۱۷ دی ۱۴۰۰
در لغتنامهی علامه دهخدا، چاپ ۱۳۳۰، دربارهی اجرای «حدّ شرعی» توسط محمّد باقر شَفتی مطالبی آمده که به مذاق سیّد علی خامنهای، سرکردهی مفلوک و آبروباختهی نظام رَجّالگان، خوش نیامده بود و ازاینرو، در چاپ جدید لغتنامه ۱۳۷۷شمسی)، به دستور شخص او، بخش زیر از شرححال شفتی حذف شد:
«چون سید [شَفتی] اِقامهی حدود را در زمان غیبت امام واجب میدانسته، خود به "امربهمعروف" و "نهی از منکر" و اجرای حدود، قیام مینمود و مدّعی بوده است که حکم من در این قبیل مسائل، به عینه، همان حکم حضرت صاحبالزّمان است.
عدد کسانی که سیّد ایشان را در دورهی سلطهی خود در اصفهان، به تازیانه، حدّ زده، از حساب بیرون است و شمارهی کسانی که او به دست خویش بهعنوان اِقامهی حدود، کشته تا یکصد و بیست نوشتهاند...
او متّهَمین را، ابتدا، به اصرار و ملایمت تمام و به تشویق اینکه خود در روز قیامت پیش جدّم شفیع گناهان شما خواهم شد به اقرار و اعتراف وامیداشته، سپس غالباً با حال گریه ایشان را گردن میزده و خود بر کشتهی آنان نماز میگذارده و گاهی هم در حین نماز غش میکرده است».
محمّدباقر شَفتی، معروف به «حجّت الاسلام»، از آخوندهای دورهی فتحعلی شاه و محمّدشاه قاجار، در سال ۱۱۷۵قمری، در روستای چَرزه، از روستاهای طارُم زنجان، در خانوادهیی تُهیدست زاده شد. در ۷سالگی به همراه خانوادهاش به شهر شَفت، از شهرهای گیلان، رفت. ده سال بعد، در ۱۷ سالگی (۱۱۹۲ ق) برای تحصیل علوم دینی به کربلا رفت و تا سال ۱۲۰۵ ق که راهی ایران شد، در شهرهای کربلا، نجف و کاظمین به تحصیل علوم دینی پرداخت.
او در دوران تحصیل با فقری بسیار شدید روبهرو بود. بهطوریکه گاه از گرسنگی، بیهوش به زمین میافتاد («قِصَص العلما»، تألیف محمد بن سلیمان تُنِکابنی، چاپ اوّل، تهران، ۱۳۰۴، ص ۱۴۰).
وقتی هم پس از سفر طولانی سیزدهساله به اصفهان وارد شد و در مدرسهی چهارباغ سکونت گزید، «جز یک جلد کتاب و سفرهیی نان چیزی به همراه نداشت». امّا دیری نگذشت که شهرتی بسیار و ثروتی هَنگُفت به دست آورد.
(روستای چَرزه، زادگاه شفتی)
شفتی وقتی در اصفهان بساط «اسلام پناهی» گسترد و با تکیه بر ناآگاهی عوام، بازارش پررونق شد، چندین هزار مرید «چماقدار» دور خود گردآورد و کسی را یارای آن نبود که در برابر خودکامگیهایش مانعی ایجاد کند. «امربهمعروف و نهی از منکر» او با شدیدترین خشونتها و خونریزیها همراه بود.
شفتی در آغاز پادشاهی محمّدشاه (ماه رجب ۱۲۵۰ ق)، ۷۰ سال داشت و به یاری «لوطیان» و قدّآره بندان دستگاهش بر اصفهان حکومت میکرد. او که داراییش به هنگام ورود به اصفهان یک جلد کتاب و سفرهیی نان بود، «در شهر اصفهان، گویا, چهارصد کاروانسرا از مال خود داشته، زیاده از دو هزار باب دَکاکین (دکّانها) داشته و یکی از قُرا (روستاها) ی اصفهان، کروَن، بود که نهصد خروار برنج مقرّری آنجا بود, قطعنظر از گندم و جو… املاکی در بروجرد داشت که مَداخل آن هر سالی تقریباً شش هزار تومان بود و املاکی که در یزد داشت سالی دو هزار تومان مداخل آنها بود و دهاتی که در شیراز داشت سالی چند هزار تومان مداخل آنها بود».
«حاکم اصفهان هر وقت که شرفیابِ خدمت ایشان میشد، در دم در سلام میکرد... او را اِذن (اجازه) جُلوس میداد و تواضعی نمیکرد برای او» («تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورهی معاصر»، سعید نفیسی، ج ۲، چاپ ششم، تهران ۱۳۶۶، ص ۵۳، به نقل از «قِصَصُ العلما»، تألیف محمد تنکابنی).
پس از درگذشت فتحعلی شاه, «لوطیان» پیرو سیدشفتی بر حاکم اصفهان شوریدند و شهر را تاراج کردند و رمضان شاه, سرکردهی آنها, حکومت شهر را به دست گرفت و به نام خود سکه زد.
محمدشاه منوچهرخان معتمدالدّوله را به حکومت اصفهان نشاند و او را برای خواباندن شورش به اصفهان فرستاد.
منوچهرخان در سال ۱۲۵۵ هـ به اصفهان لشکرکشید و لوطیان شفتی را تار و مار کرد و «بیش از یکصد و پنجاه تن را اعدام کرد و تعداد مشابهی را به اردبیل تبعید کرد و شماری را که در قم بست نشسته بودند، به نیرنگ و وعدهی اَمان دادن، از بست خارج کردند و قتلعام کردند» («دین و دولت در ایران»، حامِد اَلگار, ترجمهی ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۹۶، ص ۱۸۲).
محمدشاه در سالهای آخر عمر از بیماری نِقرس, به شدّت, رنج میبرد و سرانجام در پایان چهارده سال و سه ماه سلطنت (به سال قمری), در ماه شوّال ۱۲۶۴ هـ در سن چهلودو سالگی در قصر محمّدیه در تجریش درگذشت و بعد از او پسر هفده سالهاش ناصرالدّین میرزا (تولّد: ماه صفر ۱۲۴۷ هـ) به سلطنت رسید.
(مسجد سیّد، مقبرهی سیدباقر شَفتی در اصفهان)
شفتی در دوّم ربیعالاول ۱۲۶۰ هجری (دوم فروردین ۱۲۲۳ شمسی)، چهار سال پیش از درگذشت محمدشاه قاجار، در هشتادوچند سالگی، در اصفهان درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد.