فقر در ایران
این روزها سونامی گرانی چنان فاجعه را از حد گذرانده که نان نیز به یک کالای لاکچری تبدیل شده است. برای بسیاری از مردم، آرزو دیگر داشتن یک سرپناه امن برای کودکان، خرید ماشین یا برخورداری از شغلی آیندهدار و با درآمد کافی نیست. آنها به این فکر نمیکنند که چند روز در سال میتوانند برای خانوادهٴ خود گوشت تهیه کنند. چند روز میتوانند برنج و روغن و دیگر اقلام اساسی را در سبد کالای خود داشته باشند. آنها به این نمیاندیشند که اینترنت دانشگاه، مدرسه یا اینترنت خانگی آنها، پرکیفیت، باسرعت باشد و دچار فیلترینگ نشود. زیرا این رژیم در هراس از قیام آتشین و برگشت فلشهای اعتراضی به سمت «اصل نظام»، مردم را درگیر آب آشامیدنی و نان بخور و نمیر کرده است.
شهریار حیدری، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ارتجاع، ناخواسته به این طرح و برنامهٔ «نظام مقدس» اعتراف کرد.
«مردم امروز دیگر پل و جاده نمیخواهند، آنقدر سطح توقعشان پایین آمده است که میخواهند همین تخممرغ و گوشت و شیر بهدستشان برسد ما هم در دولت و مجلس باید تلاش کنیم گرانی مرغ، تخممرغ و گوشت را مدیریت کنیم».
او افزود: «آنقدر امروز مجلس و دولت ضعیف شدهاند که باید به پایینترین سطح توقعات مردم پاسخگو باشند و این اتفاق در اثر بیکفایتی در سطح مدیران اجرایی است» (انتخاب. ۱۱اردیبهشت ۱۴۰۱).
«پایینترین سطح توقعات»، همان اسم رمز درگیر کردن مردم با مشکلات زیستن و فقط زنده ماندن در حداقلهای زندگی است. این عضو مجلس ارتجاع در شرایطی بند را آب داد که هنوز نان، برای اغلب مردم، جزو کالاهای لاکچری و دستنایافتنی نشده بود.
این سیاست رذیلانه سالهاست که از سوی خامنهای و همریشان او دنبال میشود و طی سالیان نامهای گوناگونی به خود گرفته است؛ مانند: «اقتصاد مقاومتی»، «تولید ملی»، «قطع واردات»، «اقتصاد بدون نفت»، «بازدارندگی در اقتصاد»، «اقتصاد قوی و عزت مستمر»، «تقویت ارزش پول ملی»، «پیوند نخوردن اقتصاد به تحولات خارجی»، «رونق تولید»، «اقتصاددانشبنیان»! و...
خامنهای با ترهاتی از این دست اکنون مردم ایران را به جایی رسانده است که نگران نان خشک و خالی باشند. بدیهی است که مشکل پیش و بیش از آنکه «بیکفایتی مدیران اجرایی»! یا بادمجاندورقابچینهای نظام باشد، مشکل در «دولت جوان حزباللهی» است. فراتر از آن مشکل به خامنهای برمیگردد. البته حرف درست این است که بگوییم مشکل اصلی در اصل نظامی است که نام خود را هم جمهوری و هم اسلامی گذاشته ولی بسا بدتر از اشغالگری مغول است که از میهن ما طی چهار دهه یک زمین سوخته و غارت شده به جای گذاشته است.
آش آنقدر شور شده است که مداحان، ریزهخواران و نوچههای رنگارنگ مقام عظمای ولایت، نیز به «اینکاره نبودن» رئیسی [منظور داشتن کفایت در ادارهٔ امور دولت] اذعان میکنند و با لغز در بارهٔ سیاستهای او مینویسند: «گران کن و یارانه بده، نسخه وارداتی مدیریت اقتصادی». !
آنها گویی از یاد بردهاند که خامنهای، جلاد۶۷ را نه برای حل مشکل روغن و برنج و گوشت و لبنیات یا مسکن و قیمت پراید بلکه برای مقابله با خیزشهای مردمی بر چنین منصبی گماشته است. گویاتر بگوییم با ورود به دوران سرنگونی، مأموریت رئیسی تنها و تنها جلوگیری از سقوط نظام قتلعام در امواج خشمناک قیام است. وظیفهٔ رئیسی خط بستن در برابر مجاهدین و کانونهای شورشی است. «اوجب واجبات» برای او حفظ دیکتاتوری لجامگسیختهٔ دینی در سراشیب سرنگونی است.
رئیسی نیامده است که فقر مطلق را ریشهکن نماید؛ آمده است که ریشهٔ فقیر را بکند. آمده است که برای حفظ نظام ولایت نان خشک را از سفرههای محقر برباید. آمده است تا با طرحهایی مانند «حذف ارز ترجیحی»، «گران کردن آرد به بهانهٔ جلوگیری از قاچاق آن»، آخرین سکههای پسانداز شده برای روز مبادا را نیز از جیب هر ایرانی درآورد و به چاه ویل صنعت موشکی و اتمی رژیم بریزد.
تنها اهرمی که میتواند این روند رذیلانه و جنایتبار را متوقف کند، تبدیل فقر و خط فقر به سلاحی هولناک در دستان ارتش عظیم گرسنگان است. خامنهای و گماشتهٔ بدنام او این زبان را خوب میفهمند و از بهکار گرفته شدن آن سخت هراس دارند.
جامعهٔ ایران با سرعتی شگفت در حال نزدیک شدن به این موعد محتوم است. شورشگران آزادی و عدالت در شهرهای ایران آمادهاند تا درسی جانانه به دشمن نان و جان مردم ایران بدهند.