۳۱مرداد۱۴۰۰
آرامستان مشهد
اینجا از در و دیوار مرگ میبارد؛ مثل آتشفشانی که فوران کرده و هر گدازهاش نصیب کسی میشود. حوالی صبح که خورشید هنوز درستوحسابی نمیتابد، جنازهها پشت سر هم قطار شدهاند. چادرهای سیاه و چشمهای خونآلود همه، عزیزانشان را بدرقه میکنند. هر کدام گوشهیی نشستهاند و به مرگ مینگرند. نگریستن به مرگ شاید قبلاً واهمه داشت، اما حالا همه شهر عزادارند. صدای زنی که ضجه میزند آنطرفتر پیداست، خاک بر سر و صورتش میریزد و قصه سوزناک رفتن یارش را روایت میکند.
روزنامه حکومتی شرق بهتاریخ ۳۱مرداد در گزارشی از آرامستان مشهد با عنوان (روایتی از این روزهای آرامستان مشهد اینجا از در و دیوار مرگ میبارد) نوشته است: مرگ دیگر برای پیرمردها نیست، جوانان ناکام انگشتشمار نیستند. اشکها هم فقط برای جوانان نیست و طاقت دنیادیدهها هم از این مرگومیر به سر آمده است. پیشانی اینجایی که ایستادهایم، قرار بود مأمنی باشد برای همه آنهایی که روزگاری یارشان را بدرقه کردهاند، اما حالا اینجا پژواک مرگ گلو را میفشارد و غسالها ساعت به ساعت نشده بیرون میزنند. هیچکدامشان توان صحبت ندارند. بهشت رضوان مشهد حالا برزخی است برای داغداران کرونازده که باید قصه جدایی با یار و عزیزشان را کیلومترها دورتر از مشهد، دقیقاً اینجایی که ما ایستادهایم، روایت کنند. غسالها میشویند و ساکنان بهشت رضوان مشهد نظارهگر مرگ هستند؛ مرگ پشت مرگ.
چه بیشمار کسانی که همین چند هفته قبل برای بدرقه عزیزی همینجا بودهاند و حالا دیگرانی آنها را بدرقه میکنند. نزدیک دیوار غسالخانه که میشوم، سر و صدا امان میبرد. زن و مرد به سر و صورت میزنند و جنازهای که بیرون میآید، جنازهای دیگر را داخل میکنند. مردی میانسال را پیدا میکنم، نزدیکش که میشوم خودش تا نگفتهام لب باز میکند و میگوید این شبها درست نمیخوابم. سالهاست اینجا کار میکنم، اما این روزها زندگی روی دیگری دارد. چه جوانهایی که همین چند روز خاک نشدند. میگوید در این سالها که اینجا بوده، هیچگاه این حجم از جنازه روی دست غسالخانه نیفتاده بوده است. حجم کار آنقدر زیاد است که با اینکه قرار بود همه جنازههای کرونایی را اینجا تغسیل کنیم، اما حالا عدهیی هم در بهشت رضا (ع) غسل داده میشوند. اینجا اصلاً جانی برایمان نمانده. عددش از دستم دررفته، اما هیچگاه در طول زندگیام با این حجم از درد و اندوه مواجه نبودهام.
صف مرگ
عدهیی آنطرفتر در تدارک هستند تا مدارک متوفی خود را کامل کنند. برای اینکه کارشان زودتر راه بیفتد، صف بستهاند. فکرش را میکردید؟ روزی برای مردن هم قرار باشد عزیزانمان در صف بایستند تا زودتر عزیزی را روانه خاک کنند. برخی میگویند چندین روز منتظرند تا شرایط برای دفن عزیزشان فراهم شود. یکی میگوید چند روز است جنازه را تحویل نمیدهند و میگویند نمیتوانیم به این حجم از جنازه رسیدگی کنیم. حالا امروز نوبت ما شده است. قصه غریبی شده است حالا مردن. الآن باید خیلی خوشاقبال باشی که زودتر از دیگران دفن شوی والا جنازهات میماند تا نوبتت شود.
