۲۴مهر۱۴۰۰
رفتار جنایتکارانه و زنستیزانه نیروی سرکوبگر انتظامی با زنان
در شبکهٔ اجتماعی ویدئویی دست به دست میشود که در آن گشت نیروی انتظامی، در محلی بهدور از جمعیت، با دختری جوان گلاویز میشود و او را بهزور و با ضربوشتم، سوار ماشین ون پلیس میکند و در را به رویش میبندد. لباسشخصی مأموران و شیشههای دودی ماشین آن را مشکوکتر جلوه میدهد. این گشت سرکوبگر که «گشت ارشاد» یا «گشت امنیت اخلاقی»! نام دارد، بسیار مورد تنفر مردم و بهخصوص زنان و دختران است.
اولین بار نیست که اوباش مسلح حکومتی بهطرزی موهن به ساحت زنان و دختران ایرانی تعرض میکنند. تفاوت در این است که در این مورد خاص دوربین توانسته صحنه را شکار کند و در فضای مجازی منتشر نماید.
این یک آدمربایی آشکار و در روز روشن است. شگفتی در اینجاست که گشتی که نام خودش را «امنیت اخلاقی»! گذاشته و به بیرون بودن یک تارمو گیر میدهد، با دست باز به برخورد فیزیکی با نوامیس مردم متوسل میشود. وقتی به این پارادوکس میرسد، شرع دروغین و ریاکارانهٔ آخوندی چشمش را میبندد و به مأمور فاسد انتظامی اجازهٔ هر گونه هتک حرمت میدهد. بنابراین «عفاف» و «اخلاق» بهانه است. موضوع چیز دیگری است که باید آن را در طینت و ایدئولوژی این رژیم جستوجو کرد: ایدئولوژی جنسیت و دوگونه بینی انسان. تقسیمبندی انسانها به زن و مرد.
این ایدئولوژی زنستیزانه از اولین روز تصرف قدرت، بهدنبال حاکم کردن یک آپارتاید جنسی در ایران بوده است. این آپارتاید به شیوههای مختلف در قوانین قرونوسطایی نهادینه و به جامعه تحمیل شده است. تحمیل حجاب اجباری، اعمال کنترل شدید بر نوع و رنگ لباس در زمرهٔ اینگونه تحمیلهاست. در این رابطه روشهای مختلفی برای شکستن شخصیت زنان و وادار کردن آنان به تمکین وجود دارد؛ مانند رایج کردن چند همسری و ازدواج موقت که بهراستی موهنترین رفتار با زنان در اذهان فاسد و منجمد آخوندی است.
در ایدئولوژی و قوانین زنستیزانهٔ آخوندی زنان حق طلاق ندارند. در صورتی که از طرف همسرانشان طلاق داده شوند حق سرپرستی کودک از آنان سلب میشود. برای خارج شدن از خانه یا رفتن به مسافرت باید از مردان اجازه بگیرند.
قوانین تبعیضآمیز این رژیم اجازه نمیدهد زنان رهبر، رئیس جمهور یا قاضی شوند. سهم آنان از ارث نصف مردان است. هنگام شهادت دادن در دادگاه نیز اعتبار شهادت آنها نصف مردان محسوب میشود. به همین منوال حقوق مدنی آنها نصف حقوقی است که برای مردان بهرسمیت شناخته شده. قوانین طوری تنظیم شدهاند که به زن اجازهٔ دفاع مشروع از خود در برابر تجاوز نمیدهد. در مواردی که آنان از خود دفاع کرده و متجاوز را به کیفر رساندهاند، با حکم اعدام روبهرو شدهاند. نمونهٔ بارز این بیعدالتی ریحانه جباری است که به همین جرم بهدار آویخته شد.
گشتهای رنگارنگ سرکوب، برای این بهوجود آمدهاند تا قوانین سرکوبگرانهٔ جنسیتی را بر زنان اعمال کنند. هدف نهایی از این قوانین و رفتارهای موهن و بگیر و ببندها وحشیانه، خانهنشین کردن و سرکوفت زدن بر بالندهترین قشر ضدارتجاعی جامعهٔ ایران یعنی زنان و دختران است. بنیادگرایی حاکم بر میهنمان بهخوبی میداند که زنان و دختران ایرانی از چه پتانسیلی برخوردار هستند؛ آزاد شدن انفجاری این پتانسیل را در خیابانهای ایران، در کسوت چند قیام سراسری به چشم دیده است. میداند زنان و دختران ایرانی، انگیزه، استعداد و دینامیسم آن را دارند که جامعه را به اعتراض و قیام برانگیزانند و رهبری آن را به دست گیرند. این انگیزه و دینامیسم برگرفته از مقاومتی است که بیش از یک قرن و نیم پیشینه دارد. در سه جنبش بزرگ قرن بیستم یعنی انقلاب مشروطیت، نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب ضدسلطنتی شرکت فعال داشته و در کسوت یک مقاومت سازمانیافته میرود که نظام زنستیز ولایت فقیه را سرنگون سازد.
این حکومت میداند اگر یک روز قوانین زنستیزانه، تبعیض، اسیدپاشی، شلاق و شکنجه و اهانت نسبت به زنان و دختران ایرانی کنار بگذارد، از درون شکاف برمیدارد و باید به رویارویی با طوفانهای بنیانکن تن دهد؛ بههمین دلیل حتی به یک تار مو بیرون افتاده از روسری گیر میدهد و برای آن هزینه میکند.
راستی این چه حکومتی است که هیمنه و موجودیتش به یک تار مو بند است؟!