۲۱شهریور۱۴۰۰
تظاهرات ایرانیان آزاده برای جنبش دادخواهی قتل عام شدگان ۶۷ در سوئد
به یک واقعیت عبرتناک باید چشم گشود. نسلهای امروزین ایران یا از دیکتاتوری شاه تصوری ندارند یا دادههای ذهنی آنها از قالبهایی پیروی میکند که آموزههای تحریفشدهٔ رسمی به جامعهٔ دانشآموزی دیکته کرده است. خمینی برای آن که حاکمیتش را بر نهادهای برجا مانده از استبداد سلطنتی استوار کند و یک استبداد نوظهور و بسا دهشتناکتر را بر آنها بنا سازد، هیچگاه اساس سلطنت را به چالش نکشید. اختلاف او با شاه نه بر سر حقوق مردم یا آزادیهای دمکراتیک، بلکه برای هژمونی و ولایت خودش بود. از این رو هرگز جنایتهای انجام شده در آن دیکتاتوری را افشا نکرد. زندانهای را دستنخورده تحویل گرفت و بر تعداد و ابعاد آنها افزود. او بهخوبی میدانست اگر تمام اسناد به جا مانده از ساواک، صحنههای بازجویی، شیوههای اعترافگیری و نیز تعداد شکنجهشدگان و جانباختگان گروههای و سازمانهای پیشتاز و شاهنشاها سپاسگفتن همکاسههای خودش را افشا کند، دیگر نخواهد توانست همان شیوهها را در حکومت خود بهکار گیرد. همچنین قراردادهای خیانتبار و وطنفروشانه هیچگاه به اطلاع عموم نرسید و در پروندههای قطور به اسناد طبقهبندی شده به فراموشی سپرده شد.
این عبرت تاریخی اکنون در پیش روی ماست. نباید بگذاریم جنایتهای انجام شده در همین حکومت سرنوشتی مانند سرنوشت پروندههای پیشین پیدا کند. باید از همین امروز محاکمهٔ مرگفرمایان، شکنجهگران، پادوهای مرگ و تجاوزکنندگان به حقوق مردم ایران را برگ به برگ و سند به سند افشا کرد و در معرض داوری عموم قرار داد. فراتر از آن چنین اسنادی را باید به مهمات نبرد سرنگونی تبدیل ساخت.
نام هر شهید، زندگینامهٔ او، جنایت انجام شده، آسیبهای روانی شهادت او در بین خانواده و نزدیکانش برگهای این پرونده همیشه باز را تشکیل خواهد داد. طی بیش از ۴دهه حاکمیت عمامهداران بر میهن ما هیچ شهر و دهکوره و کاشانهیی نبوده که از ستم آنان در امان بوده باشد. چنگالهای مرگآفرین این رژیم از هر خانواده جوانان یا جوانانی را ربوده و طعمهٔ خود ساخته است. ۱۲۰هزار جانباختهٔ آزادی و بهطور خاص ۳۰هزار زندانی سیاسی سربدار، سوژهٔ این دادخواهی هستند. به این لیست باید شهیدان قیامهای دی۹۶ و آبان۹۸ و نیز قیام سراوان و خوزستان را افزود. هر یک از اعدامشدگان و زندانیان جانباخته در زیر شکنجه نیز در این لیست محسوب میشوند. آنچه گفته شد تمام سیاهه جنایت خمینی، خامنهای و مرگنوشان آنها نیست. قربانیان یک جنگ ۸سالهٔ ضدمیهنی و ماجراجوییهای تروریستی در دیگر کشورها سوژهٔ این دادخواهی هستند. استفاده از کرونا بهعنوان راهبند برای قیام با سپر کردن جانهای بیگناه مردم ایران در عداد جنایت علیه بشریت است و باید درصدد دادخواهی از آن برآمد.
بهراستی آثار جنایت این حاکمیت اهریمنی هیچ جای آبادی را در میهن ما باقی نگذاشته است.
مقاومت ایران با روشن کردن چراغ جنبش دادخواهی قتلعامشدگان۶۷ از همان فردای قتلعام به این عرصه پا گذاشته و تاکنون دستآوردهای مشخصی را در این زمینه محقق کرده است. دستآوردهایی که میتوان آنها را در ۳ محور خلاصه کرد:
۱ـ تبدیل دادخواهی خون قتلعامشدگان تابستان ۶۷ به یک جنبش زنده، جوشان و فراگیر اجتماعی
۳ـ پیوند زدن این جنبش با کارزار سرنگونی
۳ـ بهبارنشاندن جنبش دادخواهی در عرصهٔ بینالمللی و ناکام گذاشتن تلاشهای رژیم برای کتمان و نادیدهانگاری این جنایت و انهدام گورهای دستهجمعی شهیدان.
در اثر این پیگیریها و جانفشانیهای بود که بعد از ۳۲سال کارشناسان رسمی ملل متحد، قتلعام زندانیان سیاسی در سال۶۷ را جنایت علیه بشریت شناخته و خواهان یک تحقیق عمیق و مستقل شدند.
در دومین سالگرد سرکوب خونین قیام آبان۹۸، ابتکار سه سازمان «عدالت برای ایران»، «حقوق بشر در ایران» و «با هم علیه اعدام»، گامی دیگر در راستای دادخواهی است. نباید گذاشت مرگفرمایان و مرگآفرینان از مصونیت برخوردار باشند و جنایتهای آنان به فراموشی سپرده شود. سکوت در برابر هر جنایت باعث جریتر شدن جلادان و تسری آن میشود.
خامنهای، رئیسی، روحانی، شمخانی، رحمانی فضلی، علوی وزیر اطلاعات روحانی و همچنین فرماندارها، فرماندهان سپاه پاسداران، فرماندهان نیروهای انتظامی و شبهنظامی و دادستانها از دیگر افرادی هستند که نام آنها در سیاهه متهمان جنایت علیه بشریت در کشتار آبان۹۸ است.
دادخواهی و توسعهٔ آن را نه در فردای سرنگونی، بلکه باید از همین امروز آغاز کرد. برافراشتن این درفش، در برابر ضحاک عمامهدار بخشی از کارزار سرنگونی است و به آن راه خواهد برد.
هر ایرانی ستمدیده میتواند عضو این جنبش دادخواهی باشد. اینگونه است که میهن ما خود را آزاد میکند و زمینههای استبداد و جنایت علیه بشریت را میخشکاند.