قصه زندگی ما الآن مرگ است
آنطرفتر را برای نماز میت آماده کردهاند، مردی روحانی نماز میخواند و عدهیی هم پشت سرش اقتدا میکنند. تمام که میشود از حجم اندوهشان میشود فهمید که دل و دماغی برای هیچکس باقی نمانده است. نزدیک روحانی میشوم و از او میپرسم روزی چند نوبت نماز میت میخوانید؟ میگوید حسابوکتابش از دستم دررفته آنقدر که دیگر رمقی برای من هم باقی نمانده است. میگوید شاید صد نماز میت هم خوانده باشم.
بین همه شلوغیها سراغ کسی میروم که دارد روی خاک با تهکبریتی که از آخرین نخ سیگارش باقی مانده است، نقش میکشد. خودم را آماده میکنم که شاید جوابم را ندهد. صدایش میزنم، آقا اجازه هست؟ توانی ندارد اما میگوید بفرما. میگویم شما هم اینجا برای دفن عزیزی آمدهاید؟ تا میخواهد شروع کند، اشک از گوشه چشمش سرازیر میشود، میگوید این سومین عزیزی است که در این دو هفته از دست دادهام، پدرم اولی بود، برادرم دومی و سومی هم برادر زادهام. قصه زندگی ما الآن مرگ است. میفهمی؟ اصلاً کسی درک میکند که این حجم از مرگ چقدر ما را زمینگیر کرده است؟ دارم فکر میکنم کی سر و کار من به اینجا میافتد؟ همینطور آهسته میگوید تو را به خدا شما به گوش همه برسانید که مردن بیخ گوش همه ماست؛ همه مایی که امروز نفس میکشیم. میگوید واکسن بزنیم و رعایت کنیم، خانواده ما رعایت نکردند. ما داغداریم. شما نمیدانید ما چه کشیدیم، هیچکس نمیداند، این روزها ما عزا پشت عزا داشتهایم.
اینجا از در و دیوار مرگ میبارد
آفتاب به نیمه روز رسیده و بیامان خورشید میتابد. خودم را به بهشت رضا (ع) میرسانم. بهشتی که حالا شلوغتر از قبل شده و رنگ عزا بیش از پیش اینجا نمایان است. نزدیک قطعه متوفیان کرونایی که میشوم، شلوغی بیش از حد است. از هر گوشهیی صدای شیون و نالهای بلند است. یکی قرآن میخواند و دیگری بر سر و صورت میزند. کنار هر قبری جمعیتی ایستاده و همه گریان و پریشان. نظارهگر تابوتی میشوم که از سردخانه برای رسیدن به خاک رهسپار شده است. قرار است درون یک گاری از بین جمعیتی سیاهپوش عبور کند. همینطور که جنازه عبور میکند، اشکها سرازیر میشود. اینجا فرقی ندارد که دیگر عزیز تو باشد یا عزیز دیگری. هرکس اینجا باشد، نالان است، گریه میکند و آه میکشد. همینطور که گاری رد میشود، یکی غش میکند. روی صورتش آب میریزند بلکه گردوغبار این برزخ را دور کند. همه نگاه میکنند که ببینند این جنازه متعلق به کیست؟ نامش را جستوجو میکنند. همینطور که نگاهم به این جنازه است، جنازه دیگری را از مسیری دیگر میبرند. بوی کافور فضای اینجا را عوض کرده است. سعی میکنم خودم را نزدیک سالن تطهیر کنم، دل و جرأت میخواهد اینجا بایستی. ۱۵ نفری میشوند که در اتاقهای مختلف مشغولاند، جنازهها را پلاستیکپیچشده به داخل میفرستند. نام و نشانیشان را روی آنها حک کردهاند که اشتباهی نشود. یکی اسم میت را میخواند و دیگری هم بلند صدایش میزند. خانوادههایشان لرزان خودشان را میرسانند. میگویند این عزیز ماست. مادرم کجاست؟ پدرم کجاست؟ فرزندم کجاست؟ آه از این همه رنج.
