۳۰خرداد۱۴۰۰
سرنگونی حکومت آخوندی
در ۲۸خرداد۱۴۰۰ یک واقعیت تاریخی به ثبت رسید. این واقعیت تاریخی، اثبات شکلگیری یک دوقطبی در جامعهٔ ایران بود که رسانههای حکومتی آن را «دوقطبی رأی دادن یا ندادن» نامیدند. این دوقطبی بهروشنترین وجه، چالش مردم ایران را با استبداد در هیأت دین اجباری به نمایش گذاشت.
اعلام پیروزی باسمهای در انتخابات مهندسی شده از سوی خامنهای در حالی است که او در ۲۶خرداد، در واکنش به انزجار عمومی و جنبش رأی من سرنگونی گفت:
«قهر با صندوق رأی مشکلی را حل نمیکند... گلایههای مردم بهجاست اما نتیجهگیریشان صحیح نیست، همه باید در انتخابات حضور یابند».
۵برابری کردن میزان شرکتکنندگان در حالی است که بنا به گزارشهای مردمی و اخبار ساعت به ساعت خبرنگاران سیمای آزادی از حوزههای رأیگیری در شهرهای مختلف، متصدیان رأیگیری در حوزههای سوت و کور مگس میپراندند، ابراهیم رئیسی و آخوند جنتی در یک پارادوکس قابل تأمل از کمبود تعرفه برای رأی دادن مینالیدند. رئیسی عاجزانه میگفت: «هر کس به هر دلیلی ناامید شده و مشکل دارد نیز در انتخابات شرکت کند... به همهٔ حرفهایی که در تبلیغات زدم پایبندم»
در پایان روز خبرگزاری فارس بهصورت بیمقدمه و ناگهانی از شرکت ۲۲میلیون (حدود ۳۷درصد) تا ساعت ۱۹۰۰ خبر داد. در تاریکی شب و در تاریکخانهٔ اشباح ولایت و در اتاق تجمیع آرا، ولیفقیه تصمیم گرفت بر این رقم مهندسی شده، مبلغی دیگر بیفزاید و آن را به ۲۸میلیون و ۶۰۰هزار نفر برساند و از این میزان ۱۷میلیون و ۸۰۰هزار را به کیسه جلاد قتلعام ۶۷ واریز نماید تا درصد رأی او را از دور اول احمدینژاد به میزان ۹دهم بالاتر ببرد.
با اینحال تحریم انتخابات از سوی مردم ایران، به سقفی بالغ شد که حتی مهندسی ۵برابری کردن آرای بهصندوق ریخته شده نتوانست درصد شرکتکنندگان را بالاتر از ۵۰ اعلام نماید. یعنی حتی با این ارقام مهندسی شده نیز بیش از ۵۰درصد از مردم ایران در انتخابات شرکت نکردهاند.
آمار واقعی کمتر از ۱۰درصد است. رئیسی در واقع یک رئیس جمهور ۱۰درصدی است. تعداد آرای باطله که بالاتر از آرای اعلامشدهٔ سایر کاندیداهای این نمایش است، بهروشنی سخن میگوید.
اعلام پیروزی در یک انتخابات مهندسی شده و در یک حکومت استبدادی، بدون نظارت سازمانهای بینالمللی، چندان غریب نیست. بشار اسد با آواره کردن ۱۱میلیون از مردم سوریه و کشتار بیش از نیم میلیون سوری، بر روی فرشی از خون انتخابات برگزار کرد و خود را با ۹۵ و یک درصد آرا تنها پیروز آن اعلام کرد.
