرن نوزدهم با ایران دهه سوم قرن بیست و یکم تفاوتهای بسیار دارد، اما بین آنها یک وجه اشتراک وجود دارد که فراهم بودن شرایط عینی است و یک وجه اختلاف که مربوطه به شرایط ذهنی است. (۱۱)
استثمار عریان
«هوای کارخانههای کتان که در آنها کودکان کار میکنند، چنان از گرد و غبار و الیاف مواد خام اشباع است که حتی ده دقیقه توقف در سالنهای ریسندگی تنها به قیمت تحمل رنجآورترین احساس امکانپذیر است… خود کار نیز به دلیل حرکت سرسامآور ماشینها مستلزم مهارت و حرکت بیوقفهای است که تحت نظارت دقیق قرار دارد. … کودکان به غیر از وقت نهار، ۱۰ ساعت تمام در چنین شرایطی مقید شدهاند.» (۱۲)
جنبش کارگری در انگلستان، علیرغم افت و خیزهایش، به مرور پیش رفت و ابتدا قانون ۱۱.۵ ساعت و در ادامه قانون ۱۰ ساعت کار روز و قوانین جانبی آن مانند تحصیل اجباری برای کودکان کارگر تصویب شد. مبنای مادی پیش برنده این جنبش، شرایط سختی بود که بواسطه استثمار عریان و دلخراش کارگران، بخصوص زنان و کودکان در کارخانجات نخ ریسی بوجود آمده بود، کارگرانی که رسماً تا ۱۴ ساعت و عملاً تا ۱۶ ساعت در روز آنهم برای ۶ روز در هفته کار میکردند. آنها در هوای گرم با ماشین هایی کار میکردند که مستمراً نیاز به رسیدگی داشتند. کارفرمایان کارگرانی را که به ماشین ها رسیدگی مستمر نمیکردند جریمه یا اخراج میکردند. کارخانهها بسیار کثیف و پرخطر بودند، سقف پایینی داشتند و در و پنجره هایشان نیز بسته بود. کارگران همواره در معرض تهدید از دست دادن دست و پای خودشان توسط دستگاههای بزرگ و پر سرو صدا قرار داشتند. هوای کارخانه آلوده به گرد و غبار دستگاههای نخ ریسی بود و اکثر کارگران به عفونت دستگاه تنفسی مبتلا بودند. آنها تنها یکبار در روز حق داشتند غذا بخورند، اما بدلیل آلوده بودن محیط و وضعیت عمومی کارخانه، بسیاری از آن یک وعده هم صرفنظر میکردند. فشار کار آنقدر زیاد بود که حتی روی رشد استخوانهای کودکان تأثیر سوء گذاشته بود. دستمزد هر کودک کارگر یک شیلینگ در هفته بود، آنهم در دورانی که نیم کیلو چای شش شلینگ قیمت داشت. وضعیت این کارگران آنقدر اسفناک بود که نویسندگان بزرگی مانند چارلز دیکنز و فرانسیس ترولوپ در رومانهای خود آنرا به تصویر کشیدند و تعدادی از اعضای پارلمان مانند «لرد اشلی» که یا خود کارخانهدار بودند یا مالکان و کارخانهداران را نمایندگی میکردند به حمایت از جنبش کارگری و فعالیت برای اهداف آن برخاستند. (۱۳)
انبار باروت
«انواع گوشت و همچنین میوه و سبزیجات از جمله کالاهایی هستند که قیمتشان بیشتر از ۱۰۰ درصد بالا رفته است. تعداد بیکاران به ۱۱ میلیون نفر رسیده است ۵.۶ میلیون نفر بر اثر فاجعه پاندمی شغل خود را از دست دادهاند بخش متوسط جامعه ایران به فقیران و محرومان پیوستهاند و ۳۸ میلیون نفر یعنی نیمی از جامعه ایران بر اثر فقر و تنگدستی حاشیهنشین شدهاند...» (۱۴)
