۲۰مهر۱۴۰۰
یگانهای زرهی ارتش آزادیبخش ملی ایران در حال مانور
ژنرال ریموند تی. اودیرنو در ۱۶مهر ۱۴۰۰ در کشاکش با سرطان درگذشت. او جانشین سابق فرمانده نیروهای چندملیتی در عراق و طرف آمریکایی در مذاکرات دو روزه با مجاهدین در ۱۹ و ۲۰اردیبهشت ۱۳۸۲ برای گردآوری تسلیحات و تمرکز رزمندگان ارتش آزادیبخش در قرارگاه اشرف بود. به این بهانه میخواهیم نگاهی داشته باشیم به جنگ دوم آمریکا با عراق و پایداری مجاهدین بر اصول خود در سختترین شرایط ممکن و بیرون کشیدن «خیر عظیم» از دل «شر کثیر».
جنگ آمریکا با عراق و پیامدهای آن
در تاریخچهٔ پر فراز و نشیب مجاهدین، سال۲۰۰۳ از ۱۹مارس تا ۱مه (از ۲۷اسفند تا ۲۸اردیبهشت ۱۳۸۲) یک سرفصل تعیینکننده محسوب میشود. طی آن روزها و ماههای نفسگیر مجاهدین در عراق بودند. در این هنگام آمریکا و متحدانش درگیر یک جنگ مهیب با حکومت وقت عراق بودند. در فاز اول این جنگ بغداد، پایتخت عراق به اشغال نیروهای ائتلاف درآمد. در این جنگ آمریکا، بریتانیا، استرالیا و لهستان شرکت مستقیم داشتند، ۳۶کشور دیگر در پیامدهای آن نقش ایفا کردند.
این جنگ، انتخاب مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی ایران نبود. آنان از هیچکدام از طرفهای درگیر حمایت و پیشتیبانی نمیکردند؛ زیرا مقاومت ایران از روز اول با هدف سرنگونی رژیم آخوندی و آزادی مردم ایران، در کشور همسایه ساکن شده بود. استقرار مجاهدین در عراق بهدنبال امضای قرارداد صلح در جنگ هشت ساله با دولت وقت عراق بود. طی مدت استقرار در عراق، مجاهدین موفق شده بودند، ارتش آزادیبخش را از یک ارتش پیاده ـ طی یک سلسله آموزشهای فشرده ـ به یک ارتش زرهی تبدیل کنند. این ارتش قادر شده بود با انجام مانورهای «غرش شیر»، «مهر تابان»، «شیر و خورشید»، «امید ایران»، «فروغ آزادی» و در نهایت «سیمرغ» (مانوری در ابعاد یک لشگر کامل زرهی) به شاخصهای لازم برای سرنگونی نظام ولایت فقیه برسد.
ارتش آزادیبخش همانطور که اشاره شد در این جنگ پیشاپیش بیطرفی خود را اعلام کرده بود؛ اما سیاست مماشات وارد معاملهٔ کثیفی با آخوندها بر سر مجاهدین شده بود. واشنگتن پست در تاریخ ۸آوریل ۲۰۰۳ در مورد این معامله نوشت:
«دو مقام ارشد آمریکایی در ژانویه ۲۰۰۳ پنهانی با مقامهای ایرانی دیدار کردند. آمریکا از جمله خواهان این شد که ایران مرزهایش را ببندد تا مانع فرار مقامهای عراقی بشود و پیشنهاد داد که آمریکا قرارگاههای سازمان مجاهدین خلق را که در عراق مستقر هستند، بمباران کند اما یک تعهد قابل اتکاتر برای حمله به قرارگاهها از طریق مقامهای انگلیسی به تهران منتقل شد».
نتیجهٔ این زد و بند مشخص بود: «بمباران قرارگاههای مجاهدین».
گزینههای موجود و انتخاب مجاهدین
اصالتها و ماهیتها همیشه بر سر بزنگاهها به آزمایش کشیده میشوند. در این شرایط چند اشتباه محاسبه میتوانست موجودیت مجاهدین و آینده سیاسی آنان را با خطر مواجه کند:
۱ـ دچار خامدلی و احساساتشدن و درگیر کردن خود در جنگی که ربطی به آنها نداشت.
