دکتر بهروز پویان،کارشناس علوم سیاسی از تهران
وقتی دروازههای اشرف ۳به روی
میهمانان کهکشان ۵روزه باز شد و دوربین
مسیر حرکت آنها را دنبال کرد تا به آن سالن بزرگ که با تصویر سرداران مبارزه و
مقاومت تاریخ معاصر ایران از ستار و میرزا تا مسعود جلا گرفته بود، رسید، این تنها
مهمانان نبودند که چشمانشان از اراده پولادین مجاهدین در ساختن اشرفی دیگر گرد شد،
بلکه ما نیز در پای تلویزیون مبهوت ماندیم. بیدلیل نبود که جولیانی، صادقانه گفت
که آنچه در این زمان کوتاه در این مکان انجام شده در نیویورک ۱۵سال زمان میبرد و راما یاد، حق داشت که بگوید: کسی که در مقابل
شما ایستاده، یک زن حیرتزده است. نیازی به هیچ توضیح و تفسیری نیست. تنها با قیاس
آنچه تفکر خمینی و شیخکان خمینیصفت بر سر ایران آوردند، با آنچه که طی سالیان
مجاهدین با زمینهای بیابانی در عراق و آلبانی شگفتی آفریدند میتوان به نتایج قطعی
رسید. حال هر کس قصد دارد خورشید را در میانه روز و در وسط آسمان در حالیکه
تلألو آن چشمانش را میزند، انکار کند بایسته است که به وضعیت شرفش رجوع کند و از
صحت یا عدم صحت آن اطمینان حاصل نماید.
دینامیسم کلمات
کلمات از آن دسته پدیدههایی هستند که در عالم انسانی به واقع مرزی ندارند.
در ظاهر اینگونه بهنظر میرسد که دایره واژگان محدود است و برخلاف فیلسوفان زبان
که مرز شناخت انسان را به حدود واژگان در اختیار فرد مشروط میکنند، برخی بر این
گماناند که بسا حالات و آناتی وجود دارد که انسان برای توصیف آنها از به کارگیری
واژه مناسب عاجز است. اما معتقدم هر واژه متضمن دنیایی از معناست که باید در پروسه
تکامل فردی و اجتماعی در هر مرحله بخشهایی تازه از آن کشف شود. به عبارتی انکشاف
ظرفیتهای یک واژه تنها در رویارویی با وضعیتهای عینی جدید و حل و فصل آن به نفع
شرایط آینده است که تحقق پیدا میکند. اینکه گاهی برای توصیف حالات، کلمهای
درخور پیدا نمیکنیم شاید از نتایج برخورد ذهنی با شرایط و انتظار کشف معناهای
تازه، بدون مواجهه عینی و عملی با اقتضائات و الزامات زمانی خاص باشد که ما را
برای به کارگیری واژهها به بنبست میکشاند. اما برای کسی که انزوای ذهنی را به
سود آگاهی عینی و عملی رها میکند، نه تنها بنبستی از این دست وجود ندارد که
مرزهای معنای کلمات را جا به جا کرده، ظرفیتهای تازه از آن عرضه میکند. یکی از
ویژگیهای منحصر بهفرد مجاهدین خلق از همان ابتدا وسواس در به کار گیری واژهها
برای توصیف و تبیین پدیدهها بوده است و مشخصاً محصول هستی شناسیشان است که مبتنی
بر کشف قوانین اجتماعی از طریق مشارکت فعالانه در آن، و نه مواجهه ذهنی و منفعلانه
با پدیدهها، میباشد. نتیجه بلافصل این نحوه برخورد با کلمات، کشف ظرفیت و ارزشهایی
است که هر واژه متضمن آن است، اما هیچگاه این توان و بالقوهگی را ناظران منفعل
فرآیندهای اجتماعی و آنها که در پشت درهای بسته میخواهند در ذهن خود مرزهای شناخت
را درنوردند، درک نخواهند کرد. مثلا وقتی که مجاهدین در دستگاه ایدئولوژیکیشان از