نقطه اشتراک بین ایران امروز با انگلستان آنروز، استثمار شدیدی است که به تودههای مردم تحمیل شده است، اما این استثمار در ایران ابعاد خارج از تصور پیدا کرده و شرایطی که توده مردم در آن به سر میبرند تا حدی اسفناک است که حتی به تصور محرومترین کارگران قرن نوزدهم هم نمیآمد. امروز وضعیت معیشتی اکثریت مردم از هر خط و معیار تعریف شدهای عبور کرده و صحبت از خط مرگ در ایران رایج شده است، آنهم در کشوری که سرشار از میدانهای نفت و گاز و معادن و منابع طبیعی است و دارای یک فرهنگ غنی و کهن است که پتانسیل حل هر معضل و مشکلی را در خود دارد. امروز بسیاری برای تأمین حداقل نیازهای معیشتی برای زنده ماندن با مشکل مواجهاند و گرسنگی و بیخانمانی بیداد میکند. زباله گردی، گدایی و دستفروشی بطور وسیعی در میان قشرهای محروم جامعه رایج شده است. فروش اعضای بدن، از کلیه تا چشم و حتی قلب، برای تأمین هزینههای اولیه زندگی و تضمین حیات فرزندان به امری عادی بدل شده است. کارتنخوابی، گورخوابی و پشتبام خوابی به نحو وحشتناکی در حال گسترش است. افراد شاغل با ماهها به تعویق افتادن حقوقشان مواجهاند و به صورت انبوه به حاشیه شهرها رانده شدهاند. هیچ قشر و صنفی در جامعه نیست که تحت فشار سنگین اقتصادی، اجتماعی و روحی به سر نبرد. به همین دلیل علیرغم جو سرکوب و اختناق شدید شاهد فوران اعتراضها در گوشه و کنار میهنمان هستیم. آنقدر این وضعیت فلاکتبار توده مردم گسترده و عیان است که سردمداران و رسانه های رژیم نیز در میانه جنگ گرگها جابهجا به آن اشاره میکنند. (۱۵)
حال اگر کشتار جمعی ویروس کرونا با بیش از ۳۰۰ هزار جانباخته و ضایعات اجتماعی و اقتصادی که بر اثر آن گریبان همه اقشار جامعه را گرفته است را به این وضعیت اضافه کنیم، خواهیم دید که شرایط عینی عمومی در ایران صدبار بدتر و برای یک خیزش و انقلاب آمادهتر از آنچیزی است که در جریان انقلاب صنعتی در قرن نوزدهم انگلستان وجود داشت. یک انبار باروت که تنها منتظر یک جرقه است تا منفجر شود و ریش و ریشه آخوندها را بسوزاند؛ اما آیا رژیم میتواند از چنین انفجاری جلوگیری کند و حاکمیتش را نجات دهد؟
در دام تاریخ
ای که تو از ظلم چاهی میکنی از برای خویش دامی میتنی (۱۶)
شرایط عینی و وضعیت حاکم بر حکومت کننده و حکومت شونده دامی است که تاریخ به دست ستمگران علیه خودشان پهن میکند. هرچه که ظلم وسیعتر و تضاد بین خلق و ضدخلق شدیدتر باشد، چاه باطل عمیقتر و دایره تحرکات ستمگر نیز تنگتر میشود.
سرمایهداران در انگلستان قرن نوزدهم در ابتدای شکوفایی بعد از انقلاب صنعتی به سر میبردند و نیرویی رو به رشد بودند، از این رو علیرغم استثمار شدیدی که بر کارگران اعمال میکردند، در صحنه داخلی و بینالمللی قدرت مانور زیادی داشتند و به همین دلیل هم بود که جنبش کارگری به سختی پیش میرفت. در نهایت هم در فقدان یک نیروی رهبری کننده انقلابی ذیصلاح این جنبش به یک انقلاب کارگری بالغ نشد.
اما در ایران وضعیت سراپا متفاوت است. رژیم حاکم بر ایران یک نیروی ارتجاعی با سر مادون سرمایهداری و بدنه سرمایهداری است که تنها با سرکوب عریان و صدور ارتجاع سرپا مانده است. امروز سیر تکاملی شرایط عینی به نقطهای رسیده که این نیرو هرگونه مانور و تحرکی را از دست داده است. هرچه که قبلاً بعنوان راهی برای گشایش رژیم مطرح میشد و یا قابل تصور بود امروز به اوهامی ذهنی که فاقد هر نوع واقعگرایی است بدل شده است.