مجاهدین با پشتوانهٔ مبارزه با دو دیکتاتوری، خطمشی و سیاستهای مستقل خود را داشتند. این سیاست وابسته به خاک و متأثر از دولت و سیاست خاصی نبود. درگیر نشدن در مناقشات و دغدغههای حکومت میزبان، بارزترین شاخص استقلال عمل آنها از دولت وقت عراق بود.
۲ـ شلیک در نقاط درگیری به سمت نیروهای آمریکایی برای دفاع از خود؛ حتی یک بیانضباطی نظامی از سوی یک رزمندهٔ ارتش آزادی میتوانست آغازگر یک جنگ ناخواسته باشد. این انضباط چنان چشمگیر بود و مجاهدین چنان بر روی هدف اصلی (سرنگونی نظام ولایت فقیه) متمرکز بودند که چنین اجازهیی را به رژیم برای نابودی آنها توسط نیروهای آمریکایی ندادند.
«افتخار تسلیم»!
بهدلیل هوشیاری رهبری مجاهدین، طرح نظام ولایت فقیه برای از بین بردن مجاهدین زیر چرخدندههای این جنگ با شکست مواجه شد. آنها با نیروهای نظامی آمریکا به یک توافق آتشبس رسیدند. ژنرال بروکس، سخنگوی فرماندهی مرکزی آمریکا در ۲اردیبهشت۸۸ طی یک گفتگو با تلویزیون سی.ان.ان به آن اشاره کرد؛ اما بهرغم این توافق پس از هفتهها بحث و مناقشه در بالاترین سطح از مقامات دولت بوش، خلعسلاح مجاهدین در عراق در دستور کار قرار گرفت.
تانکهای آبرامز آمریکایی، خودروهای هاموی همراه با پشتیبانی هلیکوپترهای بلکهاوک یو اچ۶۰ و جنگندههای اف۱۶ اشرف را به محاصره درآوردند تا در آن فضای جنگی و رعبآور مجاهدین را به تسلیم وادار کنند.
ژنرال اودیرنو سرپرست هیأت آمریکایی خطاب به هیأت مجاهدین گفت:
«ارتش ایالات متحده آمریکا این افتخار را به شما میدهد که خود را تسلیم ارتش آمریکا کنید».
این ژنرال فاتح عراق شاید گمان میکرد با نیرویی مواجه است که «افتخار تسلیم»! را بر وضع موجود ترجیح خواهد داد.
خواهر مجاهد مژگان پارسایی، جانشین فرماندهٔ کل ارتش آزادیبخش و سردار شهر اشرف به او پاسخ داد.
«شما میتوانید سر تکتک مجاهدین را ببرید و در یک سینی طلایی تقدیم آخوندهای حاکم بر ایران بکنید، اما حرفی از تسلیم نزنید و مجاهدین هرگز آن را نخواهند پذیرفت».
انتخاب بین سلاح و صاحب سلاح
در پایان دو روز مذاکره اودیرنو دریافت که با زبان آتش و تهدید نمیتواند و نباید با مجاهدین سخن گفت؛ اهل تسلیم و کوتاهآمدن از خط قرمز خود (سرنگونی فاشیسم دینی) نیستند. با مرگ نمیتوان آنها را ترساند؛ زیرا از نخستین روز پای نهادن به مبارزه، انتخاب آنها گذشتن از تنها دارایی خود یعنی جان بوده است.
او در پایان مذاکره و توافق با مجاهدین به خبرگزاری فرانسه گفت:
«این یک تسلیم نیست؛ یک توافق برای سرجمع کردن تسلیحات و گردآوری رزمندگان است... برای من روشن است که آنها شیفتهٔ مبارزهشان هستند و به یک ایران دمکراتیک ایمان دارند. چه بسا که من وقتی روند مذاکرات را شروع کردم این را خوب درک نکرده بودم».
رهبری مجاهدین، در انتخاب دشوار بین سلاح و صاحب سلاح، دومی را برگزید. گذر زمان نشان داد که این انتخاب درستترین بوده است.
این انتخاب هوشمندانه توانست مجاهدین را بدون سلاح و سپر به نقطهٔ امید و اتکای مردم ایران تبدیل کند و اشرف را به بام جهان ببرد.
بیگمان پیروزیهای پیدرپی مقاومت ایران و مختصات کنونی جنبش سرنگونی را مدیون این انتخاب هستیم.