"توحید" سخن میگویند، آنچه را که از این واژه بیرون میکشند و ماده میکنند
در هیچ مرجع کلامی و فقهی و فلسفی نمیتوان یافت. و باز خود آنها به زیبایی و با
مهارت، ماده شده کشف ظرفیتهای معنای این واژه را بر اساس کسب آگاهی از طریق مشارکت
فعالآنه در فرایند اجتماعی، در قالب ترکیب " جامعه بیطبقه توحیدی" عرضه
میکنند. اما در قطب مخالف مجاهدین خلق، یعنی قطب دستگاه خمینی و همه نوچهها و
شرکای داخلی و خارجیاش، که از انجماد تاریخی و اجتماعی هویت گرفته و از گنداب
وضعیتهای ایستا و غیردینامیک اجتماعی ارتزاق میکنند، نه تنها درک و دریافتی از
امکانات و ارزشهای واژگان ندارند، که همه تلاش خود را به کار میگیرند تا با ذبح
کلمات از طریق تهی سازی آنها از معنا و به ابتذال کشاندنشان، آنچه را که قطب مترقی
در بالفعل کردن ظرفیتهای معنای واژگان برای ترسیم وضعیتهای عینی جدید و گذر از
رکود و ایستایی اجتماعی انجام میدهند، خنثی کنند. ولی دینامیسم کلمات نیرومندتر
از آن است که بتوان جلوی آن را گرفت. از آنرو که در گذر تاریخی، وقتی بخشی از امر
ذهنی به امر عینی تبدیل شد، بازگشت آن در خلاف جهت تاریخیاش امکانپذیر نیست. با
یک مرور اجمالی به نیم قرن اخیر در مییابیم که آنچه را مجاهدین خلق با این
متدولوژی از محدوده امر ذهنی بیرون کشیدند و آنرا با آگاهی معطوف بهعمل، عینیت
بخشیدند، بهرغم همه ترفندهای قطب ضدتاریخی مقابلشان، جای خود را در جامعه باز کرد
و اکنون اضدادشان را تنها به واکنشهای هیستریک کشانده است.
یکی از واژگانی که مجاهدین آنرا در میدان عمل اجتماعی ماده کردهاند و درک و
دریافت تازهای به دست دادهاند، واژه "کهکشان" است.
واژهای که در چند مقطع توسط مجاهدین به کار رفت و آخرین آن گردهمایی ۵روزه تیرماه گذشته در اشرف ۳بود. در مورد هیبت و اهمیت این رویداد منحصر بهفرد گفته شده
است، هر چند هنوز آنچه بایسته است بیان نشده، اما در اینجا میخواهم روی واژه
کهکشان که به درستی از سوی مجاهدین برای این گردهمایی و سلسله تظاهرات هواداران
این سازمان در شهرهای مختلف جهان بهصورت زنجیرهای برگزار شده و میشود، انتخاب
شده است تأکید کنم.
واژه کهکشان در ادبیات علمی دارای تعریف مشخصی است. کهکشان مجموعهای است
عظیم از اجرام آسمانی از جمله شامل ستارهها و سیارهها که این اجرام خود در
مجموعههای کوچکتری به نام منظومه دستهبندی میشوند. هر کهکشان شامل میلیاردها
ستاره و سیاره است که از نظر تعداد تقریباً دارای تناظر یک به یک هستند و تفاوتشان
نیز در این است که ستارهها، اجرامی نورانی اند که سیارات فاقد این ویژگی میباشند.
این یک تعریف بسیار ساده از کهکشان در ادبیات علمی است که البته بحث آن با
جزئیات دقیق کمی در علم فیزیک بسیار گسترده است. اما واژه کهکشان دارای ظرفیتهای
معنایی بیش از اینهاست. در علم فیزیک هر چقدر روی جزئیات کمی این پدیده پیش برویم،
هنوز فقط توانستهایم جنبهای از ظرفیتهای معنایی این واژه را کشف کنیم. بخش دیگری
از توان معنایی این واژه را ادیبان در ادبیات بالفعل کردهاند.