روزگاری جناح مغلوب نظام ولایت فقیه چنین وانمود میکرد که با برجام و امکاناتی که رژیم از طریق آن بدست میآورد میتواند بر مشکلات غلبه کند. هر دو جناح به رفع تحریمها دخیل بسته بودند (و برخی همچنان بستهاند) که پول کلان «مشکل گشا» را به درون نظام سرازیر کند و رژیم بتواند با آن از بحران اقتصادی که بر بحران مشروعیت دامن زده است خارج شود و لااقل تا دوره ای ثبات نسبی پیدا کند؛ اما واقعیت چیست؟
فرض کنیم که رژیم به منتهای آرزویش که بازگشت به توافقنامه برجام اول در سال ۲۰۱۵ است بازگردد و تحریمهای عمده لغو شوند و پول به درون رژیم سرازیر شود. در اینصورت مطالبات مردم ایران افزایش پیدا میکند و ما شاهد خیزشها و اعتراضات گسترده تر از قبل خواهیم بود، درست مثل زمان شاه در نیمه دهه ۵۰. علت این است که رژیم بدلیل ماهیت ارتجاعی و فساد فراگیر ساختاری که از ویژگیهای یک رژیم دیکتاتوری فاسد است، توان توسعه واقعی اقتصادی-اجتماعی را ندارد و نهایتاً همه منابع مالی بدست آمده از رفع تحریمها به مجاری انحرافی که در بهترین حالت اقدامات صوری بوده و در بدترین حالت پر کردن جیب جناحهای مختلف چپاولگر رژیم است خواهند رفت. این واقعیت آنقدر محرز است که حتی مطبوعات خود رژیم نیز به آن اذعان دارند. (۱۷)
بنابراین حتی تزریق پول به رژیم در این موقعیت اجتماعی و وضعیتی که رژیم و جامعه در آن به سر میبرد منجر به شقه و شکاف در بالا میشود و به بحران در پایین دامن میزند و حکم نفت ریختن روی آتش مطالبات مردم را دارد.
این دامی است که رژیم آخوندی با سیاستها و رفتار ضدبشری و ارتجاعیاش برای خود ساخته است. حال باید دید که آیا بر خلاف انگلستان آن روزگار که شرط ذهنی بعنوان شرط کافی برای جهت دادن شرایط عینی به سمت یک انقلاب زیربنایی وجود نداشت، در ایران چنین شرطی وجود دارد؟
شرایط ذهنی و موقعیت انقلابی
«… حکومت کننده دیگر نمیتواند مثل سابق حکومت کند … تنگدستی و نارضایتی جامعه به آنجا رسیده که دیگر تحملپذیر نیست و حکومت شوندگان برای تغییرات بنیادین به میدان میآیند. … وقتی چنین شرایطی آماده باشد ما با یک وضعیت عینی انقلابی روبهرو هستیم که خصوصیت ویژه آن، بحرانهای فراگیر و پایان ناپذیر در هیات حاکمه است؛ اما از این پس دیگر همه چیز بسته به عامل ذهنی، یعنی عنصر هدایت کننده و دستگاه و تشکیلات رهبری کننده است که سیل خروشان را چگونه و به کجا میبرد؟» (۱۸)
همچنانکه گفته شد، علیرغم پیشروی جنبش کارگری در انگلستان، انقلابی که مارکس پیش بینی کرده بود رخ نداد، با اینکه شرایط عینی انقلاب که به درستی توسط مارکس و انگلس بررسی و تشخیص داده شده بود وجود داشت. (۱۹) علت عدم بلوغ آن جنبش به یک انقلاب کارگری، فقدان یک رهبری متشکل انقلابی در رأس آن جنبش بود، یعنی همان عنصر تعیین کنندهای که لنین کشف کرد (۲۰) و بر اساس آن انقلاب کبیر اکتبر را پیریزی و محقق ساخت؛ اما در انگلستان قرن نوزدهم و در دوران بعد از آن نیز، چنین نیروی رهبری کننده انقلابی وجود نداشت. جنبش از ابتدا توسط تشکلها و سندیکاهای کوچک کارگری که قدرت و نقشی در دایره های تصمیم گیرنده سیاسی نداشتند شروع شد و بعد با حمایت تعداد انگشت شمارصاحبان صنایع و اعضای پارلمان مانند «ریچارد اوستر» و «لرد اشلی» به رأس حاکمیت راه یافت و قدمهایی به پیش گذاشت، گرچه همان ها هم در نقطهای سازش کردند و از اهداف آن سندیکاهای نوپا کوتاه آمدند. در آن زمان سطح جنبش همان بود که بود و انتظار دیگری هم نمیشد داشت. هنوز هیچ نیرو یا حزبی با ایدئولوژی ضداستثمار طبقاتی که بتواند رهبری جنبش کارگری را بدست بگیرد و به سرانجام برساند شکل نگرفته بود؛ بنابراین، علیرغم وجود شرایط عینی انقلاب، فقدان شرایط ذهنی باعث شده بود موقعیت انقلابی ایجاد نشود.
