۱۴دی۱۴۰۰
جامعه شناسان بسیاری، بکارگیری واژه فرقه درمورد یک گروه اجتماعی را غیردمکراتیک و حتی غیرانسانی تلقی می کنند زیرا زدن این برچسب، باعث یک پیش داوری و زمینه سازی اقدامات جنایتکارانه علیه آنها و یا حداقل مانع درک عقایدشان می شود. این که افرادی داوطلبانه در سازمانی عضویت پیدا کنند و همفکری داشته باشند، هرگز دلیلی برای فرقه خواندن آنها نیست. ای بسا این همان پدیده مثبت جماعت گرایی است که فرد را از انزوا بیرون درآورده و ازطریق سازمانش، به جامعه و مردم وصل می کند.
خانم دانیل میتران، همسر رئیس جمهور فقید فرانسه، همین مضمون را با تأکید بر مناسبات باز و روابط عمومی گسترده مجاهدین و مقاومت ایران با نیروهای مختلف در داخل و خارج از ایران و حتی با همسایگان و جامعه فرانسه، مطرح ساخت. او اتهامهایی ازقبیل «کیش شخصیت» و «فرقه» را با استفاده از تجربیات دوران مقاومت ضدفاشیستی درفرانسه و محبوبیت رهبرش ژنرال دوگل، بعنوان یک تاکتیک فاشیسم هیتلری برای کشتار آزادیخواهان تلقی کرد و گفت زمانی به او و همسرش فرانسوا میتران نیز تروریست می گفتند تا بتوانند آنها را با دست باز سرکوب کنند، اما بعدا که فرانسه آزاد شد، فرانسوا میتران رئیس جمهور کشور شد و به خود وی نیز مدال افتخار ملی را دادند.
در ایران اما، با گسترش روزافزون پایگاه اجتماعی مجاهدین در سالهای نخست حاکمیت آخوندها، خمینی عاجز از مقابله دمکراتیک با آنان، تصمیم به کشتار و نسلکشی این جنبش بالنده، برای فرار از سرنگونی خود بهدست آنان، گرفت. چنین کشتاری، البته با توجه بهرفتارهای قانونی و دمکراتیک مجاهدین، هیچ مشروعیت اجتماعی نداشت. برای اجرایی کردن جنایت، آخوندها نیاز بهبهانه، دستاویز و زمینهسازی سیاسی اجتماعی داشتند تا کشتار درمنظر عمومی قابل توجیه باشد، آبشخور تمام اتهامات علیه مجاهدین، ازجمله اتهام «فرقه» و «اسارت اعضا»، از همین نیاز تبهکارانه فاشیسم ولایت فقیه برای توجیه جنایاتش درآمده است. نمونه های زیر بخوبی گواه چنین تصمیمات پیشاپیشی برای کشتار است:
آخوند جنایتکار علی فلاحیان، وزیر اسبق اطلاعات رژیم: «[بهرغم تأکید اسلام بر رعایت حرمت خون انسانها] امام مرتبا تاکید داشت مواظب باشید [مجاهدین] از دست تون در نروند.. این فتوای امام بود.. اینها حکمشون همیشه اعدامه! اصلا حکم ولایی ایشون بود! چه قبل این جریان۶۷! چه بعدش!…»
منتظری، قائم مقام وقت ولی فقیه نظام: «پسر آقای خمینی، از سه چهار سال قبل، میگفت مجاهدین، از روزنامه خوان و اعلامیه خوان، همه باید اعدام شوند! اینها چنین فکری داشتند…»
بنابراین؛ تهاجم سازمانیافته امنیتی به تشکیلات مجاهدین با اتهاماتی نظیر «فرقه»، «اسارت اعضا»، «مناسبات غیردمکراتیک» و لاطائلاتی از این دست، یک تاکتیک ارگانهای جنایت و سرکوب آخوندها برای نفوذ، تروریسم و مشروع کردن کشتار مجاهدین است. تشکیلات مجاهدین بالاترین سرمایه مردم ایران برای سرنگونی آخوندهاست، هرکس ولو یک روز تجربه اداره یک تشکیلات شکل گرفته از نفرات داوطلب را داشته باشد، بخوبی لمس میکند اینکار بدون وجود یک مناسبات به غایت انسانی و دمکراتیک، حتی برای کوتاه مدت هم میسر نیست. به همین دلیل است که نمونه مشابه تشکیلات مجاهدین در تاریخ معاصر ایران، دیده نمی شود. برای فهم پشت صحنه این تهمت پراکنیهای جنایتکارانه، باید به نگرانی ارگانهای امنیتی آخوندها از خطر مجاهدین، توجه کنیم:
«سازمان منافقین و فرقهٔ رجوی خطر جدی برای نسل جدید میباشد.» (افکار نیوز، ۱۹اردیبهشت۱۳۹۳).
«ناصر رضوی مسئول [اسبق] بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه [پاسداران، می گوید] سازمان واقعا یک فرقه کاملا تروریستی شده بود و نفوذ در آن خیلی سخت بود» (سایت امنیتی انصاف نیوز، ۹آبان۹۸)
به زعم این سربازجوی اطلاعات، عدم توانایی رژیم در بازکردن گارد دفاعی مجاهدین برای «نفوذ تروریستی و انجام کشتار جمعی»، دلیل زدن اتهام «فرقه» یا «اسارت اعضا» به مجاهدین است.
بطور واقعی اگر «چنین اهداف جنایتکارانهای» مد نظر نباشد، چطور می توان عناصر روشنفکر و آگاهی که زندگی خود را وقف آزادی مردمشان کرده اند، «اسیر» و «عضو فرقه» نامید؟ مگر اینکه «اتهام زننده» مانند مزدوران مسعود خدابنده، علی اکبر راستگو، محمدحسین سبحانی، ایرج مصداقی و حسن حیرانی و… مأمور بوده و خود آنقدر به جنایت و حرص آلوده شده باشند که دیگر آرمانگرایی، شرافت و غرور ملی رشیدترین فرزندان یک ملت را تشخیص ندهد و بخاطر مطامع شیطانیاش، قادر باشد هویت انسانی و ملی دیگران را انکار کند.