اما به کارگیری این واژه توسط مجاهدین در تکاپوی خود برای آزادی در صحنه عمل
اجتماعی پتانسیلهای جدیدی را بالفعل کرده است. به کارگیری این واژه برای یک پدیده
اجتماعی البته با در نظر گرفتن ظرفیتهای معنایی آن در حوزه علم صورت میگیرد.
همچنانکه گفته شد از نظر علمی، کهکشان مجموعهای عظیم از اجرام است که شامل
ستارگان نیز میشود. واژه ستاره نیز فارغ از جنبههای علمی، در شعر شاعران زیادی
راه یافته است و این برداشت نیز متأثر از خاصیت فیزیکی آن میباشد. از گذشتههای
دور و پیش از دستیابی انسان به ابزار نوین، ستارگان مراجع مورد اعتمادی برای جهت
یابی بودهاند. اکنون نیز با وجود تکنولوژیهای بسیار دقیق، اما همچنان ستارگان در
جایی که به هر دلیلی امکان بهرهگیری از این تکنولوژیها وجود ندارد، مراجع معتبری
برای یافتن مسیرهای درست بهشمار میروند.
تا اینجای کار، اگر چه بهرهگیری از خاصیت فیزیکی ستارگان برای جهت یابی و
یافتن مسیر از حوزه انحصاری دانشمندان خارج شده و به عموم جامعه رسیده است، اما همچنان
درک و دریافت از مفهوم ستاره ناظر بر همان خاصیت فیزیکی و ساده شده ویژگیهایی است
که در حوزه علمی دارای پیچیدگی و گستردگی است.
ولی وقتی مسعود رجوی در امجدیه تهران در سال ۵۹فریاد بر میآورد: "ستارگان ما برآنند تا در فلک سیاسی و
اجتماعی میهن طرحی نو در اندازند… اگر چه مراد او از معنای ستاره ناظر بر
ویژگیهای فیزیکی آن است، اما آنرا در یک بستر اجتماعی و کاملاً متفاوت معنا میکند.
و اینکار از طریق سمبولیزه کردن پدیده اجتماعی در یک مفهوم فیزیکی صورت میگیرد.
با این شیوه، فهم یک واژه در بستری جدید امکانپذیر میشود.
مراد مسعود رجوی از ستاره در این جمله ناظر بر خاصیت درخشندگی در کنار تاریکی
اجرامی همچون سیارات، و نیز امکان راه یابی و تعیین مسیر از طریق ستارگان است و
نسبت دادن ستاره به نیروهای تغییر یعنی مجاهدین و مبارزان آزادی و برابری، حمل
کردن صفت راهنما و مسیریاب به این نیروهاست. حال وقتی از کهکشان سخن میگوییم،
صحبت از تعداد پرشماری ستاره درخشان است که البته در کنار تعداد زیادی سیاره بیدرخشش
و خاموش که روشنایی خود را از ستارگان میگیرند، به میان میآید.
ستارگانی که فضای کهکشانی را روشن میکنند و برای ناظران انسانی بهمثابه
راهنما و مسیریاب عمل میکنند. اطلاق کهکشان به آنچه که در آن ۵روز در اشرف ۳گذشت، با
توجه به اهداف و برنامههای این گردهمایی پر اهمیت و بهلحاظ تاریخی ضروری و به
موقع، گویای این واقعیت بود که به خلاف سالهای پیش، گردهمایی در محل استقرار
مجاهدین خلق که ستارگان فلک سیاسی و اجتماعی ایران و راهنما و مسیریاب برای رسیدن
به مقصد آزادی بهشمار میروند، صورت گرفت و مجموعه موضعگیریها و ارائه برنامهها
متضمن تعیین مسیر آینده ایران و البته دادن آدرس درست آلترناتیو واقعی رژیم ولایتفقیه
بود.