اما در ایران وضعیت سراپا متفاوت است. از روز ظهور فاشیسم دینی حاکم بر ایران، یک نیروی انقلابی در هیئت سازمان مجاهدین خلق وجود داشت که آنتیتز رژیم آخوندی و پاسخ تاریخی خلق ایران به ارتجاعی بود که از اعماق تاریخ سر برآورده و همه رذالتها، شقاوتها و پلیدیهای رژیمهای دیکتاتور و فاسد قبل از خودش را یکجا در خود داشت. رویارویی خلق با ضدخلق از روزهای بعد از انقلاب ضد سلطنتی آغاز شد و دیو خونآشام ارتجاع، خمینی دجال نیروهای جبهه خلق را یکی بعد از دیگری از دور مبارزه خارج کرد، یا با سرکوب و وحشیگری، یا با خیانت و دجالگری. تا روز ۳۰ خرداد ۶۰ که دو نیروی متضاد در برابر هم صف بستند و نطفه یک جنگ کبیر آزادیبخش در میهن ما بسته شد.
از آنروز تا به امروز سازمان مجاهدین در رأس مقاومت ایران به رهبری مسعود رجوی با تشکیل شورای ملی مقاومت و تأسیس ارتش آزادیبخش ملی، مبارزه مردم ایران علیه رژیم ولایت فقیه را به یک جنگ تمام عیار آزادیبخش تبدیل کرد، جنگی که در تکامل خود با ارائه یک رهبری انقلابی در جبهه خلق، موقعیت انقلابی را در ایران بوجود آورد. موقعیتی که مبنای مادی آن شرایط عینی جامعه است که به بدترین وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی طی ۴۰ سال گذشته رسیده و شرط مکمل آن نیروی انقلابی آنتیتز رژیم حاکم است که تا امروز حفظ شده و گام به گام در جنگ با رژیم در همه عرصهها پیش رفته است. به این شکل شرط ذهنی کافی که با کانونهای شورشی در داخل و ارگان رهبری جمعی قیام در اشرف ۳ در مؤسسان پنجم ارتش آزادی متشکل شده، تکامل پیدا کرده است.
راز بقا و پایداری مقاومت ایران بر سر اصول میهنی و انقلابی و تکامل آن به سطح رهبری جمعی انقلاب دمکراتیک مردم ایران و مؤسسان پنجم ارتش آزادی، وفاداری مجاهدین به پیمانی است که با خدا و خلقشان بستهاند تا ایران را آزاد و خلق در زنجیر را رها کنند. وفای به عهدی که بهای آن خون بیش از ۱۲۰ هزار و رنج و تلاش صدها هزار تن از رشیدترین و پاکترین فرزندان ایرانزمین و خانوادههای آنها بوده است.
