۱۲مهر۱۴۰۰
گرامی باد روز جهانی معلم
علت، هدف و سابقه نامگذاری
۲۷ سال پیش روز ۵اکتبر ۱۹۹۴ ـ ۱۳مهر ـ روز جهانی معلم نامگذاری شد. در این روز «سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد(یونسکو)» در چهل و چهارمین اجلاس وزرای آموزش و پرورش ۱۳۵کشور عضو که از ۳تا ۸اکتبر در شهر ژنو برگزار شد، توسط مدیر کل آن زمان فدریکو مایور پیشنهاد کرد که یک روز بهنام معلم اعلام شود.
علت این گرامیداشت و نامگذاری این بود که مسؤلان هر کشور به مشکلات و معضلات آموزشی و نظرات و نکات معلمان کشور گوش فرا دهند.
هدف این بود که با استفاده از راه کارهای متخصصان آموزشی ـ که معلمان باید عناصر اصلی آن باشند ـ برای رفع کمبودها تلاش شود تا سیستمهای آموزشی کشورها تعالی یابند.
جایگاه و قدر معلم
«دانش، قدرت است». فرانسیس بیکن
«جنگها نخست در ذهن بشر شکل میگیرند؛ پس دفاع از صلح نیز باید از ذهن بشر شروع شود.» ـ از اعلامیهٔ تأسیس یونسکو، ۱۹۴۵
«دانش» و «ذهن بشر» از پس عبور از خوشایندیها و دنیای ناگزیر و ژلهیی کودکانهاش، توسط معلمان آغاز به قوام یافتن میکند. کلیه روانشناسان بر تأثیر مستقیم «فرهنگ» بر چگونگی مناسبات شخصی و خانوادگی و اجتماعی تأکید دارند. تمام دستاوردهای علمی، فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و انسانی در اختیار معلمان است تا با آنها بتوانند «ذهن بشر» و جامعه را به جانب خردگرایی، تمدن و پیشرفت سوق دهند.
کار معلم از محتواییترین، غنیترین، شریفترین، شوقآمیزترین و جهانشمولترین اشتغالهای بشری است.
کار معلم، پرورش ذهن و فرهنگسازی است. فرهنگی که از پس تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش در جامعةی آزاد و دموکراتیک رشد مییابد و بدل به مناسباتی شایسته شأن و مرتبت انسانی میگردد.
کار معلم در رفت و آمدهای مداوم با لطافتهای ظریف اندیشهها است. از این رو بنیاد شکلگیری یک جامعه با کار معلم آغاز میشود و استمرار و قوام مییابد.
کار معلم با آزادی و اختیار و آگاهی عجین میباشد. جوهر و ذات اشتعال او با ضرورت اجتنابناپذیر این ارزشها تنیده شده است.
کار معلم تضمین معنا بخشیدن به زندگی برای رقم زدن انتخابهای بهتر و برتر جهت ساختن کشور و جهانی متعالیتر است.
روز جهانی معلم در ایران و جهان
میزان توجه، اعتنا و چگونگی گرامیداشت این روز در هر کشوری، نشان از سطح فرهنگ و جایگاه علم و دانش از منظر دولتها و کشورها میدهد. واقعیت این است که دانشآموختهگان، معلمان و استادان، سرمایهسازان و گشایندگان مسیر پیشرفت هر ملت و کشوری هستند. این توجه بهطور مستقیم به فرهنگسازی راه میبرد و حاصل آن اعتلای سطح زندگی شهروندان یک جامعه است.
«در چنین روزی نقریباً در تمام جهان ـ البته به جز ایران ـ معلمین همایشهای متعددی برگزار میکنند. آنها خواستهها و مشکلات خود را برای پیگیری دولتها اعلام میکنند؛ اما سالهاست که در کشور ایران، نامی از این روز نیست و فقط روز ملی معلم است که گرامی داشته میشود، آن هم بیشتر اولیای محترم در این فکرند که چگونه دل معلم مورد نظر را به دست آورند...». (سایت الف، ۱۶مهر ۹۲، یادداشت یک معلم)
همان طور که در نمونه بالا گفته شد، در جوامع دموکراتیک معلم از حق مسلم آزادی، اختیار و انتخاب برخوردار است. از این رو دانش و توانمندی و تخصص او در یک روند دمکراتیک، از دولت و مردم خویش بازتاب شایسته و شوقآمیز میگیرد. انرژی و ذهن معلم بدل به عشق برای ترویج علم و فرهنگ و اعتلای جامعهاش میگردد.
واقعیت بسا بسیار تأسفبار در ایران ۴۰سال گذشته این بوده است که آموزش و علم ـ و البته همهچیز ـ به سیاست حاکمیت آغشته گشته است. آن هم حاکمیتی با رویکردی قرون وسطایی! آن هم حاکمیتی که هرگز برای هیچ شهروندی آزادی، اختیار و انتخاب واقعی و مستقل را بهرسمیت نمیشناسد. معلم هم که شهروندی از این جامعه دیکتاتورزده است، از تعریف مسؤلیتش در کادر تخصص و علم و دانش ساقط میشود.
