۲۲خرداد۱۴۰۰
رای من سرنگونی |
خامنهای در روزهای جولان دادن و عربدهکشی در هیأت زنگی مست شورای نگهبان با تیغ آختهٔ «نظارت استصوابی» به چند قدم جلوتر نمیاندیشید. گمان میکرد میتواند با مهندسی زاییده از یک تفکر عصر حجری، یک عمامه سیاه بدنام مثل خودش را بر مسند بنشاند و اسم آن را انتخابات بگذارد. میپنداشت میتواند مردم را به پای صندوقهای نمایش خود بکشاند و بعد هم مدعی رأی میلیونی آنها به ادامهٔ نظام بنا شده بر خون و جنون خود باشد.
صدور فتوای دجالگرانهٔ «رأی ندادن مساوی با گناه کبیره» افاقه نکرد، اکنون خامنهای با منبرنشینان، تاجران دین، مداحان، پروپاگانداسازانش کاسهٔ گدایی به دست گرفته است و منبر به منبر و کوی به کوی التماس میکند تا از مردم رأی جمع کند.
چرا؟
زیرا:
۱ـ میخواهد با آن مسألهٔ امنیتی حل کند. «امنیت» در فرهنگ حکومتی به معادل سرکوب براندازان است و برای توتالیتاریسم آخوندی در اولویت نخست است. او میخواهد وانمود کند که مردم ایران استبداد عمامهدار او را قبول دارند و از این رأیها، تازیانههای خونچکان بتراشد و بر پیکر قیامآفرینان فرود آورد. مرمی و فشنگ بسازد و به شقیقهٔ نوجوانان و جوانان شورشی شلیک نماید.
۲ـ میخواهد با رأی مردم و انبوه نشان دادن آن، قدرت چانهزنی و امتیازگیری بینالمللی و منطقهیی خود را بالا ببرد و به تروریسم افسارگسیختهٔ خود شدت بخشد.
۳ـ میخواهد با رأی مردم استبداد سیاه و طاعونی خود را برای سالیان ادامه دهد. الیگارشی بیت خود و انحصارگری در چپاول و غارت را بر استخوانهای منکوب زحمتکشان ایران استوار سازد و هر گاه صدای اعتراضی برخاست، بگوید خودتان رأی دادید.
مردمی که هنوز خون داغ مشروطه در رگانشان در غلیان است. مردمی که از هرای توپهای لیاخوف روسی نهراسیده و گرداگرد مجلس شورای ملی را ترک نکردند، مردمی که هنوز در گوششان پژواک گلولههای تفنگ سردار ملی در کوچههای تنک امیرخیز طنینانداز است. مردمی که رنگ شرف را در نگاه به افق خیره شدهٔ سر بریدهٔ کوچکخان هنوز به یاد دارند، مردمی که از میانشان حنیفنژادها، رضاییها، احمدزادهها، پاکنژادها، خیابانیها برخاستهاند؛ مردمی که استبداد شاهنشاهی را با دستان خالی به زیر کشیدند، هنوز همان مردم هستند که بودند. آنها با از سرگذراندن تجربه سیاهکاری شیخ، اکنون آبدیدهتر از هر گاه آمادهاند پنجرههای میهن خویش را چارطاق رو به طلیعهٔ شرق و طلوع خورشید آزادی بگشایند و برای همیشه کابوس زیستن در استبداد و ارتجاع را به طاقچهٔ خاطرات تاریخی بسپارند.
خامنهای میداند تحریم سراسری انتخابات قلابی، یک رژهٔ قدرتمند مردمی و آمادگی ملی برای براندازی استبداد دینی است.
میداند این آخرین نمایش از این نوع است. اگر او نتواند به یک رقم قابلقبول و قابل اثبات در تعداد آرا دست یابد، دیگر نمیتواند تعادل خود را در درون و بیرون نظام حفظ کند. دیگر نمیتواند مردمی را مهار کند که با رأی خود به سرنگونی، خواستار برچیده شدن این بساط هستند و قدرت خود را بارها آزمودهاند.
میداند که اگر جلاد ۶۷ را نتواند با آرای کافی از صندوق بیرون بکشد، از هماکنون باید فاتحهٔ خود و نظامش را بخواند.
میداند که این یک سرفصل سرنوشتساز است. اگر نتواند با تهدید، تطمیع و هر آنچه از سالوس و تزویر و صحنهآرایی و اسلام و مسلمانی کردن و دجالگری، برای جانشین خود بازارگرمی کند، دیگر برای همیشه باید با هژمونی ولایت فقیه خداحافظی نماید. در آنصورت دیگر نمیتواند زخم زبان دراز و طعنهآمیز خودیها را تاب آورد، چه رسد به زبان اعتراض خلق. او در بیاعتنایی مردم به نمایش نخنمای خود، طنین رعدآسای صدای پای قیامآفرینان بر کف خیابانها را میشنود.
آری خامنهای این را میداند. از این رو قارقارکهای عمامهدار خود را به نمایش جمعه میفرستد تا بهصورت باسمهای و از روی یک سناریوی مشخص بگویند:
«سرکرده (مجاهدین) از هواداران خود خواسته تا در سه جهت حضور نیافتن مردم در پای صندوقهای رأی، تخریب شورای نگهبان و نامزدهای مطرح تلاش کنند تا زمینه برای کشاندن مردم به کف خیابانها پس از انتخابات فراهم شود» (ایرنا. امام جمعهٔ تفت، آخوند علی محمد گلوردی. ۲۱خرداد ۱۴۰۰).
آن دیگری حتی سعی نکرده مقداری سناریو را پس و پیش کند، عین آن را تکرار کرده است:
«سازمان (مجاهدین) در نزدیکی انتخابات تلاش میکند تا با سه رویکرد مختلف به کاهش مشارکت انتخاباتی اقدام کرده و در نهایت جنگ داخلی راه بیندازد... تفرقه انداختن و تلاش برای مشارکت حداقلی در انتخابات، تخریب چهرههای انقلاب و ایجاد خوف و هراس در دلها که از قدیم توسط انگلیسیها دنبال میشد از مهمترین رویکردهای دشمن در روزهای نزدیک به انتخابات است» (ایرنا. امام جمعه موقت قزوین، آخوند سیدمهدی خضری. ۲۱خرداد ۱۴۰۰).
راست میگویند؛ البته کم میگویند. خطر را از آنچه که هست خیلی کمتر احساس میکنند. مجاهدین بهعنوان فرزندان شرف این میهن و رزمآوران ارتش آزادی بهمثابهٔ بازوان استوار و پراقتدار این خلق و کانونهای شورشی، این بارقههای سوزان و هماره در آمادهباش، میخواهند سر به تن خامنهای و آخوندهای غاصب ایران نباشد.
سرنگونی نزدیکتر از آنچه که تصور میکنند در تقدیر است و هیچ نیروی اهریمنی نمیتواند آن را متوقف کند.