در رأس این «وفای به پیمان با فدای بیکران» (۲۱)، جهاد اکبر تک به تک مجاهدین در هیئت انقلاب ایدئولوژیک درونی شان طی بیش از سه دهه گذشته قرار دارد. یک مبارزه ایدئولوژیک طولانی که هر روز و هر ساعت و هر ثانیه ادامه دارد، با این انگیزه که نیروی انسانی بیکران درونشان را برای نبرد هرچه بیشتر در مسیر سرنگونی آزاد کنند و آن روز بزرگ را هر چه زودتر محقق سازند. مبارزهای که طی آن مجاهدین با پذیرش هژمونی زنان ذیصلاح انقلابی در تشکیلات نیروی پیشتاز جبهه خلق، یک جهش کیفی در نفی استثمار جنسیتی که کهنترین و عمیقترین نوع استثمار است را محقق کردند و با اینکار خود را به منتهی الیه چپ بر روی محور ترقی پرتاب کردند. این جهش خارقالعاده که با این عمق و در این ابعاد در تاریخ بینظیر است، با مبارزه با ایدئولوژی جنسیت و فردیت حاصل شده است، یعنی همان ایدئولوژی که نیروی بیکران انسانها را در درونشان حبس میکند و مبنای همه انحرافها و خیانتها در جبهه خلق در تمامی انقلابهای تاریخ بوده است. یک ایدئولوژی دو وجهی که در وجه جنسیت رویکرد مردسالارانه با محوریت مالکیت مرد بر زن را حاکم میکند و در وجه فردیت ارجحیت دادن به منافع حقیر فردی یا گروهی بر منافع عالیتر جمعی و ملی را مشروع میشمارد. با عبور از گردنههای پر پیچ و خم این مبارزه ایدئولوژیک، امروز تشکیلات مجاهدین به شورای مرکزی متشکل از زنان انقلابی مجاهد خلق و صفی طولانی از مردان انقلابی مجاهد خلق تحت فرماندهی آنها تکامل پیدا کرده و میرود تا کوچکترین شکافها در مسئولیتپذیری تک به تک مجاهدین در مبارزه برای سرنگونی را ببندد و یک تن واحد و شکست ناپذیر از نیروی پیشتاز خلق در نبرد سرنگونی بسازد. این آن آنتیتزی است که تاریخ در دامان این خلق پرورانده تا مکمل دیالکتیکی شرایط عینی شود، سکان عصیان و شورش و قیام را بدست بگیرد و در روندی پویا قیامهای خلق را به انقلاب و پیروزی بالغ کند و خلق را به سرمنزل مقصود برساند.
آخرین ساعت حقیقی ولی فقیه
«هیچ چیزی قویتر از ایدهای نیست که زمان آن فرا رسیده باشد» (۲۲)
ولی فقیه ارتجاع برای حفظ هژمونی خود بر نظام و بیرون کشیدن از زیر فشار بحرانها برای به تأخیر انداختن سرنگونی، برای خود یک «آخرین ساعت» به نام «دولت جوان حزب اللهی» اختراع کرد و برای به کرسی نشاندن آن تا امروز دست به هر کاری که از دستش بر میآمده زده است، از جمله جراحی نزدیک ترین سر سپردگان خودش در جریان تصفیه کاندیداهای انتخابات قلابی ریاست جمهوری، امری که رژیم را متزلزل تر کرد؛ اما هر کاری هم که بکند او را از شرایط عینی که خود و سلف دجالش عامل بوجود آمدن آن بودهاند گریزی نیست. وقتی که از چپ و مابعد شرایط عینی به صحنه نگاه کنیم و موقعیت انقلابی جامعه را در نظر بگیریم خواهیم دید که علیرغم سرکوب شدید، انقباض درونی و کشتار مردم با کرونا، رژیم از هر طرف که بچرخد، چیزی جز قیام و سرنگونی در انتظارش نیست. از قضا انقباض و سرکوب شدیدتر با جلاد ۶۷ در رأس دولتش، قاعده رژیم را کوچکتر، کلیت رژیم را متزلزلتر، جامعه را رادیکال تر و قیام ها را گسترده تر و طولانیتر خواهد کرد. وقتی اینرا بر روی شرایط عینی قرار دهیم و مؤسسان پنجم ارتش آزادی بعنوان نیروی رهبری کننده قیام برای سرنگونی را بر بالای آن بگذاریم، خواهیم دید که اینبار رژیم قادر به خفه کردن قیام با سرکوب عریان نخواهد بود و هر قیامی آغازگر سلسلهای از قیامهای بعدی خواهد شد و این روند تصاعدی با جلوداری و هدایت موسسان پنجم ارتش آزادی تا گسستن بند از بند رژیم ولایت فقیه ادامه خواهد داشت.
پس لحظه تاریخی فرا میرسد. خدا، خلق قهرمان ایران، کانونهای شورشی در جای جای میهن اسیرمان و ارگان رهبری جمعی قیام در کمین نشستهاند. تیک تاک آخرین ساعت حقیقی ولی فقیه به گوش میرسد.
پانوشتها:
-----------------------------------
پانوشتها:
* عکس تیتراژ قسمتی از اثر معروف سالوادور دالی به نام «تداوم حافظه» است.