آنچه نوشته میشود ولی خوانده نمیشود
امر سیاسی، دارای اصول و قواعد خاص خود است. آنچنانکه به درستی در قامت یک
علم با همه چارچوبها و متدولوژی خاص آن در محافل آکادمیک و در صحنه عمل اجتماعی
ظاهر میشود. البته برای کسانی که با منطق و اصول این علم آشنا نیستند و قانون
مندیهای آنرا نمیشناسند و تنها از سر تفنن گاهی برای پر کردن وقت به آن میپردازند،
عرصه سیاست، عرصهای است پر از فریبکاری که هرگز نمیتوان فهمید بازیگران این عرصه
چه میخواهند و یا چه میکنند. اما برای یک ناظر آگاه یا فعال و مبارز سیاسی آگاه
به قوانین این عرصه مسائل چندان مخفی و ناپیدا نیست. بازیگران عرصه سیاسی گاهی
تلاش میکنند اهداف خود را پشت الفاظ و موضعگیریها پنهان کنند. این البته سویهی منفی
سیاست است. اما در سویهی مثبت آن نیز بازیگران میدان سیاست، عملی که انجام میدهند
زمینه زنجیرهای از کنشهای آتی است برای اینکه پیوسته ابتکارعمل را در دستان خود حفظ
کنند. برای روشن شدن بحث میتوان بازی در عرصه سیاسی را به بازی شطرنج تشبیه کرد.
یک شطرنج باز حرفهیی گاهی حرکتی را انجام میدهد که به ظاهر ساده و معمولی است
اما بدون تردید پیش از انجام حرکت، آن شطرنج باز سلسلهای از حرکتهای بعدی خود و
واکنشهای احتمالی حریف را پیشبینی کرده است. به این معنا که بازیگر حرفهیی مورد
نظر ما آینده محتمل بازی را تا مرحلهای مشخص ترسیم کرده است. اما برای حریف ناشی
و یا ناظران بازی، این آینده محتمل طراحی شده تا زمانی که روی صفحه شطرنج پیاده
نشود قابل مشاهده و خوانش نیست. اینطور است که شطرنج باز حرفهیی ما پیوسته
ابتکارعمل را در دست دارد چرا که پیوسته حریف را در موضع انفعالی و واکنشی که خود
آنرا برایش از پیش تعیین کرده است قرار میدهد تا اینکه نهایتاً او را به وضعیت
محتوم دلخواه خویش بکشاند. در عرصه سیاست نیز یک بازیگر حرفهیی چنین عمل میکند.
حتی زمانیکه حریفی همچون رژیم ولایتفقیه اساساً قواعد بازی سیاسی را نمیشناسد و
آنرا قبول ندارد و تنها با توحش و سرکوب و گروگانگیری مقاصدش را پیش میبرد،
بازیگر حرفهیی مقابل که در اینجا منظور مجاهدین خلق است، از آنجا که به اصول و
قانون مندیهای سیاست و جامعه شناخت کافی دارد، نهایتاً ابتکارعمل را به دست میگیرد
و حریف را در مسیری قرار میدهد که از قبل برایش چیده است. و این مسیر همان سلسله
حرکاتی است که آن شطرنج باز حرفهیی آنرا در ذهن خود چیده اما از دید حریف یا
ناظران بازی پنهان مانده است. و تنها ناظران آگاه میتوانند وضعیت احتمالی آینده
را پیشبینی کنند.
بهجرأت میتوان گفت سازمان مجاهدین خلق در تاریخچه خود بهرغم همه هجمههایی
که بر سرش باریده و چیزی در زمینه فدا و صداقت کم نگذاشته، چونان یک بازیگر حرفهیی
در عرصه سیاسی عمل کرده است.
آنچه که در کهکشان اشرف ۳بهوقوع پیوست از همان کنشهایی بود که کاملاً
ابتکارعمل را از حریف میگیرد و آنرا در مسیری ناگزیر و محتوم قرار میدهد. این
اهمیت را بسیاری ناظران آگاه به مسائل ایران بهخوبی دریافتند و به ظرافت این کنش
اذعان کردند و اما سکوت رژیم و رسانههای برونمرزیاش نشان از یک بهت مرگبار بود که
اگر چه میدانند این حرکت پیشدرآمد یک رویداد عظیم است اما همین سکوت و انفعال
نشان میدهد هنوز نتوانستهاند بفهمند این رویداد عظیم و سرنوشت محتوم، با چه
مکانیزمی به سراغشان خواهد آمد.