مهاتما گاندی میگوید: «یک دولت نالایق جایی جز زندان برای افراد لایق کشورش ندارد»! این تعبیر دقیقاً با واقعیت ایران تحت حاکمیت ولایت فقیه، مصداق و انطباق و عینیت دارد. شایستهگان و لایقها و مغزهای ایران یا بالای «دار»ها و سالنهای قتلعام هستند، یا در زندانهایند، یا آواره و هجرت کردهاند و یا سرکوب شده و منزوی و بیچیز و گرفتار غم آب و ناناند. در دولت و جامعهٔ با چنین مختصات و موقعیتی، چه جای معلم و جایگاه و قدر و شأن او؟ اگر هم تلاش و تکاپو و خردکی انگیزه و تحرک مانده است، همه و همه ناشی از غیرت و همت و ایثار و نثار معلمان شریف برای خدمت به کودکان، نوجوانان و جوانان و مردم و جامعهشان است.
کیفیت زندگی و حرمت غارت شده
«در اجلاس ۴۴یونسکو که برای گرامیداشت معلم صورت گرفت، این نظر تقویت شد که برای بالا بردن کیفیت آموزش، باید کیفیت کار و زندگی معلمان ارتقا یابد و معلم از جایگاه اجتماعی مناسبی در جامعه بر خوردار شود. توصیه یونسکو به کشورهای عضو، ایجاد شرایط مناسب کار و زندگی برای معلمان و تقویت امید و اعتماد در میان آنها است». (خبر آنلاین، ۱۳مهر ۹۰و ۹۴)
وقتی حاکمیت و دستگاه آموزشی آن قصد تسخیر مدارس و کودتا در دانشگاهها و تبدیل آنها به پایگاهی برای اعمال حاکمیت فکری و سیاسیاش را دارد، آیا میتوان توقع گرامیداشت جایگاه و قدر معلم را داشت؟ آیا میتوان انتظار «ارتقای کیفیت کار و زندگی معلمان و جایگاه اجتماعی مناسب آنها در جامعه» داشت؟ از منظر این حاکمیت، معلم و استاد کسی باید باشد که دستآموز و مأمور و سرسپرده و دلداده ولایت فقیه و مجری حاکمیت وی در مدارس و دانشگاه باشد. در غیراین صورت یا باید زندان باشد ـ که به وفور هستند ـ و یا باید زیر مهمیز و سانسور و دروغ ـ که همگی خلاف اصل نخست آموزش است ـ قرار گیرد و یا از عطای تخصص و علم و یک عمر رنج آموختن درگذرد، بیکار شود، آواره شود، فقیر شود، اعتصاب کند و دنبال تأمین آب و نان باشد!
این است جایگاه معلم و روز جهانی گرامیداشت وی در نظام جمهوری آخوندی ولایت فقیه!
امان از حاکم بیعار!
آیا میتوان رنج معلمانی را تصور کرد که هر سال بر تعداد ترکتحصیل دانشآموزانشان افزوده میشود؟ ترکتحصیل ناگزیر هر دانشآموز بهدلیل فقر و نداری، گذشته از آسیبهای روانی و ضدانگیزهیی بر خود دانشآموز، یعنی بر باد رفتن سالها رنج و تلاش و آموزش معلمان وی. اگر میشد این همه را در کل ایران ـ که هر سال هم بیشتر و بیشتر میشود ـ با عدد و رقم محاسبه نمود، بیشک سر به فلک خواهد زد. اما کو حاکمیت مردمدار و با غیرت؟ امان از شهر بیدادار ـ امان از حاکم بیعار!
فروپاشی ساختار آموزشی و رنج معلمان
آیا میتوان رنج معلمان علوم اجتماعی و تاریخ و ادبیات را تصور کرد که حاکمیت بنا بر ایدئولوژی و سیاست ارتجاعیاش، محتوای بخشی از این کتابها را قلب و وارونه کرده است؟ آیا انگیزهیی برای ارائهٔ علم و تخصص و توانایی معلم باقی میماند؟ از سویی وقتی همین محتواهای قلب شده و اعمال فرهنگ مبتذل آخوندی در کتابهای درسی، پس از چندی سوژه تمسخر و ریشخند و طنزسازی دانشآموزان میشود، آیا ساختاری برای علم و فرهنگ و اثربخشی انگیزاننده و شوقآمیز آن باقی میماند؟ در اینجا نیز اگر دانهیی میشکفد و موفقیتی حاصل میگردد ـ بهخصوص دختران دانشآموز و دانشجو ـ ناشی از همت و کوشش و تکاپوی دانشآموزان و دانشجویان است که هیچ ربطی به حاکمیت ندارند و از قضا در مقابله با سیاست مبتذل دولت و آموزش و پرورش آخوندی، خود را از این فیلترها عبور میدهند.
آیا میتوان رنج معلمان را تصور نمود که بهجای حضور در کنار دانشآموزان و ترویج فضای امیدبخش و اشتیاق تدریس، باید مدام زیر تیغ تهدید و دستگیری باشد؟ باید مدام از این زندان به آن زندان برده شود؟ باید برود تظاهرات و اعتراض و اعتصاب که حقوق معوق مانده و غارت شده و به یغما رفتهاش را طلب کند؟
اگر این رنجهایی که نظام ولایت فقیه بر معلمان ایران ـ بهخصوص بانوان معلم ـ روا داشته، بهمعنی فروپاشی ساختار آموزشی یک کشور نیست، پس چیست؟