۱- «نامههایی درباره قانون کار و پیامدهای آن بر تولیدکنندگان پنبه»، چاپ بی.فلوز، لندن، ۱۸۳۷.
۲- قانون کاری (قانون کارخانه) سال ۱۸۳۳ برای کارخانه های بخش نساجی وضع شد. طبق آن بکارگیری کودکان زیر ۹ سال در کارخانه ممنوع شد و ساعات کار کودکان بین ۹ و ۱۳ سال به ۴۸ ساعت در هفته محدود شد و تحصیل این کودکان را بمدت ۲ ساعت در روز اجباری کرد. ساعات کار نوجوانان بین ۱۳ و ۱۸ سال به ۱۲ ساعت در روز محدود شد. در قانون ۱۸۴۴ زمان کار کودکان به ۶ ساعت محدود شد و زنان نیز مشمول حفاظتهای مشابهی شدند. قانون ۱۰ ساعت کار که در سال ۱۸۳۳ رد شده بود، نهایتاً در سال ۱۸۵۳ به تصویب رسید.
۳- از گزارش بازرسهای کارخانهها، ۳۱ اکتبر ۱۸۴۸، صفحه ۱۰۱، به نقل از صفحه ۲۵۴ جلد اول «سرمایه» اثر کارل مارکس.
۴- در عریضهای که توسط کارخانهداران تهیه و به والدین تحمیل شده بود از جمله آمده بود: «عرض حال دهندگان شما، بعنوان پدر و مادر، معتقدند که یک ساعت فراغت اضافی فقط موجب فساد اخلاق فرزندان خواهد شد، زیرا بر این باورند که تنبلی مادر مفاسد است» (از گزارش بازرسهای کارخانهها). مقایسه کنید با طومار به اصطلاح خانوادههای مجاهدین علیه اقامت مجاهدین در اشرف و بعد آلبانی که توسط وزارت اطلاعات و با همکاری بریده مزدوران جمع آوری میشد.
۵- صفحه ۲۵۴ جلد اول «سرمایه» اثر کارل مارکس.
۶- «نامههایی درباره قانون کار و پیامدهای آن بر تولیدکنندگان پنبه»، چاپ بی.فلوز، لندن، ۱۸۳۷.
۷- بازرس «پاول» درباره استدلال سنیور مینویسد: «اگر محاسبه بدیع زیر درست میبود، هر کارخانه پنبه در بریتانیای کبیر باید از سال ۱۸۵۰ تا کنون با ضرر کار کرده باشد» (گزارشهای بازرسهای کارخانه، ۳۰ آوریل ۱۸۵۵، صفحات ۱۹ و ۲۰، به نقل از صفحه ۲۵۸ جلد اول کتاب «سرمایه» اثر کارل مارکس)
بازرس ارشد «هورنر» هم در نامهاش به سنیور نوشت برخلاف آنچه که سنیور ادعا میکند، قانون برای اذیت و فشار روی کارخانه داران تدوین نشده، بلکه برای به خط قانون آوردن سرمایه دارانی وضع شده که یا نمیخواهند و یا نمیتوانند ببینند که سودجویی آنها نیروی کار درازمدت کشور را که یکی از اصلیترین ثروتهای انسانی آن است نابود میکند.» (نامه هورنر به سنیور در سال ۱۸۳۷، «خاطرات لئونارد هورنر» نوشته کاترین لین، لندن، ۱۸۹۰)
۸- صفحه ۲۵۸ جلد اول «سرمایه» اثر کارل مارکس.
۹- خامنهای «در ارتباط تصویری با نمایندگان تشکلهای دانشجویی»، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹.
۱۰- از سخنرانی خامنهای در اولین روز سال ۱۴۰۰.