جنگزده مثل روزهای جنگ
آمبولانسها صف بستهاند و جنازه پشت جنازه را خالی میکنند. آنقدر حجم جنازه زیاد است که ونهای تاکسی مشهدی هم دست به کار شدهاند. دیگر آمبولانسها جوابگو نیستند. دیگر تابوتی نیست که جنازهای در آن نباشد. صدای شیون از هر گوشه اینجا به گوش میرسد؛ گویی مرگ بیش از همه این روزها جان میگیرد. همراهشدن با کسانی که جنازههایشان را تحویل میگیرند، غمبار است. مادری که داغدار فرزندش شده یا فرزندی که داغدار مادرش است. همه اینجا اشک میریزند. زیر تابوت را گرفتهاند و اشهد رفتن عزیزشان را میخوانند. پدرش قدش خمیده و نزدیکانشان همه بیتاباند. نزدیک جمعیتی میشوم و یکی از بستگانش را شناسایی میکنم. میخواهم برایم گوشهیی از رفتن عزیزشان را روایت کند. میگوید چند روزی در خانه مانده بود به هوای اینکه این بیماری را رد میکند. ناگهان اوضاع برایش سخت میشود و به همین دلیل راهی بیمارستان میشود. آنجا پزشکان میگویند بیش از ۸۰درصد ریهاش درگیر شده و باید خداخدا کنیم که زنده بماند. میگوید خانوادهاش وسع مالی چندانی نداشتند. به هر کسی که میشد رو زدند تا پولی جمع کنند و داروهایی که در بازار خداتومان قیمت دارد، تهیه کنند. میگفت من هم همراهیشان کردم. بازار دارو خیلی وحشتناک است، صفهای طولانی و داروهایی که پیدا نمیشوند. تا میخواستیم دست بجنبانیم و نجاتش دهیم، نفس آخرش را کشیده بود. عمرش به دنیا نبود. خیلی سخت است، پدرش هنوز شرمگین است که زنده مانده و داغ فرزندش را دیده است.
نیروهای غسالخانه بریدهاند، هر کسی که دستش میرسد گوشهیی از کار را میگیرد. دیگر کسی توان ندارد. نایی نمانده است. میگویند آمار کشتههای کرونایی مشهد روزانه بالای صد نفر است؛ این آماری است که مسئولان میگویند. میگویند حساب سرانگشتی ما حداقل دو، سه برابر است. هنگام خروج از آرامستان جمعیت بیشتر از قبل است. انگار این مرگ پایانی ندارد، این درد راهی ندارد.
روزانه ۷۵۰بیمار مبتلا به کرونا در بیمارستانهای خراسان رضوی بستری میشوند
دبیر کارگروه مراقبت و درمان دانشگاه علوم پزشکی مشهد با تأکید بر اینکه روند مبتلایان به کرونا در مشهد و خراسان رضوی همچنان افزایشی و پیشرونده است، میگوید: در روزهای اخیر روزانه بیش از ۷۵۰بیمار جدید مبتلا به کرونا به تعداد بیماران بستری در بیمارستانهای خراسان رضوی افزوده میشود. علیاصغر انجیدنی در گفتگو با ایسنا با اشاره به آخرین آمار بستری بیماران کرونایی در بیمارستانهای استان اظهار کرد: روند بستریهای مبتلایان به کرونا در مشهد و خراسان رضوی همچنان افزایشی و پیشرونده است. در روزهای اخیر روزانه بیش از ۷۵۰بیمار جدید مبتلا به کرونا به تعداد بیماران بستری در بیمارستانهایهای خراسان رضوی افزوده میشود. ۶۰۰نفر از این تعداد متعلق به بیمارستانهای تحت پوشش دانشگاه علومپزشکی مشهد است. او ادامه داد: در حال حاضر بیش از سههزار و ۳۶۰بیمار مبتلا به کرونا در بیمارستانهای خراسان رضوی بستری هستند. همچنین تعداد بستریها در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستانهای استان به ۵۴۴نفر رسیده است. اعضای نظام پزشکی مشهد نیز در دیدار با استاندار تأکید کردند تعطیلی حرم مطهر رضوی ضروری است و باید سهمیه واکسن و داروی مشهد سه برابر شود.