تا همینجا چند نکته قابل توجه است:
۱ـ خامنهای با تراشیدن و لاغر کردن حاکمیتش در یک مهندسی تارعنکبوتی، رئیسی را به منصب گماشتگی خویش منصوب کرد. این انتصاب از موضع قدرت و اقتدار نیست. از طریق نظارت استصوابی و اهرم شورای نگهبان ارتجاع به سرانجام رسید. او اکنون بیپشتوانهترین و شکنندهترین رئیس جمهور این نظام است. آخوند محمدعلی ابطحی در این باره با تعریض و لغز نوشته است:
«حرفهای زیادی در ایام انتخاباتزده شد و کارهای ناپسندی از سوی مراکزی بهخصوص شورای نگهبان انجام شد. اما تمام شد... میزان آرای باطله، جدی بودن مردم در رساندن پیامشان بود؛ اما بیایید غر نزنیم. دنبال مقصر نگردیم. کریهای بیحاصل نخوانیم. بیشتر احزاب سیاسی آمدیم تا مشارکت اضافه کنیم. اما نشد. عمده مردم نخواستند» (خبرگزاری دانشجو. ۲۹خرداد۱۴۰۰).
۲ـ خامنهای لایهٔ عایق بین خود و تودههای خشمناک و مطالبهگر را برداشت. معنی این اقدام آن است که از این نقطه به بعد، او و گماشتهاش آماج خیزشهای مهارناپذیر اجتماعی با سمت و سوی براندازانه خواهند بود. دوران سنگر گرفتن در پشت بیکفایتی «دولت تدبیر و امید»! و «لیبرالهای غربگرا»! و بازی در جلد اپوزیسیون و دغدغهٔ معیشت مردم گذشت. دوران شیرینیخوران و تبریکگفتنهای باسمهای و تشریفاتی در داخل و خارج حکومت نیز بهسرعت میگذرد و بحرانهای صفکشیده عرض اندام میکنند.
ابطحی: «به جای اعتراض های سنتی، بدانیم کار رئیسی خیلی دشوار است. هم در داخل بهخاطر عدم همراهی خوب. و هم در خارج بهدلیل همکاری نکردنهای مطلوب» (همان منبع).
۳ـ اکنون خامنهای و گماشتهاش بر روی تیغ راه میروند. پیکرهٔ جراحی شدهٔ حاکمیت مانند کسی است که یک عمل سنگین قلب را از سرگذرانده و باید به مراقبتهای ویژهیی در دوران نقاهت تن دهد. نخستین خطای او میتواند آخرین آن باشد.
یکی از پاسداران قلم بهدست در تأیید این موضوع و شکنندگی حاکمیت در دوران رئیسی نوشته است:
«ما از جامعهیی رأی گرفتیم که "در خود فرو رفته" بود و "اعتماد سیاسی" اش را از دست داده بود؛ جامعهیی که دلش از "دردهای معیشتی"، انباشته بود و "فریاد" ش در گلو شکسته بود... امروز حتی "خطای کوچک" نیز در حکم "خطای بزرگ" است؛ "یک لغزش"، به اعتماد سیاسیِ مردم، زهر مینوشاند و شکافها و ناخشنودیها را تشدید میکند. بیش از همیشه، نیازمند "دقتهای مینیاتوری" و "حساسیتهای باریکاندیشانه" هستیم و نباید به خود، اجازه "اشتباهکردن" بدهیم. این فرصت، "تاریخی" است و بهسادگی به دست نیامده است؛ هزینههای گزاف پرداختیم تا به این مقصد رسیدیم. تکرار تجربه سقوط احمدینژاد، خطرناکترین و مهلکترین اتفاقی است که ممکن است رخ بدهد. قافله، در حال عبور از "گردنه" است و محتاج اهتمام و اعتنای فراوان. باید به خویش تلقین کنیم که "حق خطا" نداریم. دوران "آزمون و خطا" به پایان رسیده است و باید از "چرخههای باطل" خارج شد و هیچ تجربه تلخی را "دوباره" و "چندباره" تکرار نکرد» (بولتن نیوز ۲۹خرداد ۱۴۰۰).
آری، در مختصات جدید خامنهای و گماشتهٔ او، امکان اشتباه کردن ندارند. نخستین اشتباه میتواند آخرین آن باشد؛ زیرا جامعهٔ ایران در ۲۸خرداد اثبات کرد، تغییر سرنوشت خویش را نه از طریق صندوقهای نمایشی این حاکمیت، بلکه در بیرون آن جستجو میکند.
رئیسی، رئیس حکومتی شده است که پایههای آن بر دهانهٔ آتشفشان قیام و نارضایتیهای انفجاری قرار گرفته است.