۱۱- موقعیت انقلابی یا شرایط عینی انقلاب وقتی فراهم میشود که تضاد بین مناسبات تولید با نیروهای مولد آنقدر شدید شود که نظم و مناسبات کیفاً متفاوتی را طلب کند تا راه رشد نیروهای مولد باز شود. در چنین شرایطی بنیاد اقتصادی-اجتماعی با نظم حاکم تا آن حد به تعارض میرسد که جرقه میزند، مانند قیامهای دی ۹۶ و آبان ۹۸. لنین در سال ۱۹۱۵ درکتاب «سقوط انترناسیونال دوم» بعد از توصیف شرایط عینی انقلاب درباره شرایط ذهنی مینویسد: «در چنین شرایطی فقط وقتی انقلاب بهوقوع میپیوندد که علاوه بر تغییراتی که در بالا ذکر شد، تغییری ذهنی هم اضافه گردد؛ یعنی قدرت طبقه انقلابی برای به انجام رساندن عملیات تودهیی انقلابی به قدر کافی قوی باشد تا بتواند دولت قدیم را – که حتی در دوره بحران هم اگر سرنگون نشود به خودی خود سقوط نمیکند – خرد (و یا جابهجا) کند.»
۱۲- از گزارش بازرسهای کارخانهها، ۳۱ اکتبر ۱۸۴۸.
۱۳- از منابع مختلف، از جمله: «وارد کردن بازرس: تدوین و اعمال قوانین اولیه کار در بریتانیا از ۱۸۲۵ تا ۱۹۰۰» نوشته «پر بولین هورت»، آمستردام و ادینبورگ، ۱۹۹۶.
۱۴- برخی از آمار و ارقام اقتصادی-اجتماعی ایران در ابتدای سال ۱۳۹۹ به نقل از سایت «قبل از اخبار» آمریکا – ۲۷ مارس ۲۰۲۱، ۷ فروردین ۱۳۹۹.
۱۵- بعنوان مثال به دو نمونه زیر توجه کنید:
«با ثبت رکورد ۴۶.۱ درصدی در پایان سال ۹۹، شاخص فلاکت بالاترین حد نصاب دهه ۹۰ را ثبت کرده است.» (روزنامه همشهری ۳۰ فروردین ۱۴۰۰)
طبق آمارها ۳۳ الی ۶۰ درصد کارگران به یکی از اختلالات روانی مبتلا هستند. توزیع غیرمنصفانه منابع نه تنها بهرهمندی از رفاه و آسایش مطلوب را برای بخشی از جامعه غیرممکن میکند بلکه سایر ابعاد فردی و اجتماعی زندگی آنها را نیز تحت تاثیر خود قرار میدهد (روزنامه آفتاب یزد، ۱۴ بهمن ۱۳۹۹)
۱۶- شعر از مثنوی معنوی اثر مولوی.
۱۷- بعنوان مثال، روزنامه ابتکار در ۳۰ فروردین ۱۴۰۰ نوشت: «درست است که ممکن است به واسطه توافقات برجام، گشایشهایی کوتاه مدت موجب ثبات موقتی برای اقتصاد ایران شوند؛ اما متأسفانه نگارنده باور دارد که ایران، به مسیر اشتباه اقتصادی خود باز خواهد گشت و در همان مسیری که بیش از چهار دهه پیموده است، گام بر میدارد، رشدهای کم و سینوسی، موجهای تورمی چند ماهه، سیاست خارجی شکستخورده، منافع ملی تأمین نشده و درآمد سرانه پایین قدرت خرید؛ از موارد پیشبینی شده پیش روی ماست.»
۱۸- صفحه ۱۷۶، فصل ششم کتاب «استراتژی قیام و سرنگونی» اثر مسعود رجوی، ۳۰ دی ۱۳۸۸.
۱۹- به عنوان نمونه رجوع شود به «وضعیت طبقه کارگر در انگلستان» اثر فردریش انگلس، لایپزیگ، ۱۸۴۵.
۲۰- لنین در سال ۱۹۰۲ در کتاب «چه باید کرد؟» ایده «حزب پیشتاز» را مطرح کرد که وظیفه اصلی آن آموزش، بالابردن آگاهی و هدایت طبقه کارگر از بیرون از آن برای پیروزی یک انقلاب سوسیالیستی دانست. با همین دیدگاه بود که او، بر خلاف سایر نیروهای چپ آنزمان، قیام ۱۹۰۵ را یک دستاورد بزرگ برای طبقه کارگر توصیف کرد و از آن سه درس اساسی بیرون کشید که راهنمای عمل بلشویکها شد.
۲۱- اشاره به توصیفی است که مسعود رجوی از مجاهدین کرد: «وفای به پیمان با فدای بیکران در تاریخ ایران»
۲۲- گفته معروف ویکتور هوگو.