۱۳دی۱۴۰۰
کتاب سمفونی مقاومت
فریاد خشمگینانه تمامی انسانهای در زنجیر
نغمه رهایی در مسیر خروج از بندهای اسارت و بردگی
کتاب سمفونی مقاومت ترانه سرودهای مجاهدین.
بقلم مجاهد صدیق محمد سیدی کاشانی.
محمد سیدی کاشانی که مجاهدین او را بهنام بابا میشناسند میگوید: بنظر من ارج نهادن بر این کلمات بمعنی حراست از رنج و خون نسلهای پیاپی انقلابیون ایران است.
کتاب صوتی سمفونی مقاومت
سمفونی مقاومت- قسمت اول
مقدمه
از مدتها پیش قصد داشتم درباره جهتگیری و مضمون فعالیتهای نهاد ترانه و سرود سازمان مجاهدین خلق ایران توضیحاتی را در اختیار هموطنان بهویژه نسل جوان قرار دهم؛ اما تا وقتیکه همراه با سایر خواهران و برادران مجاهدم در لیبرتی بودم، وضعیت آن رزمگاه بهشدت محاصره شده و 1سال زندگی سنگری در زیر موشکبارانهای پی درپی، مجالی به دست نمیداد...
آنچه من در نگارش این سطور در نظر داشتهام، دفاع از پیامها و کلمات حقهای است که ترانهها، سرودها و سرودههای این چند دهه حامل آن بوده است؛ دفاع از کلمه مقاومت، کلمه آزادی، یا: صدق، فدا، برابری، تسلیم ناپذیری، ۵۱خرداد، ارتش آزادیبخش، سرنگونی و انقلاب...
اما دلیل دیگر و بسیار مهمتر برای بازشناسی کلمات مقاومت و نورافشانی بر حقانیت آن، نیاز زمانه و بهخصوص نسل جوانی است که برای پایان دادن به کار استبداد دینی قیام کرده است. در نوشته کوتاهی که پیش رودارید، مخاطب من بیشتر همین نسل و از جمله موزیسینهای جوانی است که درد میهن و مردم خود را احساس میکنند و میخواهند برای نجات آنها قدمی بردارند.
فصل اول
سیری در ترانهها و سرودهای مجاهدین
من از زندانهای شاه و پیش از انقلاب ضدسلطنتی و پس از آن، مسئول و دستاندرکار خلق سرودهای مجاهدین در نهاد »ترانه سرود« سازمان بودهام؛ از همان زمان که ضرورت ساختن سرودها و ترانههای انقلابی و انگیزاننده در زندانهای رژیم شاه مطرح شد تا آن زمان که این کار در نهاد »ترانه سرود« سامانی پیدا کرد. برای ارائه یک تصویر عینی از آنچه برای تولید این آثار گذشته، از خاطراتم در زندانهای شاه و دورههای پس از آن کمک میگیرم.
با شرح این خاطرات که تاریخچهای از جریان ساخت ترانهها و سرودها در سازمان مجاهدین است هدفم این نیست که تاریخچه را بیان کنم. چون کتاب جداگانه میخواهد. بلکه تلاش میکنم با شرح مختصری نشان دهم که یک سرود یا یک ترانه- سرود سازمان از پایه و اساس، از موضوع آن که فدا و عزم و جانبازی و عشق به مردم است و از انگیزه و شور و شوقی که برای آفریدن آن لازم است و از احساسی که در آن هست و شکلگیری کلمات و نغمهها را باعث میشود تا ارادهٔ ساخت آن و امکانات آهنگسازی و اجرا و هزینهٔ تنظیم و تولید آن و امکانات پخش و انتشار آن که توسط سازمان فراهم میشود، همه و همه یک کل یکپارچه است و تماماً مرهون سازمان و عزم آن برای مبارزه و مجاهدت.....
در زندانهای شاه
زندانی از لحظهای که دستگیر میشود و وارد سلول میشود، وارد جنگی بیامان با رژیم و دژخیمانش میشود. یک جنگ سیاسی و ایدئولوژیک برای اینکه زیر شکنجه به بازجو بهعنوان نمایندهٔ رژیم اطلاعات ندهد و به همرزمانش و به مردم خیانت نکند. به این منظور لازم است قوای خود را در جهت پایداری بسیج و تجهیز کند.
