بی اعتنائی به تاریخ، بی اعتنائی
به سرنوشت خود و میهن خود و
جامعه بشری ست.
این نوشتار که به اختصار میآید، برای آگاهی نسل جوان و میانسال ایرانی که دوران پیش از خمینی جلاد شیاد ملعون را ندیدهاند و یا کودک سالی بیش نبودهاند به قلم آمده تا شَمائی از گذشته و سرنوشت و سرانجام احزاب و رهبران آنان داشته باشند تا داوری اکنونیشان روی رهبران و تشکیلات برقرار امروزین برمبنای معرفت کافی استوار باشد. و به آسانی دستخوش ادعاها و الفاظ ظاهرا آزادیخواهانه و دموکراتیک نشوند.
زیرا سردرگمی ناشی از بیاطلاعی تاریخی موجب معطل گذاشتن سیر تکامل تاریخی میشود و لطمهاش به ملت و مملکت و دیگر ملل میرسد. بیخبری از تاریخ، قضاوت را سطحی و تابع تعصب و احساسات میکند. ما سالهاست که شاهد تلاشها و سازماندهی و نزاع و رقابتهای شخصی و جمعی هستیم که اگر حاصلی ببارآورده است به جز خسران و زیان ملی نداشته است. چه بسا گروهها و تشکلهای مختصر متزلزل و خودباخته که برای دلجویی از نظام بی نظم ولایت فقیه یا جناحی از این مجموعه دروغ و فاسد و دزد ریاکار، دشمن سرسخت آشتیناپذیر آنان را به بهانهها و عناوین مختلف زیر ضرب و هجوم تبلیغاتی مسموم خود گرفتند و البته طرفی نبستند که موجب تضعیف آن یگانه آلترناتیو بشود. مجاهدین خلق را به گناه مسلمان بودن همطراز ولایت فقیه تبلیغ کردند و از آن لولویی ساختند که باید از آن ترسید و پرهیز کرد. این در حالی بود که خود چیزی به جز ادعاهای واهی در دست نداشتند. شورای ملی مقاومت ایران را بی ارزش میکردند که آلت دست مجاهدین شبه رژیم بیش نیستند !! . در حالیکه خودشان درهم میلولیدند، به سر و کله هم میزدند و یکدیگر را گاز میگرفتند. طبیعی بود که آنان هرگز به یک اتحاد واقعی و مؤثر نرسند. و انگار که نظام ولایت فقیه برای بی اعتبار کردن خصم سرسخت خود، در خارج کشور سیرکی از دلقکان براه انداخته است.وزارت ننگین اطلاعات برای ترساندن مردم از مقاومت سرفراز ایران و رهبران سترگ قهرمان ملی این جنبش جوشنده و رشد یابنده به ناگزیر یک جریان باریکی از ایادی خود براه انداخت تا سر و ته اسلام را بروبند و خراب کنند تا شاید مردم بیشتر و بیشتر از مجاهدین خلق دوری کنند. اینهم اثر نکرد. البته کسانی هم بودند که بدون وابستگی و به قصد خراب کردن حاکمیت ملایان این راه را پیش گرفتند. ما همه را در یک جوال نمیریزیم. وقتی به طور فشرده و کاملاً مختصر به تاریخچه احزاب معاصر رسیدیم، خواهیم دید که جلوه مذهبی و ملا نوازی تا کجا در سیاست مدعیان عرفی و ملی رسوخ و رخنه کرده بود که سرانجام آن دست بیعت به خمینی دادن شد. اگر قرار باشد که به دلیل مسلمان بودن همه را به یک چوب برانیم باید در مشروطه بهبهانی و طباطبایی را معادل شیخ واپس ماندهیی چون شیخ فضلالله نوری قلمداد کنیم. میلانی و لنکرانی را عین کاشانی و شمس قناتآبادی بدانیم. میان طالقانی و منتظری، میان شریعتی و زنده یاد دکتر سامی و بازرگان با خمینی و بهشتی و امثال خامنهیی تفاوتی قایل نشویم. وجه مشترک آنان مسلمانیست اما دیدگاه آنان نسبت به رابطه اسلام و جامعه بس متفاوت و ضد هم.
برای تشتت زدگان سخت مغرض و خائنان جیب گشاد و بزرگ دوخته، اینکه مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت سالهاست که جدایی دین از دولت را در محافل سیاسی و حقوق بشری بینالمللی به تکرار اعلام کرده و همچنان میکنند مهم نیست زیرا وظیفه مغرضان و خائنان چیز دیگریست.
هر ناظر چشم براه فرج و گشایش برای مردم ستمدیده که فقط بیطرف باشد با مطالعه سیر تاریخ احزاب بیش از پیش به ارزش والای راستین دو سردار قهرمان ملی، و نومیدی و خستگیناپذیر ایران، یعنی مسعود و مریم و سرداران سرفراز و وفادار جنبش مقاومت ایران پیمیبرد.