وضعیت «بهشدت بحرانی» کرونا در مشهد
اکنون بیش از ۳۰۰۰بیمار کرونایی در بیمارستانهای استان بستری هستند و تعداد بستری شدههای دانشگاه علوم پزشکی مشهد هم مرز ۲۰۰۰نفر را رد کرده است و تقریباً بیش از ۹۰درصد از تختهای بخش مراقبتهای ویژه در مشهد اشغال است.
رئیس سازمان نظام پزشکی مشهدبا بیان اینکه تنها راه مؤثر مقابله با این بیماری اکنون واکسیناسیون است، ادامه داد: مهمترین اقدامی که باید انجام میشد و همه دنیا هم بر اساس همین روش توانستند این بیماری را کنترل کنند، انجام واکسیناسیون فوری و همگانی بوده است. همان طور که شاهد هستیم در بسیاری از کشورها با انجام واکسیناسیون فوری و بهنگام تمام مردم توانستند ماسکها را بردارند و به شرایط عادی زندگی خود برگردند.
انجام واکسیناسیون همگانی مهمترین اقدام مؤثر در پیشگیری و کنترل کروناست؛ تا از این طریق بتوانیم چرخه بیماری را قطع کنیم، اما متأسفانه در این زمینه شرایطی پذیرفتنی نداریم. دولت وظیفه دارد هر چه زودتر واکسن مورد نیاز را به هر طریقی برای واکسیناسیون همه مردم فراهم کند (سایت حکومتی شهر آرا نیوز ۳۱مرداد).
علوم پزشکی تبریز: آذربایجان شرقی در سیر صعودی موج پنجم کرونا قرار گرفته است
دانشگاه علوم پزشکی تبریز از قرار گرفتن استان در سیر صعودی موج پنجم کرونا خبر داد. همچنین گفته شد سن فوتیهای کرونا کاهش یافته و گروه سنی پایین را بیشتر درگیر میکند که بهنظر میرسد، عامل ابتلا، ویروس کرونای دلتا باشد (خبرگزاری حکومتی ایسنا ۳۱مرداد).
جانباختن ۱۱ بیمار کرونایی در هرمزگان- کودک ۱۰ ماهه در جمع جان باختگان
۱۱ نفر دیگر به جمع جانباختگان کرونا در هرمزگان افزوده شدند و شمار کل جانباختگان این بیماری در استان به دو هزار و ۲۶ نفر رسید.
فاطمه نوروزیان اظهار کرد: جانباختگان ۶ آقا و ۵ خانم در بازه سنی ۱۰ ماه تا ۹۳ سال از بندرعباس، قشم، حاجی آباد، رودان، جاسک و بستک بودند.
نوروزیان افزود: یک کودک ۱۰ ماهه به علت ابتلا به کرونا درگذشت که به بیماری زمینهای نیز مبتلا بود.
وی تصریح کرد: با بستری شدن ۱۹۷ نفر دیگر در ۲۴ ساعت گذشته، شمار کل بستریها به هزار و ۱۱۶ نفر رسید.
سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان خاطرنشان کرد: اکنون ۱۳۵ نفر در بخش مراقبتهای ویژه (آی. سی. یو) بستری هستند و حال ۵۶ نفر از آنها وخیم است. (خبرگزاری حکومتی