به هر چه او را بهلحاظ ذهنی در این جنگ بهشدت نابرابر کمک کند، انگیزههایش را صیقل بدهد و فروزان کند، احساس نیاز میکند. اینجاست که سرودها، ترانهها، یا کلمات امیدبخش و بهخصوص در مورد مجاهدین آیات انگیزانندهٔ قرآن به کمکش میآیند و او آنها را با خود زمزمه میکند، سمفونی مقاومت- ترانه سرودهای مجاهدین یا با هر وسیلهٔ ناچیزی که در اختیار دارد و گاهی هم با چنگ و ناخن سرودهها را روی دیوار مینویسد و حک میکند و از آنها برای مقاومت در برابر دشمن نیرو میگیرد.
وقتی هم که زندانیها به بند عمومی میروند و با سایر همرزمانشان زندگی جدیدی را آغاز میکنند، شب شعر به راه میاندازند و گاهی هم بهخاطر همان احساس نیاز به مقاومت در برابر دژخیم و سد بستن در برابر وادادن و تسلیم که دژخیم میخواهد قربانیان خود را به آن وادی بکشاند؛ به فکر ساختن ترانه و سرود جدید میافتند.....
چگونه یک ترانه یا سرود در زندان ساخته میشد؟
در زندانهای سیاسی رسم بود که در بندهای عمومی در سالروز رویدادهای ملی و مبارزاتی، یا برای بزرگداشت شهیدان، مراسم برگزار میشد، مبارزان بهطور هفتگی دورهم جمع میشدند و ترانهها و سرودها و اشعار اجتماعی و سیاسی شاعران ملی و آزادیخواه مثل عارف قزوینی، نیما یوشیج، فرخی یزدی، عشقی، پروین اعتصامی و مانند آنها را میخواندند. در این رشته مراسم، گاهی شعرهایی که خود زندانیان سروده بودند، خوانده میشد؛ البته اکثراً زندانیان نمیدانستند که سراینده آن شعر کیست.
منشأ و نقطهٔ آغاز پیدایش این شعرها هم گاهی جملهای بود که یک زندانی پس از شکنجه یا در آستانهٔ اعدام روی دیوار سلول نوشته بود گاهی لحظهای بود که زندانی خبر شهادت دوست و همرزمی را میشنید؛ یا لحظههای تجدیدعهد بود با شهیدان و آرمان آزادی و رهایی خلق که ابتدا زیر لب تکرار میشد، اندکی بعداز آن زمزمهای جاری میشد و از سلولی به سلول مجاور راه مییافت و همینطور میرفت و میرفت و گاه ذوق جمعی در آن تغییراتی میداد و آن را قویتر و زیباتر میکرد.....
اولین سرود
زمستان سال ۵۰بود. بنیانگذاران سازمان همه دستگیر شده و مجاهد قهرمان احمد رضایی شهید شده بود. در این شرایط شعری که یکی از هواداران مجاهدین در زندان قزل قلعه سروده بود، توسط زندانیان به اوین منتقل شد. این شعر را بچهها در شب شعر خواندند. من آن را بهلحاظ محتوا و شکل برای سرود خیلی مناسب یافتم و تصمیم گرفتم آن را به سرود تبدیل کنم. شعر با این بیت شروع میشد:
زخون ما که شد روان به راه حق، جوانههای انقلاب جان گرفت
شرارهها ز انتقام تودهها، به خرمن وجود دشمنان گرفت
عصرها اغلب بچهها، ورزش میکردند. اول ۲۰دقیقه دور اتاق میدویدند؛ سپس مدتی نرمش میکردند. من و چند تن از بچهها که مجروح بودیم و نمیتوانستیم ورزش کنیم، کنار اتاق، ورزش بچهها را تماشا میکردیم. یک روز موقع ورزش و دویدن بچهها، داشتم این شعر را زمزمه میکردم. در لحظهای ضرب آهنگ پای بچهها با وزن شعر هماهنگ شد و آهنگی در دستگاه اصفهان به ذهنم آمد؛ دستگاه اصفهان، دستگاهی عاطفی است و احساس کردم با محتوای شعر، بهخصوص بیت اول آن همخوانی دارد. سایر بیتها را بر اساس گوشههای دستگاه همایون آهنگین کردم. در برنامهٔ شب شعر همان روز، بند اول این شعر را، برای بچهها خواندم. خیلی خوششان آمد؛ تشویقم کردند و گفتند ادامه بده و دو بند دیگرش را هم بساز؛ که طی روز بعد کار کردم و تمامش کردم و این شد «سرود خون».